فیلم؛
شهید «علیمردان آزادبخت» هشتم اسفند ۱۳۴۰، در روستای سه آسیابه از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. تا پایان دوران متوسطه درس خواند. بعنوان پاسدار به جبهه رفت. دوم اردیبهشت ۱۳۶۶، با سمت فرمانده گردان در شلمچه عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان کوهدشت واقع است.
کد خبر: ۵۶۸۴۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۳۰
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«گرد و خاک آنقدر زیاد بود که به هیچ وجه نمیتوانستیم یکدیگر را ببینیم. دوستم ترسیده بود و فکر میکرد که من مجروح شدهام و هر دو نگران حال هم بودیم، ولی شکر خدا هیچ کدام جراحتی ندیدیم و راه را ادامه دادیم. در حالی که همراه من دیگر از ترس، سر خود را از کانال بیرون نگرفت و بسیار با احتیاط بقیه مسیر را طی کرد ...» ادامه این خاطره را از زبان رزمنده دفاع مقدس «بهرام ایراندوست» در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۳۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۷
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«حال فقط به تو ای والامقام، اطمینان میدهم که تا زندهام و نفس در بدنم هست آنچنان حرمت دوست را نگه خواهم داشت که هیچ دشمنی به تو و فکر مخدوش نمودن آرمانهای تو را در سر نپروراند ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۲۰۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
شجاعت آنان رعب و وحشت در دل دشمنان و ابرقدرتهای شرق و غرب می انداخت، زیرا شجاعتشان همراه با توکل به خدای متعال بود. متنی که خواندید قسمتی از خاطرات شهید "قنبر جعفرپور" بود که در ادامه تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
کد خبر: ۵۶۸۱۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۵
«از وی پرسیدم مهدی چه میکنی؟ گفت میدانی ترکش یعنی چه؟ پرسیدم یعنی چی؟ منتظر بودم بگوید یعنی تراشه آهنی که به قسمتی از جسم و بدن فرو رفته است. ایشان با کمال خونسردی و شوخطبعی گفت این باند کشی را که خیس نمایی و بکشی روی زخم میشود ترکش یا همان کش تر! ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «مهدی شالباف» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۸۰۵۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
«هیچوقت سرش خلوت نمیشد. همیشه یکی بود که باهاش کار داشته باشه. برای همین از قبل قرارمان را با حاجی هماهنگ میکردیم. یک بار یکی از بچهها که تعادل روحی هم نداشت میخواست حاجآقا را ببیند. او به عراق پناهنده شده بود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
«علی مثل همیشه نبود. خیلی نورانی شده بود. بعد از اینکه از چند موقعیت رزمندگان عکس و فیلم گرفت، ناگهان یک گلوله «خمپاره ۸۲» دشمن میان ما اصابت کرد و ایشان از ناحیه سینه و سر مجروح شد ...» ادامه این خاطره از شهید «علی تاجاحمدیتبریزی» را در پایگاه اطلاعرسانی نویدشاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۸۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۳
برگی از خاطرات؛
«چند قدم از رودخانه دور نشده بودیم که گفتم علی جان تو میگویی شهید میشوی. اون کاغذ را بده پیش من بماند که در آخرت از تو مدرکی داشته باشم. شاید آن موقع دیگر مرا نشناسی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات رزمنده دفاع مقدس «محمود قنبری» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«از اتاق که بیرون میآید الهام به صورت الیاس نگاه میکند دوباره خندهای چاشنی حرفش میکند و میگوید رنگوروت باز شدهها! این شربت رو که بخوری، سرخ و سفید میشی ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
«گفتم بچهها یک خواب خوب دیدم. دوستم که الان جانباز است گفت صبر کن اول من خوابم را تعریف کنم. دوستم گفت شما دیشب ازدواج کردید و من را دعوت کردید. گفتم من هم همین خواب را دیدم بچهها گفتند مواظب خودتان باشید بلایی سرتان میآید ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۹۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
مقاله ای از شهید «خیرالله توکلی»؛
شهید «خیراله توکلی» نوشته است: شايد نتوان يك تعبير همه جانبه و فراگير از شهيد ارائه داد، زيرا كه زبان و قلم اصولاً از بيان فلسفه شهادت و منطق شهيد عاجزند و درك آن از طريق گام نهادن صادقانه در اين مسير امكان پذير نيست.
کد خبر: ۵۶۷۸۶۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۰
زندگینامه شهید خیرالله توکلی؛
شهید «خیرالله توکلی» در سال ۱۳۶۲ فرماندهی اطلاعات سپاه شهرستان الیگودرز را عهدهدار بود، ولی به خاطر رفتن به جبهه این سمت را رها کرد و در دی ماه همان سال به جبهه برگشت.
کد خبر: ۵۶۷۸۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۰
شهید «نورمراد مقدسی» سیام خرداد ۱۳۴۴، در روستای خیاران از توابع شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش درویش (فوت۱۳۵۱) و مادرش زهرا نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نهم اسفندماه ۱۳۶۴، با سمت فرمانده گروهان در ارتفاعات کاتو سلیمانیه عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند و یازدهم تیر۱۳۷۱، پس از تفحص در شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۶۷۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۲۲
برگی از خاطرات؛
«هنگام خداحافظی، به من که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهده داشتم سفارش کردند که از وضع آنها غافل نباشم و مبلغی را که به عنوان کمک به کارگران میدهم یادداشت کنم تا در فرصت مناسب به بنده بپردازند ...» ادامه این خاطره از سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
«عناوینی مانند نماینده، ولی فقیه در امور آزادگان و نمایندگی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در کنار نام حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد قرار گرفت. اما رفتار او عوض نشد ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۸۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
«عراقیها که کاملاً از حضورمان خبر داشتند از سه طرف منطقه ورود و حرکت ما را به زیر آتش گرفته بودند. به طوری که حتی برای یک لحظه صدای شلیک گلولههایشان قطع نمیشد ...» ادامه این خاطره از آزاده و جانباز «عزیزالله فرجیزاده» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۷۸۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
یکی از همرزمان حاج احمد متوسلیان تعریف میکند: «لباس کردی تنمان بود و ۲ نفر از افراد کومله فکر کردند ما از خودشان هستیم. پس سر درد و دلشان باز شد.»
کد خبر: ۵۶۷۷۶۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۹
«دوستانم در یک غافلگیری، افسر نگهبان و دیگر بچههای سپاهی را دستگیر کردند و روی سر آنها گونی کشیدند و دست بسته در یکی از اتاقها حبس کردند. دستور دادم تا ۲۴ ساعت در باراجین به همین حال بمانند تا یادشان باشد دشمن و ضدانقلاب با کسی شوخی ندارند ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس «منوچهر مهجور» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۶۷۷۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۸
خاطرهای از همرزم شهید «سیدمصطفی میرشاکی»
همرزم شهید «سیدمصطفی میرشاکی» می گوید: زمانی که سید فرماندهی گردان را عهدهدار شد با پیراهنی سفید که با لکههای خون یاران شهیدش گل انداخته بود و از دور به چشم میآمد، بین بچهها نشست، زخمیها التیام نیافته بودند و ضجهکنان، زل زده بودند به چشمهای سید و مبهوت جذابیت و سیمای نورانیاش بودند.
کد خبر: ۵۶۷۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷
«کسی تاکنون از ایشان نشنیده بود که بگوید من جانباز هستم یا چگونه به درجه جانبازی نایل شدهام. ابداً روحیه طلبکاری از انقلاب نداشت و همیشه خود را بدهکار انقلاب میدانست ...» ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۷۶۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷