مروری بر زندگی شهیده «اعظم خواجه تاش»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ هنوز صدای چرخ های کهنه چرخ دستی رفتگر زحمت کش محله ازکوچه محو نشده بود و هنوز جای خود را در آسمان نیافته بود که صدای «جنگ جنگ تا پیروزی» شهر را لرزاند. مردمانی که دکان ها را بسته بودند با زن ها و بچه هایشان از خانه ها بیرون آمده بودند تا دو کار مهم را انجام دهند، دو مسئولیت خطیر؛ یکی بیرون آوردن اجساد مطهری که در زیرآوار ها جامانده بود و دیگری ساختن حماسه ای شگرف از مقاومت صخره های استوار و سازش ناپذیر دربرابر امواج کف آلود وپوشالی تهدیدهای زبون. جمعیت کم کم جان می گرفت، صدای قدم ها هرلحظه سنگین ترمی شد و شعارها کوبنده تر. چهره ها مصمم و با انگیزه بودند. هنوز صداها کاملاً به هم نرسیده بود كه صدای مهیب چند جنگنده دشمن بر فراز نازی آباد تهران به گوش رسید.
دیوارهای صوتی شهر شکسته شد. شیشه های منازل ومغازه ها و ادارات لرزیدند. ولی این بار سخن ازشکستن وغرّیدن و لرزیدن نبود، این بار حکایت یک مبارزه بود. سخن از پرواز چند پرنده آهنین مرگبار بود که می خواستند صدای حق طلبی مردمی را در حلقوم خفه کنند که بار ها آنها را به خاک وخون کشیده بودند و بر دارایی آنها انبوهی خاک ریخته بودند و نیز سخن از اراده و استقامت مردمی بود که هیچگاه این چنین صریح و بی پرده درمقابل دشمن خود صف آرایی نکرده بودند. بمب ها برفراز خانه ای فرود آمد شاخه گلی از فراز ساختمان بر زمین افتاد. شهیده اعظم خواجه تاش به همراه مادر، پدربزرگ، برادر و خواهرکوچکش به خاک و خون کشیده شدند.
شهیده مظلومه ، "اعظم خواجه تاش" فرزند شهیده "مریم مصیبی" و به همراه برادرش افشین وخواهرکوچکش الهام و پدربزرگش علی اصغر مصیبی در تاریخ بیست و نهم فروردین 1367 براثر بمباران دشمن بعثی در نازی آباد به شهادت رسیدند. وی درسال 1359در شهر لاهیجان متولد شد.خانواده برای امرار معاش به تهران نقل مكان کردند .اعظم در کلاس دوم ابتدایی بود که دست های ناپاک دشمن او را پرپر نمود.
منبع: کتاب ریحانه های آسمانی