شهیدی که عضو تيم فوتبال منتخب جوانان گيلان بود+عکس
شنبه, ۰۵ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۸:۰۷
شهيد محمود فلاحتي بعد از آنکه وضو مي گيرد و مدتي قرآن مي خواند ترکش خمپاره به او امان نمي دهد و با بدني پاک و صيقل يافته به ديدار حق نائل مي گردد.
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهيد محمود فلاحتي در سال 1342 در بندر انزلي ميان خانواده اي مسلمان و متدين در خانه اي محقر و کوچک ديده به جهان گشود.
شهيد از همان دوران کودکي عاشق اسلام بود. در سن 7 سالگي به مدرسه رفت. در مدرسه هميشه اخلاق نيکويش زبانزد همه بود و توانست تمام سالهاي تحصيل را با قبولي خرداد به اتمام برساند و در رشته ساختمان مدرک بگيرد. هنگامي که انقلاب اسلامي شروع مي شد شهيد بيش از 15 سال نداشت اما هميشه در تظاهرات شرکت مي کرد پايگاهشان مسجد امامزاده صالح بود که همراه با دوستان خود در آمجا فعاليت ميکردند.
در اوج انقلاب شهيد همراه با دوستان خود در پخش ارزاق به مستمندان کمک مي کرد او حتي پيش از انقلاب از افراد مسلمان و مسجدي شهر بود هنگاميکه انقلاب به پيروزي رسيد او به فعاليتش در مسجد گسترش داده و در پخش تبليغات و ارزاق عمومي فعاليت مي کرد شهيد در امر ورزش از استعداد خاصي برخوردار بود و عضو تيم فوتبال منتخب جوانان گيلان بود در سال 60 عضو ويژه بسيج سپاه پاسداران در آمد.
او با اخلاق پسنديده و اسلامي خود که شخصي متين ، سربزير و خوش اخلاق و ساکت بود اگر از او سئوالي نمي کردند هرگز حرفي نمي زد سکوت او همراه با تفکر و انديشه خدمت بهتر و بيشتر به اسلام بود. از طريق سپاه به روستاي آبکنار که از شلوغترين روستاهاي انزلي بود و منافقين آن منطقه را که داراي جنگلهاي بسيار بوده را پايگاه خود قرار داده بودند مي روند و مدتها در آنجا با منافقين و ضد انقلابيون مبارزه مي کنند.
البته شهيد هميشه با برخوردهاي اسلامي آنان را هدايت و جذب به اسلام مي کرد تا اينکه يکي از دوستانش به شهادت مي رسد و او تصميم مي گيرد براي مبارزه اي بيشتر به جبهه هاي نبرد برود چون او جبهه داخلي را کوچک مي دانست روح بزرگش تاب ماندن در اين دنياي خاکي را نداشت لذا از طريق سپاه به جبهه مي رود و در عمليات بيت المقدس شرکت نموده پس از پايان عمليات به انزلي بر مي گردد و دوباره به آبکنار مي رود و پس از مدتي روباره عزم رفتن به جبهه مي کند و عاشقانه به سوي جبهه ها پرواز مي کند.
شهيد مجدداً در جبهه ها مشغول به خدمت مي گردد توانايي و لياقتي که از خود نشان مي دهد او را به سمت فرمانده گروهان کميل از گردان علي بن ابيطالب انتخاب مي کنن و با جديت بيشتر راه شهيدان را ادامه مي دهند . او قلبش مالامال از عشق خدا و خدمت به خلق خدا بود . او ماندن در شهر را نمي پسنديد و هر بار که به مرخصي مي آمد و مسئولين سپاه مي خواستند او را نگه دارند او مي گفت وجودم در جبهه ها بيشتر مؤثر است و بايد بروم.
او آزادي مسلمانان جهان را در رهبري امام و مبارزات ملت ايران ميدانست و مي گفت بايد جوانان با هجوم به جبهه ها کار صدام را يکسره کنند و خودش با اين نيت يکسال و چهار ماه تمام در جبهه مي ماند و در عملياتهاي بيت المقدس 4 و 6 و خيبر شرکت مي کند و هر ماه پخته تر از گذشته و آماده تر براي ديدار خود به نبرد مي رود تا اينکه در غروب تاريخ 3مرداد1362 بعد از آنکه وضو مي گيرد و مدتي قرآن مي خواند و موقع نماز مي شود ترکش خمپاره به او امان نمي دهد و با بدني پاک و صيقل يافته به ديدار حق نائل مي گردد و دشواري راه را همچنان براي بازماندگان مي گذارد.
نظر شما