نوید شاهد - «وقتی تظاهراتی رخ می‌داد و تیراندازی می‌شد، عوامل شهربانی و ارتش، بیمارستان را قُرُق می‌کردند تا به قول خود اخلالگران زخمی را دستگیر نمایند و با ضرب و جرح با خود ببرند. البته ما هم رو دست نمی‌خوردیم و مجروحان تیرخورده را پنهان می‌کردیم یا مخفیانه فراری می‌دادیم ...» ادامه این خاطره از زبان "کبری چگینی" از نقش زنان امدادگر استان قزوین در مداوای مجروحان قبل از انقلاب را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

بیمارستان بوعلی و نقش زنان امدادگر در مداوای مجروحان قبل از انقلاب
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، امدادگر جبهه کبری چگینی، دوازدهم خرداد ۱۳۳۶ در شهر قزوین به دنیا آمد. وی در دامان والدین متدینی به نام‌های بلقیس پورزنجانی و اسدالله چگینی بزرگ شد، مادرش خانه‌دار و پدرش کشاورز و باغدار بود، تا کاردانی در رشته بهیاری که شاخه‌ای از پرستاری بود درس خواند. در بیمارستان‌های قزوین مشغول به فعالیت بود ولی با اعلام نیاز جبهه‌ها به پرستار، عازم مناطق جنگی شد و در بیمارستان شهید کلانتری، ورزشگاه تختی و بیمارستان صلاح‌الدین ایوبی مشغول خدمت شد و به بیماران خدمات ارائه داد.

بیمارستان بوعلی و نقش زنان امدادگر در مداوای مجروحان قبل از انقلاب

کبری چگینی از زنان امدادگر استان قزوین در دوران انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس روایت می‌کند: بوعلی بیمارستان بزرگی محسوب می‌شد که دارای مهد کودک نیز بود. پرسنل غیربومی در پانسیون زندگی می‌کردند و نیازی به کارت تردد که توسط اداره شهربانی صادر می‌شد، نداشتند.

من نزدیک به سه ماه در بخش نوزادان کار کردم تا به اتاق عمل منتقل شدم. کمک جراح بودم؛ اما به علت کمبود نیرو از کار اتاق عمل که فارغ می‌شدم مجدد به بخش نوزادان باز می‌گشتم. در بخش نوزادان قد و وزن می‌گرفتم، لباس می‌پوشاندم، شیرشان را می‌دادم و مراقبت‌های نوزاد را انجام می‌دادم تا زمانی که زائو مرخص شود.

بیشتر شیفت کاری من در بیمارستان بوعلی می‌گذشت. تنها وقتی که بیمارستان دهخدا درخواست نیرو می‌داد من نیز کاندید می‌شدم. کم کم در این بیمارستان‌ها با مجروحان انقلابی آشنا شدم. اگر تیرخورده‌های انقلابی به بیمارستان مراجعه می‌کردند، احتمال داشت توسط ارتش یا شهربانی دستگیر و راهی پادگان شوند؛ بنابراین من و شهربانو با اتومبیل همکارم خانم عصمت ناظمی به منزل آن‌ها می‌شتافتیم و مداوایشان می‌کردیم. غیر از خانم ناظمی، خانم‌ها عفت زکی‌زاده و مرضیه رضاپور نیز همکاری می‌نمودند. در واقع ما به ابتکار خودمان یک گروه نجات تشکیل داده بودیم و گاهی پرستاران هم شیفت نیز یاری می‌رساندند.

دکتر محمدرضا ابوترابی رئیس وقت بیمارستان بوعلی هم انقلابی بود و مانع نمی‌شد. وقتی تظاهراتی رخ می‌داد و تیراندازی می‌شد، عوامل شهربانی و ارتش، بیمارستان را قُرُق می‌کردند تا به قول خود اخلالگران زخمی را دستگیر نمایند و با ضرب و جرح با خود ببرند.

البته ما هم رو دست نمی‌خوردیم و مجروحان تیرخورده را پنهان می‌کردیم یا مخفیانه فراری می‌دادیم. گاهی عده‌ای از مجروحان بعد از مداوا کسی را نداشتند که آن‌ها مرخص کند. من و شهربانو این مواقع موضوع را با "خان جان" در میان می‌گذاشتیم و او به عنوان مادر یا خواهر مجروح می‌آمد و بعد از تسویه ترخیص می‌کرد. حتی چند بار مجبور شد این مجروحان را تا بهبودی کامل به منزل بیاورد.

خان جان زن پر دل و جرئتی بود که هیچ واهمه‌ای از این فعالیت‌ها نداشت و همیشه به ما گوشزد می‌کرد که «ظالم پای دیوار خودش را می‌کند». شهربانو هم سر نترسی داشت. ولی من از تیراندازی‌های بالگرد‌ها هراس داشتم. وقتی به رگبار می‌بستند همه را می‌کشتند و کاری نداشتند طرف انقلابی است یا نه. اما در تیراندازی‌های زمینی، فرد می‌توانست خودش را در کنجی مخفی نماید و نجات یابد.

منبع: جلد سوم کتاب به قول پروانه (روایت خاطرات شهربانو و کبری چگینی از زنان امدادگر استان قزوین در منطقه جنگی)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده