نگاهی به زندگی شهید «عبدالحسين حق شناس»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهيد «عبدالحسين حق شناس» فرزند «عبدالله» هفتم مهر 1329 در روستای «كوزه گران» شهرستان «شفت» به دنیا آمد. دوران كودكی را در روستا گذراند و چون در آن روستا مدرسه ای نبود، به خاطر علاقه ی بسيار به درس، به اصرار پدر خود همراه ايشان برای تحصيل به شهر رشت آمد و در مدرسه «حسن حجتی» ثبت نام كرد.
دو سال دوران ابتدايی را در خانه يكی از بستگانش ماند. ايشان به علت خوب نبودن وضع مالی پدر خود هم درس مي خواند و هم كشاورزی می نمود؛ حتی مجبور شد به همين دليل يک سال ترک تحصيل كند و به روستای خود برگردد، اما از آنجا كه در امر تحصيل بسيار مصر بود، به خاطر مخالفت خانواده، پای پياده به رشت آمد و در خانه خاله خود ماند تا هم درس بخواند و هم كشاورزی كند.
وی تا مقطع ابتدايی هم تحصيل و هم كار می كرد تا اين كه در پايان دوره ابتدايی وضع آنها بسيار خوب شد. آن زمان عبدالحسين به دبيرستان رفت و در دبيرستان «دين و دانش» واقع در حاجی آباد ثبت نام كرد و در رشته علوم طبيعی (تجربی) ادامه تحصيل داد. در زمانی كه سال اول دبيرستان بود، عده ای در چوبی اتاق منزل آنها را بستند و خانه آنها و انبارشان را به آتش كشيدند ولی به لطف خدا شهيد حق شناس موفق شد با شكستن در، دو خواهر و برادر خود را نجات دهد. به علت از بين رفتن اموال، دوباره آنان دچار فقر شدند و حتی بسياری از اعضای خانواده به اين دليل اميدشان قطع شد، اما ايشان با اميد و دلداری به آنها دوباره همه چيز را از نو آغاز كردند.
شهيد حق شناس به علت فقر و نداشتن پول لازم برای دنبال كردن تحصيل، در سال چهارم دبيرستان از تحصيل بازماند و به سربازی رفت؛ در سربازی اعلاميه های امام خمينی (ره) را ميان مردم به طور مخفی پخش می كرد. دوران سربازی را در «گنبد» گذراند. دو ماه به پايان سربازی مانده بود كه حضرت امام دستور فرار سربازها را از پادگانها اعلام كرد. او پای پياده از آن شهر به رشت آمد و در اين راه از كوهها و جنگلها به طور مخفی می گذشت. در شهر رشت به فعاليت سياسی و ضد رژيم خود ادامه داد.
پس از پيروزی انقلاب خود را به پادگان معرفی نمود، اما به دستور حضرت امام عفو شامل ايشان شد. بعد از پايان خدمت در مدرسه شبانه ادامه تحصيل داد و مدرک ديپلم خود را گرفت.
در زمان جنگ بارها به جبهه رفت و فی سبيل الله با هلال احمر همكاری می كرد. همزمان هم كار كشاورزی را به خاطر كمک به اقتصاد خانواده انجام می داد و هم در يک كلاس آموزش قرآن تدريس می كرد.
در شهريور 1360 ازدواج کرد؛ بعد از ازدواج يكی از دوستانش كه به همراه ايشان در مهديه، قرآن تدريس می كرد، از طريق يكی از آشنايان خود به او پيشنهاد كار در بنياد مسكن را داد و ايشان پس از امتحان و گزينش در آن سازمان قبول و در تاريخ یازدهم دی ماه 1360 استخدام شدند. در پنجم تير سال 61 صاحب پسری شدند كه او را «مصطفی» نام نهادند.
به علت تلاش، كوشش و صداقت شهيد، بازسازی گيلان غرب به ايشان سپرده شد و در مهر سال 61 ايشان به عنوان مسؤل تداركات بنياد مسكن منصوب شد. به گفته همسرش بسياری از مواقع كه به خانه می آمد ناراحت بود و علت ناراحتی خود را تلفن ها و حتی نامه های تهديدآميز عنوان می کرد. اما دوباره روز بعد با اراده ای مصمم تر به سر كار می رفت.
در روز 24 آذر 61 ايشان مأموريت داشتند برای گرفتن حواله چوب و سيمان جهت بازسازی گيلان غرب به تهران برود، در ساعت 11 برای راننده بنياد زنگ زدند و گفتند كه تو برای صورت برداری به نزد مسئولين مربوط در انبار سراوان برو، من هم برای گرفتن حواله به تهران می روم. راننده بنياد كه قبلاً از طريقی تهديد شده بود، مراتب را به ايشان اطلاع نداد و خود را به خاطر داشتن مشكلاتی از رفتن به انبار معاف كرد. بنابراين شهيد حق شناس مجبور شد تا خود به همراه مسئول انبار و سيمان به سراوان برود. در هنگام برگشت مورد تعقيب يک موتورسوار واقع شد.
شهيد روحانی «غلامحسين زحمتكش» كه به عنوان مسئول سيمان در آن سازمان مشغول بود، به ايشان اعلام كردند كه خطر متوجه ماست اما چون اين تهديدها برای ایشان هميشه پيش می آمد، باز هم بی تفاوت از كنار آن گذشتند تا اينكه در ساعت 2:10 دقيقه در منظريه اولين تير به لاستيک اتومبيل شان برخورد كرد و آنها را منحرف ساخت. بعد چهار گلوله به شهيد زحمتكش و 17 گلوله به شهيد حق شناس اصابت کرد و آن دو به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.
پيكر پاک شهيد «عبدالحسين حق شناس» را در مزار شهدای بقعه متبركه آقا سيد يعقوب شهرستان «شفت» به خاک سپردند.