اگر شهدا نبودند نمی توانستیم با حجاب بر سر اعتقادمان محکم بایستیم
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ دکتر سمیه انصاری تنها فرزند شهید «علی اخوین انصاری» استاندار شهید کشور در مصاحبه کوتاهی تمام آنچه که از پدر به یاد دارد شرح می دهد.
در ابتدا از پدرتان برایمان بگویید؟
من فکر می کنم تصویر پدر، برای یک دختر بچه بسیار با اهمیت است. چون به هر حال بچه تحت تربیت پدر و مادر بزرگ می شود حالا دختر بچه ای که پدر ندارد تصویر پدر برایش بسیار مهم تر است. خیلی خوشحالم و با افتخار این مطلب را می گویم تصویری که من از پدرم دارم تصویر یک قهرمان است. پدرم خیلی برایش مهم بود که به فقرا کمک کند و یا اینکه کاری را که انجام می دهد به نحو احسن انجام دهد این قدر عقاید، تفکر و دینش برایش مهم بود که وقتی تهدیدش کردند که یا از گیلان برو و یا اینکه تو را می کشیم حاضر شد به خاطر عقایدش بایستد و تا پای جان خود هم پیش برود، من و مادرم را که عزیزترین ها در دنیا برایش بودیم بگذارد و پای عقاید خود بایستد و دست پیدا کند به آن چیزی که آرمانش بود. این برای من خیلی مهم است واقعا هم به همین صورت است و هر وقت من در جمعی قرار گرفته ام افتخار کرده ام که فرزند چنین شخصیتی هستم.
از اینکه با تمام احترامی که برای پدر قائلید ایشان شما را تنها گذاشت و رفت هیچ احساس ناراحتی در ذهن شما ایجاد نمی شود؟
ببینید کسی که پدرش را در اثر تصادف یا بیماری از دست می دهد شاید یک چنین احساسی بکند که کاش این اتفاق نیافتاده بود و کاش به این صورت نشده بود ولی من فکر می کنم اهداف پدر آنقدر والا و بالا هست که من سعی کنم با کمک مادرم تمام مشکلات را به دوش بکشم ولی پدرم برای آرمان هایم برود. آرمان هایی که بعد از این سی سال تا حدی عینیت آن را می بینم وقتی با آرامش چادرم را به سرم می کنم. وقتی به عنوان پزشک با چادر راه می روم کسی به من متعرض نمی شود. وقتی به بیمارستان می روم و می گویم که یک خانوم دکتری هستم که با چادر می توانم سر کار بیایم نتیجه اصرار پدرم بر آرمان هایش را می بینم.
مطمئنم که اگر شهدا نبودند و خون جوشان را در این راه نمی دادند من و امثال من نمی توانستیم با چادر و با حجاب بر سر اعتقادمان محکم بایستیم. یعنی نه تنها پدرم برای آرمان های این مملکت و این انقلاب رفته قطعا برای آرمان های شخص من هم رفته با خون خودش کاری که من بتوانم حداقل دینم را و آن چیزی را که به آن اعتقاد دارم حفظ کنم.
گویا برای شما نامه هایی نوشته، آیا مخاطب نامه ها شما بوده اید و یا اینکه بعدها احساس کرده اید که مخاطب نامه شما هستید؟ در این زمینه بیشتر برای ما توضیح دهید.
هر پدری که برای دختر سه ساله اش نامه بنویسد به او می گوید که دختر خوبی باش. مادرت را اذیت نکن. شیطنت نکن. به هر حال شرایطی بود که بابا پیش ما نبودند و برای ما نامه می نوشتند. اما این نامه ها واقعا اینگونه نیست. انسان احساس می کند که این نامه باید خطاب به یک نوجوان باشد و یا خطاب به یک خانوم سی چهل ساله باشد. اینقدر محکم و زیبا برای من نامه می نوشتند که الان وقتی من در این سن و سال نامه های ایشان را می خوانم فکر می کنم اگر من بخواهم در این سن و سال برای یک آدم سی چهل ساله نامه بنویسم نمی توانم اینقدر زیبا و با بیان جالب بنویسم.
پدرم کاملا جدی برای یک بچه سه ساله نوشته اند که «اگر همه از راه امام (ره) عدول کردند تو تنهای تنها به راهت ادامه بده». شاید این خیلی عجیب باشد که انسان برای بچه سه ساله اش اینچنین چیزی را بنویسد یا مثلا برای بچه سه ساله اش بنویسد که «اینقدر قرآن بخوان که شک از دلت زده شود و برای رسیدن به شهادت روزشماری کنی.» اول جمله هایش هم سمیه جان بنویسد. حتما دیدشان خیلی فراتر از یک بچه سه ساله بوده، حتما این نامه ها را برای امروز می نوشته اند، حتما نوشته اند تا اگر یک روزی نبود جاده را تا آخر به من نشان دهد.
واقعا این کار را کرده است. نمی گویم که با دو تا نامه که نوشته، همه مراحل زندگی را به من نشان داده ولی قطعا یک راه روشنی را نشان داده است. یک فانوسی را دست من داده است که اگر می خواهی دنباله روی راه من باشی این کار را بکن و اینگونه پیش برو.
شما فکر می کنید که پیام شهید انصاری بعد از چهل سال امروز به چه می تواند باشد؟
به نظر می رسد که در خط ولایت بودن برای ایشان خیلی مهم بود اگر امروز هم ایشان بودند قطعا این را به جوانان امروز هم می گفتند که این انقلاب خیلی راحت به دست ما نرسیده. شاید من و امثال من یاد نداریم که بزرگان چه سختی هایی کشیدند که ما به اینجا رسیدیم اما واقعا خیلی سختی کشیده شد و آنهایی هم که خون ندادند با جان و دل برای این انقلاب سرمایه گذاری کردند قطعا اینکه امروز مادر این شرایط پیرو ولایت باشیم و راه خودمان را درست تشخیص بدهیم و این انقلاب را با جان و دل نگاه داریم به آرمان های آنها قطعا دست پیدا کرده ایم.