زندگی شیرین محمد/از دهبنه تا شلمچه
شنبه, ۰۵ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۴۵
شهید محمد بانک آور در تاریخ 22 بهمن 1339 در روستای دهبنه شهرستان سیاهکل دیده به جهان گشود و پس از ده ماه حضور فعال در جبهههای نبرد حق علیه باطل سرانجام در 29 مهر 1363 در منطقه عملیاتی شلمچه طی عملیاتی شبانه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و آسمانی شد.
به گزارش نویدشاهدگیلان شهید محمد بانک آور در تاریخ 22 بهمن 1339 در خانوادهای مؤمن و مذهبی در روستای دهبنه شهرستان سیاهکل دیده به جهان گشود.
وی دارای پدر و مادری کشاورز و فاقد هرگونه امکانات مادی بود و پدرش نام او را محمد نامید و ازآنجاییکه تعزیهخوان و دوستدار اهلبیت علیهمالسلام بود فرزندان خود را از کودکی با عشق ائمه اطهار آشنا کرد.
او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در روستای سیاهکل محله با موفقیت به پایان رساند و برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان مشیر سیاهکل شد.
محمد اهل نظم و تربیت بود و علاقه زیادی به درس خواندن داشت و در طول تحصیلش معلمهایش از او راضی بودند و او توانست با موفقیت مدرک دیپلم را اخذ کند.
شهید بانک آور که به واجبات دینی و مذهبی خود اهمیت میداد در کارهای اجتماعی حضوری چشمگیر و فعال داشت و در فضای خفقان رژیم ستمشاهی که نوجوانی 17 و 18 ساله بود با پیروی از رهبر و امام خود و استقامت و اعتمادبهنفس در راهپیماییها و تظاهرات بر ضد رژیم شرکت میکرد.
وی دیگران را به راهپیمایی و تظاهرات بر ضد رژیم تشویق میکرد زیرا به انقلاب اسلامی علاقه زیادی داشت و در هر کاری اعتدال را رعایت میکرد.
او لباس ساده اما تمیز میپوشید و از پوشیدن لباسهای تازه نزد دوستانش که ازلحاظ مادی در رنج و سختی به سر میبردند خودداری میکرد و به مادرش میگفت: من پیش دوستانم خجالت میکشم که لباسهای تازه بپوشم.
محمد اهل کینهتوزی نبود و دیگران را نیز امربهمعروف و نهی از منکر میکرد و افراد اگر هدایت میشدند با آنها طرح دوستی میبست در غیر این صورت از آنها فاصله میگرفت.
شهید بانک آور آنگاهکه رژیم مستبد عراق به خاکهای سرزمین ما حملهور شد با شوری وصفناپذیر لباس رزم بر تن کرد و وارد جبهههای حق علیه باطل شد.
وی در سال 1362 پس از آموزش سه ماه در شهر چهل دختر وارد اهواز و سپس وارد منطقه عملیاتی شلمچه شد زیرا حضور در جبههها را وظیفه اصلی خود میدانست.
او با ترغیب دوستانش بهصف رزمندگان اسلام پیوست و به پدر و مادر خود احترام خاصی میگذاشت و در کارهای کشاورزی نیز به پدر کمک فراوان میکرد.
مادر آرزویش دامادی او بود درحالیکه آرزوی محمد شهادت بود و او بسیار آرام و صبور بود و خیلی زود عصبانی نمیشد و در بیشتر مواقع به خواندن قرآن مجید و نمازمی پرداخت و به نیازمندان نیز بسیار کمک میکرد و در اکثر مواقع اهل مشورت بود.
شهید بانک آور تمام سعی و تلاشش، حراست از اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی بود و اینگونه بود که با عشق به خاندان پیامبر (ص) و ادامه راه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ندای هل من ناصر ینصرنی امام زمان (عج) خود را شنید.
شهید محمد بانک آور پس از ده ماه حضور فعال در جبهههای نبرد حق علیه باطل سرانجام در 29 مهر 1363 در منطقه عملیاتی شلمچه طی عملیاتی شبانه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و آسمانی شد و پیکر پاک و مطهرش پس از تشییع باشکوه و گسترده مردم سیاهکل در روستای برفجان به خاک سپرده شد.
*وصیتنامه شهید محمد بانک آور:
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام و درود بیپایان بر مهدی موعود و نائب برحقش خمینی بتشکن و با سلام به روح پاک تمام شهدای اسلام و با درود و سلام بر شما خانواده عزیزم.
پدر و مادر عزیز اکنون در زمانی قرار گرفتم که لازم میبینم وصیتنامهای بنویسم تا اگر مورد لطف و مهر خدای متعال قرار گرفتم به یادگاری از من حقیر بماند.
من خدا را هزار بار شکر میکنم که این نعمت بزرگ را به من ارزانی داد که به منطقه بیایم و دفاع از اسلام، قرآن، آبوخاک خود بنمایم و حال که میبینم پرستو شهادت به سویم میآید نتوانستم آن را قبول نکنم بلکه آغوش باز میکنم و باکمال میل آن را به آغوش میکشم.
پدر و مادر عزیزم و تمام اعضای خوبم امیدوارم که همیشه خوب و سلامت باشید و همچنین در مسئولیتهای که دارید همیشه موفق و پایدار باشید.
وی دارای پدر و مادری کشاورز و فاقد هرگونه امکانات مادی بود و پدرش نام او را محمد نامید و ازآنجاییکه تعزیهخوان و دوستدار اهلبیت علیهمالسلام بود فرزندان خود را از کودکی با عشق ائمه اطهار آشنا کرد.
او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در روستای سیاهکل محله با موفقیت به پایان رساند و برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان مشیر سیاهکل شد.
محمد اهل نظم و تربیت بود و علاقه زیادی به درس خواندن داشت و در طول تحصیلش معلمهایش از او راضی بودند و او توانست با موفقیت مدرک دیپلم را اخذ کند.
شهید بانک آور که به واجبات دینی و مذهبی خود اهمیت میداد در کارهای اجتماعی حضوری چشمگیر و فعال داشت و در فضای خفقان رژیم ستمشاهی که نوجوانی 17 و 18 ساله بود با پیروی از رهبر و امام خود و استقامت و اعتمادبهنفس در راهپیماییها و تظاهرات بر ضد رژیم شرکت میکرد.
وی دیگران را به راهپیمایی و تظاهرات بر ضد رژیم تشویق میکرد زیرا به انقلاب اسلامی علاقه زیادی داشت و در هر کاری اعتدال را رعایت میکرد.
او لباس ساده اما تمیز میپوشید و از پوشیدن لباسهای تازه نزد دوستانش که ازلحاظ مادی در رنج و سختی به سر میبردند خودداری میکرد و به مادرش میگفت: من پیش دوستانم خجالت میکشم که لباسهای تازه بپوشم.
محمد اهل کینهتوزی نبود و دیگران را نیز امربهمعروف و نهی از منکر میکرد و افراد اگر هدایت میشدند با آنها طرح دوستی میبست در غیر این صورت از آنها فاصله میگرفت.
شهید بانک آور آنگاهکه رژیم مستبد عراق به خاکهای سرزمین ما حملهور شد با شوری وصفناپذیر لباس رزم بر تن کرد و وارد جبهههای حق علیه باطل شد.
وی در سال 1362 پس از آموزش سه ماه در شهر چهل دختر وارد اهواز و سپس وارد منطقه عملیاتی شلمچه شد زیرا حضور در جبههها را وظیفه اصلی خود میدانست.
او با ترغیب دوستانش بهصف رزمندگان اسلام پیوست و به پدر و مادر خود احترام خاصی میگذاشت و در کارهای کشاورزی نیز به پدر کمک فراوان میکرد.
مادر آرزویش دامادی او بود درحالیکه آرزوی محمد شهادت بود و او بسیار آرام و صبور بود و خیلی زود عصبانی نمیشد و در بیشتر مواقع به خواندن قرآن مجید و نمازمی پرداخت و به نیازمندان نیز بسیار کمک میکرد و در اکثر مواقع اهل مشورت بود.
شهید بانک آور تمام سعی و تلاشش، حراست از اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی بود و اینگونه بود که با عشق به خاندان پیامبر (ص) و ادامه راه حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ندای هل من ناصر ینصرنی امام زمان (عج) خود را شنید.
شهید محمد بانک آور پس از ده ماه حضور فعال در جبهههای نبرد حق علیه باطل سرانجام در 29 مهر 1363 در منطقه عملیاتی شلمچه طی عملیاتی شبانه به فیض عظیم شهادت نائل آمد و آسمانی شد و پیکر پاک و مطهرش پس از تشییع باشکوه و گسترده مردم سیاهکل در روستای برفجان به خاک سپرده شد.
*وصیتنامه شهید محمد بانک آور:
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام و درود بیپایان بر مهدی موعود و نائب برحقش خمینی بتشکن و با سلام به روح پاک تمام شهدای اسلام و با درود و سلام بر شما خانواده عزیزم.
پدر و مادر عزیز اکنون در زمانی قرار گرفتم که لازم میبینم وصیتنامهای بنویسم تا اگر مورد لطف و مهر خدای متعال قرار گرفتم به یادگاری از من حقیر بماند.
من خدا را هزار بار شکر میکنم که این نعمت بزرگ را به من ارزانی داد که به منطقه بیایم و دفاع از اسلام، قرآن، آبوخاک خود بنمایم و حال که میبینم پرستو شهادت به سویم میآید نتوانستم آن را قبول نکنم بلکه آغوش باز میکنم و باکمال میل آن را به آغوش میکشم.
پدر و مادر عزیزم و تمام اعضای خوبم امیدوارم که همیشه خوب و سلامت باشید و همچنین در مسئولیتهای که دارید همیشه موفق و پایدار باشید.
نظر شما