نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطره
شهید خرداد ماه;
شهید نعمت الله شجاعی در تاریخ 1346/6/3 در روستای زیارت از توابع شهرستان دشتستان به دنیا آمد.شهيد نعمت الله شجاعي در سال 1365 به مناطق عملياتي اعزام و پس از مراجعت در ورودي امتحانات نيروي دريايي ارتش قبول شد يكي از فرماندهان پاسگاه آن شهرستان اقدام به خدمت نمود وي در تاريخ 1367/3/13 به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۲۹۲۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۷

شهید محّمد رضا غلام (فیض الهی)
نیمه های شب گفت:«صدات نمیاد. چرا یا مهدی نمی گی؟ ذکر بگو. کاری که از دست مون بر نمی یاد». تسبیح را از جیبم در آوردم. زخم هایم درد شدیدی گرفت. یک ساعت بعد دوباره صدایم زد:«مصطفی! نماز شب بخونیم، شاید دیگه نتونیم و آخرین نمازمون باشه».
کد خبر: ۴۲۹۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۸

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن محمدی
اون موقع هنوز پسرم شهید نشده بود . یه بار حسن آمد گفت ، بابا این گوسفند ها رو بفروش . گفتم ، چرا ؟ گفت: من میخوام برم جبهه . اگر نیومدم این گوسفند ها میرن کنار زراعت مردم و علف مردم رو میخورند . تو فردای قیامت باید جواب بدی . گفتم ، فقط هفت هشت تارو بده به خودم که اگر گوشت نیاز داشتیم ، داشته باشیم . دیدم همه رو فروخته و هیچی نگه نداشته . چند تا پیر به درد نخور رو نگه داشته بود . گفتم ، چرا این کارو کردی ؟ گفت ، بابا جان حرامه اگر من بخوام فقط خوب ها رو جدا کنم . کی میخواد جواب این ها رو بده .
کد خبر: ۴۲۹۱۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۹

خاطره ای از شهید مرتضی جاويدی؛
صبح، داخل ماشین لندکروز فرماندهی، به دستور سرهنگ جوادیان فرمانده تیپ 55 هوابرد شیراز فکر می کردم: سرگرد کریم عبادت،عملیات آینده،قراره گردانت با گردان فجر تیپ المهدیِ سپاه ادغام بشه و هلی برد بشین پشت سر دشمن...با فرمانده گردان فجر جلسه بگیر.
کد خبر: ۴۲۹۱۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۶

گوشی را به سمت مجروحان گرفت، صدای آه و ناله زخمی‌ها و ناله های «یا زهرا یا زهرای» آنها را به وضوح از گوشی تلفن می‌شنیدم. بعد از مدتی ادامه داد: «شنیدی مادر! وجدانم نمی‌‌گذارد که اینها را رها کنم و بیایم پیش شما. اینجا خیلی به من نیاز دارند، من باید بمانم.»
کد خبر: ۴۲۸۹۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۵

هر وقت از دانشگاه به خانه می آمد، یک دستش پر از میوه و هدیه بود و دست دیگرش پر از کتاب. میگفتم چرا این همه پول صرف خرید هدیه و میوه و شیرینی می کنی ما گه از تو انتظاری نداریم! می خندید و در حالی که کتابها را نشانم می‌داد، می‌گفت: «حالا خوب است که نمیدانی به این کتاب ها چقدر پول می دهم.»
کد خبر: ۴۲۸۹۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۵

خاطره ای از شهید قاسم جعفرآقائیان به نقل از غلامحسين برارزاده (دوست و همكار شهيد) برگرفته از کتاب «به مساحت آسمان» که نوید شاهد مازندران آن را منتشر کرد.
کد خبر: ۴۲۸۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۵

شهید علی اکبر عنایت زاده
مناسبتی بود. ده پانزده روز متوالی کسی باید حسینیه را تمیز می کرد. علی اکبر داوطلب شد. آخر کار پرسیدم:«چیزی بهت دادن؟». گفت:«خواستم افتخاری کار کنم، برای مزد نبود. پیش خدا که گم نمی شه».
کد خبر: ۴۲۸۸۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۵

شهید احمد قاسمیان
تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. كارگر اداره برق بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و دوم اسفند 1363، با سمت غواص در شرق رود دجله عراق بر اثر تركش خمپاره به سر، شهید شد. پيكر وي در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.
کد خبر: ۴۲۸۸۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۶

شهید غلامعلی میرحاج
به عنوان بسيجي در در جبهه حضور يافت. نوزدهم ارديبهشت 1361، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر، شهيد شد. مزار وي در امامزاده يحياي زادگاهش واقع است.
کد خبر: ۴۲۸۷۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۱۲

معرفی کتاب؛
«مثل آب خوردن» نوشته حمید داوودآبادی در 64 صفحه توسط انتشارات نارگل با قیمت 40هزار ریال و در 2500 نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۲۸۷۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

از سفارشات ایشان به دوستان و خانواده این بود که باید مواظب باشیم خط ولایت را گم نکنیم و در راه اهداف امام و اسلام و دفاع از کلمه حق ایستادگی نماییم...
کد خبر: ۴۲۸۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

خاطراتی از شهید علی عربی
ما شکایت غذا رو می‌کنیم، امشب رفتیم جایی که مردم نه سقف بالای سر داشتن و نه سرپرست... اون جا آرزو کردم کاش قلبی نداشتم! چطور تا حالا بی‌خبر از این همه غم و غصه مردم، راحت داشتیم زندگی‌مون رو می‌کردیم
کد خبر: ۴۲۸۷۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

یادها و خاطره ها
این دیدار ارزش و اهمیت فراوانی داشت و اشک شور و شوق در چشمانم جاری ساخت...
کد خبر: ۴۲۸۷۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

مصاحبه خودمانی نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید حسن قربانی
هربار تا جلوی چهارراه نادر میرفتم . این بار تا پلیس راه رفتم . گفت ، مامان چرا نمیری ؟ گفت ، نمیدونم نمی تونم برم . اومد یه مقدار کنارم نشست . گفت ، ناراحت نباش . میرم سه ماه دیگه میام . رفت و دیگه هیچ وقت برنگشت .
کد خبر: ۴۲۸۷۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۲

خاطره ای از شهید عبدالعلی ناظم پور؛
خط مشترکی با ارتش داشتند و آن شب، یکی از سربازهای ارتش را فرستادند که همراه کاکاعلی باشد...مقداری در تاریکی جلو رفتند و کاکاعلی تاکید کرد که باید دولا دولا راه بروی تا تیر نخوری. سرباز،دولا دولا راه رفت تا کمرش درد گرفت.کاکا علی نگاه کرد پشت سرش،دید سربازه راست راست راه می آید، ایستاد و آرام به او تذکر داد.
کد خبر: ۴۲۸۶۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

وقتی مهتاب بالا آمد و ما بیرون رفتیم، فهمیدم که آن شهید، یکی از همسایه هامان بوده است. مرد بزرگی که ترکش خمپاره او را به دو نیم کرده بود. و بعضی نیم تنه اش را کودک تصور کرده بودند...
کد خبر: ۴۲۸۶۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

چند بیت شعری که از «شهید محمدقاسم بابایی» به جای مانده و وصیت نموده بر روی مزارش حک شود از شهدای فتح خرمشهر
شهید در حالی که شش ماه به اعزامش به خدمت سربازی مانده بود داوطلبانه خود را در جهت خدمت به مملکت اسلامی و پیشبرد انقلاب معرفی نمود...
کد خبر: ۴۲۸۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

شهید داود علی جعفری
گفتم:«به این که من چقدر سعی می کنم مثل تو بشم. تو شروع کردی به نماز خوندن، من هم نماز خون شدم. تو روزه گرفتی، من هم روزه دار شدم. تو مسجدی شدی، من هم مسجدی شدم. تو نماز جمعه رفتی من هم همراهت اومدم».
کد خبر: ۴۲۸۶۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱

یادها و خاطره ها
مدت زيادي بود که او را نديده بودم. با هم سلام و عليک و خوش و بشي کرديم و از او معذرت خواستم در جواب گفت: اين واقعه سبب شد تا شما را پس از مدت ها ببينم...
کد خبر: ۴۲۸۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۳/۰۱