شهیدی که دوران تربیت معلمش را در جبهه گذراند
چهارشنبه, ۰۹ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۲۳:۴۶
شهيد کمال اصغری پس از رشادتهای فراوان سرانجام در 21 بهمن 1365 در عمليات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فيض عظیم شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
به گزارش نویدشاهد گیلان شهید کمال اصغری اهل شهرستان آستانهاشرفیه بود و در سال 1344 در روستای لسکو کلایه ایم شهرستان متولد شد.
کمال در خانوادهای کشاورز متولد شد و روزگار کودکی خود را در شالیزارهای سرسبز روستای خوش آب و هوای لسکوکلایه سپری کرد.
منزل شهید اصغری در پایینمحله لسکو کلایه بود و کمال تا سال آخر دبیرستان در همین روستای زیبا در کار خانواده زندگی کرد تا اینکه پس از پذیرفته شدن در رشته پرورشی مرکز تربیتمعلم، راهی دانشگاه شهید بهشتی مشهد شد.
انس با قرآن در کمال شخصیتی ایجاد کرد که خالصانخ تمام کارهایش را برای رضایی خدا انجام میداد و بهترین لحظات زندگی خود را اوقات عبادت با خالق و راز و نیاز کردن با او میدانست.
همین روحیه جهادی برای کمک به همنوع موجب شد تا شهید اصغری برای خدمت بیشتر به عضویت پایگاه مقاومت بسیج لسکوکلایه درآید و حتی دانشگه نیز نتوانست او را نسبت به اتفاقات کشور در آن سالها بیتوجه کند بنابراین؛ با اطاعت از امر رهبری بارها از سوی دانشگاه شهید بهشتی مشهد بهسوی میدانهای نبرد اعزام شد.
اما پیش از آخرین اعزام تصمیم گرفت نزد پدر و مادر برگردد و از آنها رضایت بگیرد و به جبهه اعزام شود زیرا طالب چیزی بود که بدون رضایت پدر و مادر نمیتوانست برسد و به همین علت موضوع را با خانوادهاش در میان گذاشت.
پدر گرامیاش میفرماید؛ زمانی که کمل برای گرفتن رضایت پیش ما آمد از او پرسیدم: دفعات قبل که به جبهه رفتهای چرا بدون اجازه و هماهنگی ما رفتی؟ ما اجازه نمیدهیم دیگر بس است، ما به تو برای دوران پیریمان امید بستهایم که کمککارمان باشی و از طرفی هم این جنگ و فلسفه کشته شدن آن برایم هنوز معلوم نشده است.
کمال با چهرهای غمگین نگاهی به پدر کرد و در پاسخ گفت: اگر شما اجازه رفتن را به من ندهید از این جهاد درراه خدا و دفاع از مقدسات و آرمانهای دینی و انقلابی در محضر خدا بیبهره میشوم زیرا رضایت شمارا حاصل نکردهام و رزمندگان ما در جبهههای جنگ با یک دست سلاح و با دست دیگر کلام خدا را به همراه دارند ولی مزدوران بعثی به نوامیس ما تجاوز کرده و با مشاهده سنگرهایی که در عملیاتهای مختلف از آنها تسخیر کردهایم، ابزار و وسایل لهو و لعبی را که در آنها بهدستآمده میتوان نتیجه گرفت که کدام جبهه بهحق است و کدام باطل.
شهید اصغری با رویی گشاده به پدر بزرگوارش گفت: من امروز بنا بهفرمان ولی امر خود که فرموده بر تمامی کسانی که قدرت رفتن و حضور در جبههها را در خود میبینند تکلیف است تا دوشادوش سایر رزمندگان اسلام برای مقابله با دشمن به پا خیزند، احساس وظیفه کرده و همپای دیگر دوستان دانشجوی خود برای احیای دین خدا و مبارزه با کفر مهیا شدهام تا توفیق حضور در جبهه را بیابم، پس از شما استدعا دارم برای رضای خدا با رضایت کامل راهیام کنید و از دعای خیر خود مرا محروم نکنید.
شهید کمال اضغری، پس از گفتوگوی فراوان سرانجام توانست رضایت کامل پدر و مادر مکرمهاش را برای حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل جلب نماید و در تاریخ 27 دی 1365 مجدداً راهی جبهه جنوب کشور شد.
شهید اصغری پس از رشادتهای فراوان سرانجام در 21 بهمن 1365 در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و آسمانی شد و پیکر مطهرش نیز پس از تشییع باشکوه در جوار همسنگران شهیدش در گلزار شهدای لسکو کلایه آستانهاشرفیه آرام گرفت.
کمال در خانوادهای کشاورز متولد شد و روزگار کودکی خود را در شالیزارهای سرسبز روستای خوش آب و هوای لسکوکلایه سپری کرد.
منزل شهید اصغری در پایینمحله لسکو کلایه بود و کمال تا سال آخر دبیرستان در همین روستای زیبا در کار خانواده زندگی کرد تا اینکه پس از پذیرفته شدن در رشته پرورشی مرکز تربیتمعلم، راهی دانشگاه شهید بهشتی مشهد شد.
انس با قرآن در کمال شخصیتی ایجاد کرد که خالصانخ تمام کارهایش را برای رضایی خدا انجام میداد و بهترین لحظات زندگی خود را اوقات عبادت با خالق و راز و نیاز کردن با او میدانست.
همین روحیه جهادی برای کمک به همنوع موجب شد تا شهید اصغری برای خدمت بیشتر به عضویت پایگاه مقاومت بسیج لسکوکلایه درآید و حتی دانشگه نیز نتوانست او را نسبت به اتفاقات کشور در آن سالها بیتوجه کند بنابراین؛ با اطاعت از امر رهبری بارها از سوی دانشگاه شهید بهشتی مشهد بهسوی میدانهای نبرد اعزام شد.
اما پیش از آخرین اعزام تصمیم گرفت نزد پدر و مادر برگردد و از آنها رضایت بگیرد و به جبهه اعزام شود زیرا طالب چیزی بود که بدون رضایت پدر و مادر نمیتوانست برسد و به همین علت موضوع را با خانوادهاش در میان گذاشت.
پدر گرامیاش میفرماید؛ زمانی که کمل برای گرفتن رضایت پیش ما آمد از او پرسیدم: دفعات قبل که به جبهه رفتهای چرا بدون اجازه و هماهنگی ما رفتی؟ ما اجازه نمیدهیم دیگر بس است، ما به تو برای دوران پیریمان امید بستهایم که کمککارمان باشی و از طرفی هم این جنگ و فلسفه کشته شدن آن برایم هنوز معلوم نشده است.
کمال با چهرهای غمگین نگاهی به پدر کرد و در پاسخ گفت: اگر شما اجازه رفتن را به من ندهید از این جهاد درراه خدا و دفاع از مقدسات و آرمانهای دینی و انقلابی در محضر خدا بیبهره میشوم زیرا رضایت شمارا حاصل نکردهام و رزمندگان ما در جبهههای جنگ با یک دست سلاح و با دست دیگر کلام خدا را به همراه دارند ولی مزدوران بعثی به نوامیس ما تجاوز کرده و با مشاهده سنگرهایی که در عملیاتهای مختلف از آنها تسخیر کردهایم، ابزار و وسایل لهو و لعبی را که در آنها بهدستآمده میتوان نتیجه گرفت که کدام جبهه بهحق است و کدام باطل.
شهید اصغری با رویی گشاده به پدر بزرگوارش گفت: من امروز بنا بهفرمان ولی امر خود که فرموده بر تمامی کسانی که قدرت رفتن و حضور در جبههها را در خود میبینند تکلیف است تا دوشادوش سایر رزمندگان اسلام برای مقابله با دشمن به پا خیزند، احساس وظیفه کرده و همپای دیگر دوستان دانشجوی خود برای احیای دین خدا و مبارزه با کفر مهیا شدهام تا توفیق حضور در جبهه را بیابم، پس از شما استدعا دارم برای رضای خدا با رضایت کامل راهیام کنید و از دعای خیر خود مرا محروم نکنید.
شهید کمال اضغری، پس از گفتوگوی فراوان سرانجام توانست رضایت کامل پدر و مادر مکرمهاش را برای حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل جلب نماید و در تاریخ 27 دی 1365 مجدداً راهی جبهه جنوب کشور شد.
شهید اصغری پس از رشادتهای فراوان سرانجام در 21 بهمن 1365 در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و آسمانی شد و پیکر مطهرش نیز پس از تشییع باشکوه در جوار همسنگران شهیدش در گلزار شهدای لسکو کلایه آستانهاشرفیه آرام گرفت.
نظر شما