نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
مدت‌ها در قزوین مستأجر بود تا اینکه سال ۶۳ زمینی خرید و مشغول ساختش شد. تازه دیوارچینی و سقف زیر زمین کامل شده و هنوز وارد نازک‌کاری نشده بود که یک طرف منزل را از داخل پلاستیک کشید، به دیوار اتاق کارتن زد و اثاثیه را داخل ساختمان آورد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید «مصیب مرادی‌کشمرزی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۷۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۴

«یکی از بچه‌های سپاه هم که چند بار با خباتی‌ها رویاروی شده بود، می‌گفت از حق نگذریم چریک‌های جنگاوری‌اند و مثل یوزپلنگ از کوه بالا می‌روند و مثل عقاب از فواصل دور طعمه‌شان را با یک تیر شکار می‌کنند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۵۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۲

برگی از خاطرات؛
«ضد انقلابیون شب در کنار جاده فرعی که فقط بخاطر پایگاه ما بود سنگر کنده بودند و صبح وقتی مین‌یاب در جلو و بقیه به فاصله پنجاه متری در حال حرکت بودیم ناگهان صدای ایست آمد و در مدت کوتاهی به رگبار گلوله بسته شدیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۱

«وقتی داشتیم برای عملیات عظیم کربلای ۵ می‌رفتیم کتانی‌هایم طوری پاره بود که از پایم درمی‌آمد. آقای رضایی راننده تویوتا داشت مرخصی می‌رفت اقبال به او روی آورده بود یک جفت پوتین خوب نصیبش شده بود. با خواهش کتانی‌های پاره‌ام را به پوتین‌های او عوض کردم. گفتم شاید شانس آوردیم اسیر شدیم حداقل پیش عراقی‌ها آبرویمان نرود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحی‌لوشانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۷۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۸

برگی از خاطرات شهید رجایی؛
«به راننده گفت مثلاً این آقا را ببین چقدر شبیه آقای رجایی است! ولی حالا او کجا دارد زندگی می‌کند و با چه ماشین‌هایی رفت‌وآمد می‌کند. این بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دو طبقه شده است! ...» ادامه این خاطره از شهید «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶

«پیش ‌از پیروزی انقلاب اسلامی باید به خدمت سربازی می‌رفت اما از آن‌ جایی‌ که نمی‌خواست در خدمت رژیم شاهنشاهی باشد به خدمت نرفت ...» ادامه این خاطره از شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۷۱۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۶

گفتگویی با مادر شهید «محسن میرزایی»؛
مادر شهید والامقام «محسن میرزایی» می‌گوید: اگر می‌خواهیم روح شهدا از ما راضی باشد باید در مسیر آنان حرکت کرده و پایبند حجاب و تقوا و کار علمی و … باشیم.
کد خبر: ۵۴۷۱۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید والامقام «احیاء طالبوند» در بیان خاطرات فرزندش می‌گوید: زمانی که پسرم شهید شد، در تشییع پیکرش بیش از هزار نفر شرکت کردند. تمام آن مردم برای ادای احترام به فرزندم آمده بودند که این موضوع باعث افتخار من شد و افتخار کردم که چنین فرزندی دارم.
کد خبر: ۵۴۷۰۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۸

خاطره شهید «حسینقلی آزادبخت» به نقل از همرزم شهید؛
همرزم شهید والامقام «حسینقلی آزادبخت» می‌گوید: ایشان یک اخلاق و اخلاص عجیبی داشت که همیشه با وضو بود و همیشه لبخند بر لبانش جاری بود. یک تسبیح داشت که اکثر اوقات ذکر حضرت زهرا (س) را زمزمه می‌کرد.
کد خبر: ۵۴۶۹۳۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۱

برگی از خاطرات؛
«۲۶ دی ماه ۵۷ که شاه از ایران فرار کرد، مادر به همراه برخی از دوستان قصد داشتند در تظاهرات مردمی خیابان تجریش تهران که به خاطر فرار شاه از ایران انجام می‌شد حضور یابند که با نیرو‌های مسلح حکومت نظامی روبرو می‌شوند و بر اثر اصابت گلوله سربازی به پایش مجروح شد ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات جانباز «صغری عرفانی‌نژاد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۶۸۹۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۰

برگرفته از نامه‌های دانش‌آموزان به شهدا؛
«شهیدان از بزرگ‌ترین افتخارات این مرز و بوم هستید، شما شهیدان از عزت و استقلال این کشور دفاع کردید، شما شهیدان برای منافع خود نجنگیدید، بلکه برای رضایت و خشنودی خدا و در راه او جنگیدید ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۷۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۹

برگرفته از نامه‌های دفاع مقدس؛
«اگر به امید خدا حمله شروع شد ما را فراموش نکنی و اگر شهادت نصیب شد در آن دنیا ما را هم شفاعت کن ...» این نامه شهید ایرج شعبانی طی دوران دفاع مقدس به رزمنده کامبیز فتحی‌لوشانی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۴۶۷۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۸

خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «براتعلی حیدری» می‌گوید: معرفت و اخلاق پسرم بی‌نظیر بود. با هیچ کس درگیر نمی‌‌شد. راهش را انتخاب کرد و در راه امام حسین (ع) قدم برداشت، خدا رحمتش کند.
کد خبر: ۵۴۶۷۶۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۲۱

«شهیدان اندرزگو و ابوترابی پس از تغییر ایدئولوژی، دیگر با سازمان مجاهدین خلق ارتباط نداشتند و هر جا امکان داشت علیه آن‌ها مطالبی عنوان می‌کردند. همچنین درباره خیانت برخی اعضای سازمان و ضربه‌ای که با مبارزات مسلحانه اسلامی وارد کرده بودند سخن می‌گفتند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر سید آزادگان «شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۶۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۷

شهید «عزت اله درویشیانی» دهم مهر ۱۳۴۳،‌ در روستای منوچهرآباد از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش جعفر و مادرش گل نبات نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. کارمند اداره آب و فاضلاب بود. سال ۱۳۶۸ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و بیست و یکم فروردین ۱۳۶۴، با سمت نیروی دسته توپخانه در بمباران شیمیایی جزیره مجنون عراق مجروح شد. سی و یکم فروردین ۱۳۸۲، در بیمارستان شهدای عشایر خرم آباد بر اثر عوارض مجروحیت به شهادت رسید. پیکر وی را در آرامگاه خضر همان شهرستان به خاک سپردند.
کد خبر: ۵۴۶۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۵

به مناسبت سالگرد ولادت شهید مدافع حرم «محمد طحان» و روز مقاومت، ویژه‌نامه‌ای شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات، دست‌نوشته، تصاویر، نماهنگ و مصاحبه با همسر و پدر این شهید گران‌قدر برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۴۶۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۵

شهید «امید ایازی» بیست و یکم بهمن ۱۳۵۸، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم، در شهرداری کار می کرد و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان گروهبان سوم ارتش خدمت می کرد. هفدهم دی ۱۳۷۹، در فکه بر اثر سانحه برق گرفتگی هنگام انجام مأموریت به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۵۴۶۲۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰

«براى رفتن به جبهه روزشمارى مى‌کردم و در آخر، به صورت داوطلبانه راهى جبهه شدم. در قسمتى که من کار مى‌کردم و تمامى خواسته‌ام رفتن به خط مقدم بود و هر وقت بچه‌ها به خط مقدم مى‌رفتند، با حسرت به آن‌ها نظاره مى‌کردم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات دختر شهید «محرم رحمانی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۴۶۱۳۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۱۰

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «حمیدرضا حافظی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم از هفت سالگی در کارهای خانه به من کمک میکرد. هر زمان یکی از فامیل یا همسایگان هم به کمک نیاز داشت حمیدرضا کمک حال همه بود.
کد خبر: ۵۴۶۱۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۹

خاطرات شهید «محسن صادقی» به نقل از همرزمش؛
همرزم شهید «محسن صادقی» می گوید: از یکی از بچه های بهداری شنیدم که در منطقه حاج عمران به درجه عظیم شهادت نائل شده است. دیگر دل تو دلم نبود و انتظار هر چیزی را داشتم جز دوری همیشگی او. سالها به این منوال گذشت و فکر و ذکرم شده بود شهید محسن صادقی. به هرکه میرسیدم از فضائل او برایش سخن به میان می آوردم تا اینکه یک شب او را در خواب دیدم. عجب رؤیایی بود. تاکنون لذت این خواب صادقانه از مذاقم بیرون نرفته و با آن روزگار سپری می کنم.
کد خبر: ۵۴۶۱۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۰/۰۹