خاطراتی از شهید حاج عقیل؛ پیش قراول شهدای مدافع حرم و بیداری اسلامی
پنجشنبه, ۱۳ تير ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۰۵
حاج عقیل آدم غیرتمندی بود، به همین خاطر در نهی از منکر و امر به معروف همیشه ساعی بود. یکبار در تهران دید چندنفر اراذل و اوباش برای یک خانم مزاحمت ایجاد می کنند؛ شهید حاج عقیل ابتدا نهی از منکر میکند و چون آنان به سویش هجوم می آورند، به تنهایی از خجالت همه ی آن اراذل در می آید.
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ اینکه حضرت روح الله فرمود: شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون” اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی” پروردگارند، سخنی به گزاف نیست.
ساعت ۲۳ شب جمعه ششم تیر ۹۸ وارد حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها شدم تا به اتفاق دیگر همکاران در خدمت زائران آن حضرت باشیم. فضای مجازی گوشی همراهم را که فعال کردم، اولین پیام، تصویری از اطلاعیه یادواره سالگرد شهید عقیل خلیلی زاده بود که دوست ارجمندم آقای سیدهادی منفرد از شاندرمن برایم ارسال کرده بود. پس از مطالعه، بلافاصله آن اطلاعیه را برای دوستی نادیده در لاهیجان فرستادم. چون می دانستم او به اقتضای شغلش با آن شهید گرانقدر و پدرشان ارتباط داشتند. آقای بشیردوست خانی که به پیشه درودگری و نجاری در شهر لاهیجان اشتغال دارند، پس از رویت اطلاعیه خاطراتی از آن شهید عظیم الشان برای نگارنده نوشتند که بخشی از آن برای مخاطبین محترم سایت رنگ ایمان نگارش میشود.
بشیردوست خانی:
جمعه هفتم تیرماه، برای شهید حاج عقیل خلیلی زاده در لاهیجان مراسمی برقرار است.
یادم هست ساعتی مانده به تحویل سال نو ۱۳۸۹، در خانه پدر شهید حاج عقیل مشغول نصب درهای خانه شان بودم. نیاز شد برای خرید قفل به خیابان برویم. شهید حاج عقیل رانندگی میکرد. نزدیک گلزار شهدا ی شهرستان لاهیجان که رسیدیم، پدر شهید پیاده شد تا هنگام لحظه تحویل سال نو، به زیارت قبور شهداء برود. وقتی پیرمرد گفت میخواهم پیاده شوم و برای سال تحویل به مزار شهداء بروم، برای بنده خیلی عجیب بود و دلم ریخت! با خودم گفتم عجب آدمی است!
پس از تهیه ابزار لازم، به همراه حاج عقیل به منزلشان برگشتیم. آن سال تحویل سال نو، بعد از اذان مغرب بود و آن سال تحویل سال نو را در کنار آن شهید و آن سال تحویل سال نو را در کنار آن شهید گذراندم. بنده اطلاع نداشتم شهید حاج عقیل، پاسدار و نظامی است. او محاسن داشت و البته خیلی تودار و کم حرف بود.
زمان گذشت تا اینکه نزدیکیهای تابستان همان سال بود که عصر یک روز جهت کاری به خیابان فیاض لاهیجان رفته بودم، دیدم یک خودروی سپاه با اعلان خبر شهادت شهید حاج عقیل خلیلیزاده، از مردم برای تشییع پیکر آن شهید دعوت میکرد. در آن دقایق تمام لحظات ایام عید و لحظه تحویل سال نو و همراهی با شهید خلیلیزاده از جلو چشمم رژه میرفت.
گلزار شهدای لاهیجان که محصور و چهار دیواری و مسقف ساخته اند و برخی از مراسمات در آنجا برگزار می شود. دوستان تعریف می کنند در مکانی که هم اکنون مزار شهید حاج عقیل در آن نقطه واقع شده است، او همیشه در همان مکان می نشست و مشغول ذکر و عبادت میشد. از عجایب روزگار اینکه وقتی می خواستند برایش قبر بکنند پس از خاکبرداری اندکی به قبر آماده ای دست یافتند که معلوم شد او از پیش قبرش را برای خودش مهیا کرده بود و ظاهرا کسی از این موضوع اطلاع نداشت.
بعد از شهادت شهید حاج عقیل، پدرشان برایم کمی از مسئولیتهای فرزندش صحبت کرد. او برایم تعریف میکرد: دوستان حاج عقیل به خاطر قامت رشید و در عین حال فِرز، چابک و ورزیدگی خاصی که داشت به او با شوخی می گفتند عقیل کانگورو!
دیده بودم که خانهشان به پشت بام دریچه ای دارد؛ پدر شهید تعریف می کرد شهید حاج عقیل با چالاکی ویژه خود بدون نردبان و تنها با استفاده از دو دیوار و به شکل خاصی از همان دریچه بالا میرفت.
پدر شهید میگفت که شهید حاج عقیل آدم غیرتمندی بود، به همین خاطر در نهی از منکر و امر به معروف همیشه ساعی بود. یکبار در تهران دید چندنفر اراذل و اوباش برای یک خانم مزاحمت ایجاد می کنند؛ شهید حاج عقیل ابتدا نهی از منکر میکند و چون آنان به سویش هجوم می آورند، به تنهایی از خجالت همه ی آن اراذل در می آید.
مهرماه سال ۸۹، روزی همراه خانواده ام عازم تهران بودم. در رودبار توقف کرده به مغازه زیتون فروشی وارد شدیم. پس از خرید، متوجه عکس شهید خلیلی زاده که قاب کرده بودند و به دیوار نصب شده بود شدم. پرسیدم مگر شما ایشان را می شناسید؟
گفتند بله داماد ما می شد.
تازه عقد کرده بودند.
از فضایل و سجایای اخلاقی شهید حاج عقیل هرچه بگویم کم گفتهام. البته پدر شهید عقیل، آقای حاج غلامحسین هم آدم بزرگوار و بسیار صبوری است. او همیشه همچون پدری مهربان و دلسوز مرا به نیکی رفتار و مهر به دیگران سفارش و نصیحت می کند.
ساعت ۲۳ شب جمعه ششم تیر ۹۸ وارد حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها شدم تا به اتفاق دیگر همکاران در خدمت زائران آن حضرت باشیم. فضای مجازی گوشی همراهم را که فعال کردم، اولین پیام، تصویری از اطلاعیه یادواره سالگرد شهید عقیل خلیلی زاده بود که دوست ارجمندم آقای سیدهادی منفرد از شاندرمن برایم ارسال کرده بود. پس از مطالعه، بلافاصله آن اطلاعیه را برای دوستی نادیده در لاهیجان فرستادم. چون می دانستم او به اقتضای شغلش با آن شهید گرانقدر و پدرشان ارتباط داشتند. آقای بشیردوست خانی که به پیشه درودگری و نجاری در شهر لاهیجان اشتغال دارند، پس از رویت اطلاعیه خاطراتی از آن شهید عظیم الشان برای نگارنده نوشتند که بخشی از آن برای مخاطبین محترم سایت رنگ ایمان نگارش میشود.
بشیردوست خانی:
جمعه هفتم تیرماه، برای شهید حاج عقیل خلیلی زاده در لاهیجان مراسمی برقرار است.
یادم هست ساعتی مانده به تحویل سال نو ۱۳۸۹، در خانه پدر شهید حاج عقیل مشغول نصب درهای خانه شان بودم. نیاز شد برای خرید قفل به خیابان برویم. شهید حاج عقیل رانندگی میکرد. نزدیک گلزار شهدا ی شهرستان لاهیجان که رسیدیم، پدر شهید پیاده شد تا هنگام لحظه تحویل سال نو، به زیارت قبور شهداء برود. وقتی پیرمرد گفت میخواهم پیاده شوم و برای سال تحویل به مزار شهداء بروم، برای بنده خیلی عجیب بود و دلم ریخت! با خودم گفتم عجب آدمی است!
پس از تهیه ابزار لازم، به همراه حاج عقیل به منزلشان برگشتیم. آن سال تحویل سال نو، بعد از اذان مغرب بود و آن سال تحویل سال نو را در کنار آن شهید و آن سال تحویل سال نو را در کنار آن شهید گذراندم. بنده اطلاع نداشتم شهید حاج عقیل، پاسدار و نظامی است. او محاسن داشت و البته خیلی تودار و کم حرف بود.
زمان گذشت تا اینکه نزدیکیهای تابستان همان سال بود که عصر یک روز جهت کاری به خیابان فیاض لاهیجان رفته بودم، دیدم یک خودروی سپاه با اعلان خبر شهادت شهید حاج عقیل خلیلیزاده، از مردم برای تشییع پیکر آن شهید دعوت میکرد. در آن دقایق تمام لحظات ایام عید و لحظه تحویل سال نو و همراهی با شهید خلیلیزاده از جلو چشمم رژه میرفت.
گلزار شهدای لاهیجان که محصور و چهار دیواری و مسقف ساخته اند و برخی از مراسمات در آنجا برگزار می شود. دوستان تعریف می کنند در مکانی که هم اکنون مزار شهید حاج عقیل در آن نقطه واقع شده است، او همیشه در همان مکان می نشست و مشغول ذکر و عبادت میشد. از عجایب روزگار اینکه وقتی می خواستند برایش قبر بکنند پس از خاکبرداری اندکی به قبر آماده ای دست یافتند که معلوم شد او از پیش قبرش را برای خودش مهیا کرده بود و ظاهرا کسی از این موضوع اطلاع نداشت.
بعد از شهادت شهید حاج عقیل، پدرشان برایم کمی از مسئولیتهای فرزندش صحبت کرد. او برایم تعریف میکرد: دوستان حاج عقیل به خاطر قامت رشید و در عین حال فِرز، چابک و ورزیدگی خاصی که داشت به او با شوخی می گفتند عقیل کانگورو!
پدر شهید میگفت که شهید حاج عقیل آدم غیرتمندی بود، به همین خاطر در نهی از منکر و امر به معروف همیشه ساعی بود. یکبار در تهران دید چندنفر اراذل و اوباش برای یک خانم مزاحمت ایجاد می کنند؛ شهید حاج عقیل ابتدا نهی از منکر میکند و چون آنان به سویش هجوم می آورند، به تنهایی از خجالت همه ی آن اراذل در می آید.
مهرماه سال ۸۹، روزی همراه خانواده ام عازم تهران بودم. در رودبار توقف کرده به مغازه زیتون فروشی وارد شدیم. پس از خرید، متوجه عکس شهید خلیلی زاده که قاب کرده بودند و به دیوار نصب شده بود شدم. پرسیدم مگر شما ایشان را می شناسید؟
گفتند بله داماد ما می شد.
تازه عقد کرده بودند.
از فضایل و سجایای اخلاقی شهید حاج عقیل هرچه بگویم کم گفتهام. البته پدر شهید عقیل، آقای حاج غلامحسین هم آدم بزرگوار و بسیار صبوری است. او همیشه همچون پدری مهربان و دلسوز مرا به نیکی رفتار و مهر به دیگران سفارش و نصیحت می کند.
منبع: رنگ ایمان
نظر شما