«شهيد رضا مهردان» در سن چهارده سالگی مفقود شد
چهارشنبه, ۰۹ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۳۰
شهيد رضا مهردان مدت زيادي از رفتنش به جبهه نگذشته بود كه در هفتم مرداد 1364 در ارتفاعات كلاشين عراق، در حالي كه وقت چهارده سال داشت، مفقود شد.
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ بسيجي شهيد رضا مهردان فرزند محمد در سال 1350 در روستاي اشكلن بالا قدم بهجهان گذارد. او كه اولين فرزند خانواده خود بود، در دامان مادري مهربان و عاشق اهل بيت عليهماالسلام و پدري زحمتكش و پارسا پرورش يافت.
بعد از پايان دوره كودكي، روانهي مدرسه شد، تا به فراگيري علم و دانش بپردازد. با شروع انقلاب و پيروزي آن در سال 1357، عليرضا هفت سال بيشتر نداشت و در كلاس اول ابتدايي مشغول آموختن خواندن و نوشتن بود.
پس از پايان اين مقطع، وارد دوره راهنمايي گرديد و در اين دوره بودكه در پايگاه مقاومت بسيج محل، ثبت نام نمود و از آن پس در كنار فعاليتهاي بسيجي، اكثر اوقاتخود را در مسجد و همچنين انجمن اسلامي روستا سپري ميساخت. با شروع جنگ تحميلي،علاقه بسياري براي رفتن به جبهه داشت، ولي با وجود سن كم، با مخالفت خانواده و اطرافيان روبروشد و به ناچار، همچنان در فعاليتهاي نهاد بسيج مشغول گرديد. شهيد مهردان براي اينكه بهانهايبراي رفتن به جبهه داشته باشد، با مدرك قبولي پنجم ابتدايي، در نهاد كميته امداد شهرستان فومنثبت نام نمود و مراحل مختلف آنرا پشت سرگذاشت، تا اينكه سرانجام بنابر اصرار و خواهشبسيار، راهي جبهه شد و در مناطق جنگي استان كردستان مستقر گرديد.
اين سرباز كوچك امام زمان (عج)، مدت زيادي از رفتنش به جبهه نگذشته بود كه در هفتم مرداد 1364 در ارتفاعات كلاشين عراق، در حالي كه وقت چهارده سال داشت، مفقود شد و بدينترتيب به شهيدان راه خدا پيوست. پيكر كوچكش، در حدود چهار سال در منطقه ماند، تا اينكهتوسط برادران تعاون سپاه خراسان، شناسايي و به خانوادهاش تحويل داده شد.
در يادنامه فرهنگي «وصال يافتگان» (شماره 10 ارديبهشت ماه 82) كه توسط جمعي از فرزندانشاهد، از سوي نهاد بنياد شهيد انقلاب اسلامي شهرستان فومن تهيه و تنظيم گرديده، دربارهروحيات و اخلاق اين شهيد آمده است: «شهيد عليرضا مهردان، بسيار با محبت و خوش اخلاق بود. نسبت به پدر و مادر، خصوصاً مادر،بسيار عشق ميورزيد و در كارهاي منزل، مادر را ياري ميكرد. از يازده سالگي شروع به انجام واجبات و مستحبات كرد و به نقل از مادرش: آخرين بار كه عليرضا به جبهه ميرفت، با وجود اينكههنوز به سن تكليف نرسيده بود، به من گفت مادر جان، دو روزهي قضا دارم، اگر نتوانستم بگيرم بهنيابت از من بگيريد.
هميشه سعي ميكرد نمازهايش را به جماعت بخواند. توكل عجيبي داشت. آرام و صبور بود. چهرهي مظلومي داشت. بسيار ساده و بيريا بود و در كمال مهرباني و صميميت، با اطرافيان رفتارميكرد...». در قسمتي از وصيتنامهاش آمده است: «خدايا از تو ميخواهم كه مرگ مرا شهادت در راه خودت و لواي اسلام قرار دهي».
نظر شما