مروری بر زندگی شهیده «انیس نوری»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ از همان اول که دستم بگرفت و پا به پا برد به آموختن پرداخت. تا امروز، فردا و همیشه تاریخ زن معلم است و مهربان. دل مرد در صحنه نبرد، گرم از حمایت و پشتیبانی زن است.
اگر چراغ این خانه روشن است به برکت حمایت و دعای اوست. شانه های نحیفش، غم های سنگین را تاب می آورد و قلب مهربانش با آهنگ حوادث بزرگ تاریخ می تپد. سعی و صفا و مروه تکرار رفت و آمد هدفمند هاجر است تا به آب برسد انسان. هدف هجرت، زلالی است و چشمه سار. ایستادگي در نوع زنانه، پس از پیروزی انقلاب تجلی یافت. اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم.
این بار قلم جرأتی تازه یافته. ناباورانه بر صفحات کاغذ می لغزد تا به ترسیم عزیزی بپردازد که قربانی نفاق شده است. از کدامین روش و کلامش شروع کنم؟ از شیوه ی همسرداری اش؟ از شیوه ی تربیت فرزند؟ از ایثار و خلوص او نسبت به امام عزیزش؟ از صبر، حلم و بردباری اش؟ از تحمل مشکلات و مصائبش؟ یا از سخن گفتنش در وصف شهدا که « شهدا برایم آشنا هستند، هر کجا که نگاه می کنم و عکسی یا اسمی از شهید می بینم انگار او را می شناسم با او زندگی کرده ام و... »
روزي از روزهاي ماه مبارك رمضان سال 1362، زنگ در خانه به صدا در آمد و هنگامي كه او درب را باز می کند مورد هجوم منافقین قرار می گیرد. منافقی با شلیک گلوله، او را با دهان روزه نقش زمین می کند. انیس در آن افطار خونین با تیر منافقین کوردل و از خدا بی خبر شربت شهادت نوشید.
پیکر مطهر او در روستای مازودره اشکورات رودسر به خاک سپرده شد و سند دیگری در تاریخ، بر پلیدی دیو صفتان شرک ونفاق و مدعیان دروغین حامی خلق شد.
سلام بر خوبان گلچین شده امت اسلام که تجسم عینی کلام مقدس حضرت رسول خاتم اند که فرمود: « چون آخرالزمان فرا رسد، شهادت، خوبانِ امت مرا گلچین می کند.» آنان که لب شان جز به ذکر خدا از هم گشوده نشد و قلب شان جز به یاد خدا به طپش در نیامد.
شهیده "انیس نوری" در سال 1336 در رودسر به دنیا آمد. دوران کودکی اش در همان جا سپری شد. پدرش کشاورز و هر چه می کاشت ثمره اش را فئودالها و خان های از خدا بی خبر می بردند. از ستم خان ها به تنگ آمده بود بارها به آنها معترض شده بود اما از خشم آنها در امان نماند و مورد شکنجه آنان واقع شد. از همان نوجوانی کینه فئودالها و خان ها را در دل پروراند و بزرگ شد و همچون موجی توفنده همراه با امواج خروشان مردم مسلمان ایران در سال 1357 به خروش آمد. در سال 1354 با یکی از هم ولایتی هایش ازدواج کرد و ثمره ی ازدواج آنها 1 پسر و 1 دختر می باشد که هم اینک به مدارج علمی بالایی دست یافته اند. پس ازدواج به تهران رفت و در دیار غربت روح و جان خود را با برپایی جلسات وعظ و قرآن در منزلش صیقل می داد و تسّلی پیدا کرد. با شروع جنگ در ستاد پشتیبانی جبهه با جمع آوری کمک های مردمی نقشي موثر داشت. در ماه رمضان سال 1361 بر سر سفره افطار نشسته بود که زنگ خانه به صدا در آمد از پشت در صدایی نا آشنا گفت: « آش نذری آورده ام» با باز شدن در توسط انيس مردي با ژ 3 به او تيراندازي كرد و او را به شهادت رساند.
منبع: کتاب ریحانه های آسمانی