مروری بر زندگینامه شهید مدافع حرم «حسین بواس»
به گزارش نوید شاهد گیلان، شهید مدافع حرم «حسین بواس» فرزند ابوالقاسم در روستای ملاط از شهرستان توابع لنگرود در استان گیلان در ۲۹ دی ماه سال ۱۳۶۰ متولّد شد؛ وی دارای دو فرزند به نامهای محمّد جواد و محمد حسین و از شهدای لشکر ۲۵ کربلا مازندران است.
با مهاجرت پدرش به شهرستان لنگرود در این شهر، بعد از گذراندن دورهی آمادگی، در نهایت وارد دبستان شد؛ شخصیت شهید، با مراقبت اولیاء و مجالست با هم سن و سالان بر چین شده از خانوادههای مقیّد و مذهبی جان گرفت و بعدها با هدایت پدر و مادر با حضور در مساجد و مراسم مذهبی، روحی تازه در او دمیده شد.
هر چه بزرگتر میشد رشد معنویت او در میان هم سن و سالانش جلوهگری میکرد به طوری که بعضی اوقات از او شنیده میشد کهای کاش در پیروزی انقلاب حضور داشتم.
بعد از اخذ دیپلم با علاقه وصف ناپذیری وارد خدمت سربازی شد؛ پس از پایان خدمت سربازیاش، در شهرداری مرکزی تهران در واحد موتوری کار میکند که این بار پدر و مادرش، از چالوس به تهران هجرت کردند.
با وارد شدن به جمع ورزشکاران رزمی که آن نیز تحت مراقبت پدرش قرار میگیرد، توانمندی خود را در میان سایر ورزشکاران به ویژه در فنّ راپل نشان داد.
با پپشنهاد دو سه تا از پاسداران جذب تیپ ۳ چالوس و بعدها جهت خدمت در لشکر ۲۵ کربلا راهی ساری شد.
همسر شهید؛ طاهره شریفی میگوید: حسین آقا بسیار خوش اخلاق و شوخ طبع بود و با پسرمان محمّدجواد همیشه کشتی میگرفت؛ پاتوق ما «امامزاده عبدالوافی» در نزدیکی شهر چالوس بود، خیلی زیاد به این مکان مقدّس میرفتم که پسرم از دور گنبد را که میدید خیلی صمیمانه سلام میداد و میگفت: من آمدم.
حجتالاسلام محمد علی کمیجانی دوست شهید بواس دربارهی او چنین میگوید: عمل انقلابی در هر مرحله از زندگی خویش، از خصوصیات اخلاقی این شهید، میشود. چرا که این اخلاق حسنه را از اهل بیت (ع) و شهدا، فرا گرفته بود. انتخاب درست سرنوشت خویش و عمل به اهداف و سفارشات قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در سیرهی این شهید بود.
فرازهایی از وصیت نامه شهید حسین بواس:
خدا میداند که چقدر این ذکر «اللهم اجعلنا من الذابین عن حرم سیده زینب (سلام اللّه علیها)» را گفتیم تا خدا این توفیق را به ما بدهد تا جزء مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم.
الحمدللّه خدا بر سر ما منّت نهاد تا جزء مدافعین حرم مطهر حضرت شدیم و اینک در این سرزمین هستیم.
واقعاً لذّت دارد تا ما هم از آن همه سختی که خاندان نبوت متحمّل شدند را به قدر ذرّهای بچشیم و در این راه قدم برداشتم. الحمدلله
خدایا نمیدانم کی، کجا و چگونه مرا خواهی برد؟ ولی از تو میخواهم زمان مرگم، مرا در راه حفظ و نگهداری از دینت ببری.
خدایا! این بنده کوچک و خطاکارت را با همه این بدیها و ناتوانیم بپذیر و بر سرم منت گذار و شهادت راهت را نصیب من بگردان.