روایتی از نامه مادران شهدای گیلان به سردار سلیمانی+جزئیات
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ امروز قرار است از شجاعت و مردانگی، اخلاص و بی ریایی ات سخن بگوید، اما توصیف تو در قلم نمی گنجد، برای از تو گفتن باید کتاب ها و طومار ها نوشت، تویی که امید بودی و تکیه گاه، تویی که خستگی را خسته کرده ای، مهربانی شرمنده مهرت میشد، اخلاص برای به فریاد کشیدن نامت لحظه شماری میکرد،، نمیدانم چگونه از تو بنویسم که حق مطلب را به جا آورده باشم،، تو که خیلی چیزها را زنده کردی، هم با بودنت و هم با نبودنت، با وجود تو ما با کلمات شجاعت، فداکاری و ایثار انس گرفتیم، فهمیدیم این کلمات فقط پای ثابت قصه ها نیستند اینها وصف مردی ست که مالک اشتر علی بود.
دلم میخواهد روز تشییع پیکر مقدست را تداعی کنم، از شکوه و عزت آن روز که همه آمده بودند، از هرنسلی، پیر و جوان، شاید خیلی ها آنقدر تو را نمیشناختند، اما کار از کار گذشته بود، عشق سلیمانی در قلب و وجودشان رخنه کرده بود، یاد آوری قدم هایی که هرکدامشان به عشق تو و بی منت برداشته می شد، آنهایی که تمام عمر بخاطر امنیت و آسایش شان جنگیدی حق نمک را بجا آوردند، همراه پیکرت این قلب هایمان بود که پیشکش راهت میکردیم، با اینکه یکسال از فراقت میگذرد، اما داغ تو داغ کمی نیست، نه برای خانوادت و دوستان، برای یکایک مان داغت تازه است.
سردار، دلمان برای والله والله والله گفتنت تنگ شده، طنین گرم و صلابت صدایت هنوز به گوشمان آشناست. تو از افلاک بودی، اهل همت بودی نه صحبت، اهل عمل نه شعار، هرگز به دنبال نام و عنوان نبودی، هرگز به فکر استراحت نبودی، حین نماز از فرزند شهید گل گرفتی و هرگز به خاطرت رسوخ نکرد شاید نمازت باطل شود.
یادم می آید، همه در تب و تاب مراسم بزرگداشت 8000 شهید استان گیلان بودیم، از شما درخواست کردیم سخنران مراسم شوید، تا قبل آن فقط در کنگره شهدای کرمان سخنرانی کرده بودی، بخاطر جلسه ای سری نپذیرفته بودی، تا اینکه ما نامه ای نوشتیم، از مادران شهدا خواستیم پای آن امضا کنند، نامه را با امید، برای بار دوم راهی دفترتان کردیم.
این بار خودت با فرمانده سپاه استان گیلان تماس گرفتی، گله مند بودی، از طرفی باید در جلسه شرکت میکردی و از طرف دیگر نمیتوانستی به درخواست مادران شهدا نه بگویی، سخنران مجلس شهدایی مان شدی، آن مجلسی که به قول خودت حضور شهیدان احساس میشد.
سردار، تو آفریده شده بودی برای جاودانگی، برای ابدیت، زرق و برق دنیا نگهدار تو نشد، در خیالمان هم نمی گنجد که تو نیستی!
قاسم هنوز زنده است، در کوه ها در آبهای همیشه نیلگون، او در ربنای زیبایش و سجده های با اخلاصش رو به گنبد جمکران برایمان دعا میکند.
سردار، در این وانفسای تزویر و ریا دستمان را بگیر، به وصل خود دوایی کن دل دیوانه مارا...!
گزارش: مطهره رمضان زاده