برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«امروز و دیروز دشمن کافر منطقه را بمباران شیمیایی کرد به طوری که تعدادی از عزیزان ما مجروح شدند و من که از بیرون میآمدم ماسک نداشتم، بلافاصله خودم را به سنگر رسانده و ماسک زدم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس «کامبیز فتحیلوشانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۵۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۷
«پدر با مهربانی دلداریام میداد و میگفت: پسرم یک وقت غصه نخوری تا من از جبهه برگردم حتما دوچرخه شما هم آماده شده است با هم میرویم و آن را میخریم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات پسر شهید «محمدعلی برجی» است که در آستانه ولادت امام علی(ع) و روز پدر تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۹۴۳۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۵
«هر وقت به مزار شهدا میروم مینشینم کنار مقبره شهید محسن گلناری. خدا رحمتش کند. آن زمان دانشآموز بودم. در سال ۶۰ به سفارش ایشان نامهام به منطقه جنگی رفت و برایش جوابی آمد. در همان ارتباط دو برادری شدیم که همدیگر را تازه یافتهایم ...» ادامه این خاطره از «علیرضا درزی علیپوران» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۳۲۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴
خاطرات خواهر شهید «محمدرضا احمدیانی پیردوستی»؛
خواهر شهید «محمدرضا احمدیانی پیردوستی» در بیان خاطرات برادرش می گوید: وقتی دوستانش حاضر به رفتن جبهه نشدند، فامیل به محمدرضا گفتند: حالا که هیچ کدام از دوستانت حاضر به رفتن نشدند تو هم نرو اما گفت: برای اسلام خونم به جوش آمده است و هیچ کس نمی تواند مانع از رفتن من شود.
کد خبر: ۵۲۹۲۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۴
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«انشاءالله خداوند مرا به راه راست هدایت فرماید تا بتوانیم قطرهای از الطاف خداوند را درک کنیم. باشد که هر چه زودتر بتوانیم بار سنگین گناه را سبک کنیم و بتوانیم به لقاءالله برسیم ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۱۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۳
«در ایامی که شکنجه میشدم خورد و خوراک نداشتم. همهاش سعی داشتم غذای کمتری بخورم. چون همیشه آرزو میکردم که حتی اگر شده زیر شکنجهها از بین بروم، ولی اطلاعاتی لو ندهم که سبب دستگیری چند برادر دینی شود ...» ادامه این خاطره را از زندانی سیاسی قبل انقلاب «سید مرتضی نبوی» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۹۰۶۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۱
شهید مدافع حرم سید نوراله حسینی از شهدای والامقام لشکر فاطمیون است که برای دفاع از ارزش ها و دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی کشور سوریه شد و برای نابودی گروه تروریستی داعش از جان خود مضایقه نداشت.
کد خبر: ۵۲۹۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۰
برگی از زندگی نامه شهید مدافع حرم «سید عبداله حسینی»
سید عبداله در امور اجتماعی و مذهبی شرکت فعال داشت؛ در هیئتهای سینهزنی، نوحهخوانی میکرد. در این خصوص به مرثیه خوانی حضرت علی اصغر (ع) علاقه خاصی داشت.
کد خبر: ۵۲۸۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۰
روایت «نجف زراعت پیشه» از شهید «حسن نوابی»؛
«نجف زراعت پیشه» در بیان خاطرات خود از شهید «حسن نوابی» می گوید: خیلی ها نیروی تیپ امام حسن مجتبی (ع) بودند اما «حسن نوابی» یکی از محبوب ترین فرماندهان ما بود.
کد خبر: ۵۲۸۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۰
«شیء همراه با صدای صوت، از داخل کوچه پرتاب شد و به روی گلدانهای داخل حیاط افتاد. مادر ناخودآگاه به طرفش رفت، چون تصور کرده بود بچهها شیطنت کرده و چیزی را داخل خانه انداختهاند. در حال برداشتن آن شیء بود که صدای مهیبی بلند شد و مادر به گوشهای پرتاب شدند. صدا آنقدر شدید و وحشتناک بود که انگار بمب منفجر شده است ...» ادامه این خاطره از جانباز «صغری بیگممیرکمالی مادر شهیدان علیرضا و عبدالحسین مشاطان» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۸۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۰
سرپرست دانشگاه لرستان:
سرپرست دانشگاه لرستان با بیان اینکه خاطرات شهدا باید با همکاری خانوادههای معظم شهدا، ثبت و ضبط شود، اظهار کرد: مدیریت فناوری اطلاعات دانشگاه لرستان یک آیتم ویژه برای معرفی شهدا در سایت اصلی دانشگاه لرستان، طراحی و ایجاد کند.
کد خبر: ۵۲۸۹۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
«وقتی از تهران به قزوین رسیدم پلیس آمد و مرا تفتیش کرد و از جیب من یک قطعه شعر که بر علیه شاه بود در آورد لذا مرا دستگیر کردند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی زندانی سیاسی قبل از انقلاب، شهید «محمدعلی رجایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۸۸۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
«هرگاه ما را به اتاق اسدی میبردند، حالت غیرعادی و چهره برافروخته و فحشهای رکیک و توهینآمیزی که لحظهای از دهانش نمیافتاد و نشان از مستیاش میداد. به هر حال وقتی وارد اتاق اسدی شدم، گفت: چند روز در بیمارستان خوردی، خوابدی و سرحال آمدی، حالا باید موتورت را پیاده کرد! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات خواندنی زندانی سیاسی قبل از انقلاب، مرحوم جانباز «محمدحسین خاکساران» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۸۸۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۹
«منافقین یک بار نصف شب سال ۶۱ به منزل ما حمله کردند، آن شب تیراندازی شد و من قدری ترسیده بودم و در آن زمان من باردار بودم که فرزندم سقط شد، از این لحظات زیاد داشتم که همیشه با ترس همراه بود ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر آیتالله «هادی باریکبین» از مبارزان انقلابی است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۸۸۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۸
«کبری هنوز پایش را به پشت بام نگذاشته بود که با صدای شلیکی، فریاد وحشتناکی میزند: «آخ سوختم» و نقش پلههای ساختمان میشود. برادرش سریع خود را بالای سرش میرساند، بلافاصله او را به اتاق منتقل کرده و میبیند که پهلویش خونریزی دارد ...» ادامه این خاطره از شهید «کبری وحیدیقزوینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۸۷۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷
«آثار سوختگی شدید ناشی از شکنجه روی آرنج دست راستش بود که باعث میشد نتواند به راحتی دستش را خم و راست کند. همسرم علت را از او پرسید. گفت: ساواک دید گوشت دستم زیاد است، کمی نازکش کرد! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید ترور معلم «قدرتالله چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۸۷۲۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۷
« از من پرسید نوار معروف فلسفی را تو ضبط و تکثیر کردهای گفتم: نه. صندلی را بلند کرد به روی من کوبید. گفت ببرید تهران درازش کنید ...» ادامه این خاطره از زندان سیاسی قبل از انقلاب «حجتالاسلاموالمسلمین حسین آقاعلیخانی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۲۸۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۶
خواهر شهید «موسی خلیلی»:
خواهر شهید «موسی خلیلی» با بیان خاطراتی از شهید گفت: آرزوی من این است که در اجر شهدا سهیم باشم.
کد خبر: ۵۲۸۵۰۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
«در یکی از روزها شهید تندگویان قبل از بیدارباش برای نماز بیدار شد. به همین دلیل او را به زیر هشت بردند و شکنجهاش کردند. در زیر هشت افراد را از میلهها آویزان میکردند و میزدند. آن روز شهید تندگویان کتک زیادی خورد، به طوری که صدای الله اکبرش به گوش میرسید ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات زندانی سیاسی قبل از انقلاب «سید مرتضی نبوی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۸۴۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۴
جانباز سید محمدمهدی شهروش:
«به خود که آمدم، داخل پیادهرو افتاده بودم و زمین پر از خون بود، اول فکر نمیکردم خونی که بر روی زمین پخش شده است از من باشد. در یک لحظه احساس کردم پایم میسوزد، دستم را به طرف زانویم بردم، دیدم زیر زانوی پایم پاره شده و خون از آنجا به بیرون میزند، خون زیادی که وارد جوی آب شده و آب را سرخ کرده بود. پایم آش و لاش آمده بود، نگاه کردم، دیدم جوان دیگری در حدود ۲ متری من به زمین افتاده در حالی که تیری به شکمش خورده بود، یکی از ماموران کلانتری هم با تفنگ میزد توی سر او، گفتم: چرا میزنی گناه دارد، او تیر خورده؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات جانباز «سید محمدمهدی شهروش» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۲۸۴۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۳