هدیه ای که به یادگار ماند
سهشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۳۴
برادر شهید «مصطفی درویش» در مورد هدیه ای که از برادرش دریافت کرده می گوید: « با پولی که از دانشگاه به عنوان کمک هزینه گرفته بود، برایم یک جفت کفش کتانی خرید، که تا به امروز هم آن را به عنوان یادگار از شهید پیش خود نگه داشته ام.»
به گزارش نویدشاهدگیلان: در چهره شهید درویش نور ایمان و زیبائی تقوا نقش بسته بود. شهید نسبت به دنیا و جلوه های فریبنده اش بی تفاوت و هیچ گاه در اداء مسائل اسلامی و تکالیف شرعی سهل انگاری نمی کرد. به اعضای خانواده بسیار توجه داشت و مدد کارشان در امر کشاورزی بود تا پشتوانه خوبی برای خانواده باشد.
خصوصیات اخلاقی شهید
متانت و تواضع و برخورد صمیمی او توجه هر کسی را به خود جلب می کرد. در اوقات فراغت برای نوجوانان در مسجد، کلاسهای آموزش قرآن تشکیل می داد تا ارزشهای اخلاقی و اسلامی را هر چه بهتر به جامعه انتقال دهد. شهید مصطفی با مطالعه فراوان تلاش می کرد تا از دایره جهل خارج باشد و با آموختن علوم مختلف به دیگران، مسیر هدایت را نشان دهد.
شهید درویش از جوانان ورزشکار محل خود بود و با عضویت در تیم فوتبال، آنجا، ارتباط خود را با دیگران بیشتر می نمود تا بتواند دوستی و مودت را در بین جوانان بیشتر نماید. چهره نجیب و معصوم شهید نشانگر آن بود که برای درست زیستن باید از عناصری که باعث کم رنگ شدن ارزشهای انسانی می شود پرهیز نمود.
با پولی که از دانشگاه گرفته بود، برایم کفش کتانی خرید
چند ماه قبل از عزیمت به جبهه از سوی دانشگاه مأمور شد تا با دایره آمار و نفوس مسکن همکاری نماید. به جهت محسن انجام کار از سوی ریاست آن سازمان مورد تشویق قرار گرفت. پس از دریافت حق الزحمه خود برای تمام اعضای خانواده هدیه ای تهیه کرد که باعث خوشحالی همه شد. اما بعد از گذشت چند هفته نزد مادر آمد و گفت: می خواهم برای آموزش نظامی خود را معرفی نمایم و یک دوره سه ماهه را باید پشت سر بگذارم. آن زمان برادر دیگرم در جبهه حق علیه باطل بود و شهید مصطفی می دانست که اگر صراحتا مسئله رفتن خود به جبهه را خدمت مادر بیان کند، با عدم رضایت ایشان روبه رو می شود. چند بار مادرم از ایشان پرسش نمود که حتما فقط برای آموزش است؟ شما را به خط مقدم نمی برند؟ شهید مصطفی در جواب می گفت: خیال شما از این بابت آسوده باشد. مادرم با شنیدن صحبتهای مصطفی دغدغه ای در خود راه نداد و اعتراضی هم نکرد.
شب هنگام بود که خدمت برادرم شهید مصطفی رفتم و به ایشان گفتم : برادر، راستش را بگویید. آیا واقعا برای آموزش می روید؟ در جوابم گفت: امیر جان، وجود عاطفه مادری به من اجازه نداد که حقیقت را به ایشان بگویم. در ثانی این تکلیفی است که بر عهده همه ماست تا تحت هر شرایطی خود را به مناطق عملیاتی رسانده و یاری دهنده رزمندگان باشیم و حال از تو برادر کوچکم می خواهم که این راز را با خود نگه داری و تغییری در حالات خود ایجاد نکنی. من برای رسیدن به اهداف والاتری حاضر شدم احساس مادر و فرزندی را زیر پا نهاده تا بتوانم به دین و کشورم خدمت کنم.
از تو می خواهم تا هر زمانی که احساس کردی وجودت به دوام نظام اسلامی و حکومت الهی کمک می کند، دریغ نکنی. فردای آن روز با پولی که از دانشگاه بعنوان کمک هزینه گرفته بود، برایم یک جفت کفش کتانی خرید، که تا به امروز هم آن را به عنوان یادگار از شهید پیش خود نگه داشته ام. شهید درویش بعد از چند روزی که با ما بود راهی دیار شیر مردان عرصه نبرد با دشمنان خدا شد. بعد از گذشت چند ماه به ما خبر رسید که شهید مصطفی در مناسب ترین فصل خودباوری، راهی بوستان مهاجران دیار نور شد و به تبار ثارالهى یان پیوست!
شهید «مصطفی درویش» این رزمنده دلاور اسلام و انقلاب تاریخ 7 اسفند ماه 1365، در شلمچه عملیات کربلای 5 به به شهادت رسید.
نظر شما