خاطره از پدر شهيد فرهاد فرهنگ دوست
دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۵۷
آزاده شهید فرهاد فرهنگ دوست نیز به مدت چهار سال در زندان های عراق در اسارت بود و در سال 1377 بر اثر جراهات ناشی از دوران اسارت به یاران شهیدش پیوست.
به گزارش نویدشاهد گیلان فرهاد پسر كمحرف و توداري بود و هيچ وقت در مورد جنگ و مسايل آن با كسي صحبت نميكرد اگر بهترين اتفاقات برايش رخ ميداد براي كسي نميگفت. از نظر اخلاقي بسيار خوب و مهربان بود، هيچ توقعي از خانواده نداشت و هر چه براي او فراهم ميكرديم از همان استفاده ميكرد او درس خود را تا دوم راهنمايي به دليل اينكه حضور خود را در جبهه مؤثرتر ميدانست و احساس مسئوليت زيادي ميكرد ناتمام گذاشت و راهي جبهه شد.
بعد از مدتي كه از رفتن او گذشت ما منتظر بوديم تا به مرخصي بيايد به ما زنگ زدند كه او در يك منطقه عملياتي اسير گشته است تا شنيدن اين خبر تمام وضعيت خانواده را به هم ريخت از فرداي آن روز را به دنبال كار او به هر جايي كه ممكن بود رفتيم بعد از ماهها از لشكر به ما خبر دادند كه او مفقودالاثر گشته و ديگر به دنبالش نگرديد در مدت اين 3 سال ما هيچ خبري از او نداشتيم در آن زمانها هر وقت آزادهاي به ميهن بر ميگشت ما به خانه آنها ميرفتيم تا شايد از پسر ما خبري داشته باشند ما به همة سرد خانهها هم ميرفتيم اما نتيجهاي نگرفتيم تا اينكه بعد از سالها يك شب كه در خانه خوابيده بودم صداي توقف ماشيني در جلوي درب خانه نظر مرا جلب كرد احساس كردم كه بايد خبر مهمي باشند زنگ زدند و وقتي در را باز كردم ماشين هلال احمر را ديدم خود را معرفي كردند و به من گفتند فردا 9 صبح پسر شما باهواپيما ميآيد همان شب به هلال احمر رفتيم تا ببينيم چقدر اين موضوع صحت دارد.
فرداي آن روز با آشنايان و دوستان به فرودگاه براي استقبالش رفتيم. به علت خرابي هوا، هواپيما نميتوانست فرود بيايد تاخير داشت به همين دليل انتظار ما طولاني شد. وقتي كه آنها آمدند به دليل رفتن برق و ازدحام جمعيت نميتوانستيم راحت او را پيدا كنيم اين لحظات بدترين دوران عمر ما بود در گوشهاي از محوطه فرودگاه ماشين پر از جمعيت توقف كرده بود اول فكر كرديم شايد پسرمان در داخل ماشين باشد ولي وقتي آنها را ديديم حالمان بدتر شد. خلاصه اينكه بعد از گذشت ساعتي او را پيدا كرديم از ما در خواست كرد بدون تشريفاتي او را به خانه ببريم سالها از اين ماجرا گذشت روزي حال او در محل كارش بهم خورد و برادرش كه داخل مغازه با او بودند او را به بيمارستان پورسينا بردند.
امّا قبل از رسيدن به بيمارستان فرهاد به كُما رفت ما همراه آنها نبوديم بعدا به ما خبر دادند پسرم به مدت 4 روز در بيمارستان بستري شدند و در همان حالت بدون اينكه به هوش بيايند شهيد شدند. پزشكان علت شهادت ايشان را خونريزي مغزي اعلام كردند. از او يك دختر به نام ستاره به يادگار مانده است.
بعد از مدتي كه از رفتن او گذشت ما منتظر بوديم تا به مرخصي بيايد به ما زنگ زدند كه او در يك منطقه عملياتي اسير گشته است تا شنيدن اين خبر تمام وضعيت خانواده را به هم ريخت از فرداي آن روز را به دنبال كار او به هر جايي كه ممكن بود رفتيم بعد از ماهها از لشكر به ما خبر دادند كه او مفقودالاثر گشته و ديگر به دنبالش نگرديد در مدت اين 3 سال ما هيچ خبري از او نداشتيم در آن زمانها هر وقت آزادهاي به ميهن بر ميگشت ما به خانه آنها ميرفتيم تا شايد از پسر ما خبري داشته باشند ما به همة سرد خانهها هم ميرفتيم اما نتيجهاي نگرفتيم تا اينكه بعد از سالها يك شب كه در خانه خوابيده بودم صداي توقف ماشيني در جلوي درب خانه نظر مرا جلب كرد احساس كردم كه بايد خبر مهمي باشند زنگ زدند و وقتي در را باز كردم ماشين هلال احمر را ديدم خود را معرفي كردند و به من گفتند فردا 9 صبح پسر شما باهواپيما ميآيد همان شب به هلال احمر رفتيم تا ببينيم چقدر اين موضوع صحت دارد.
فرداي آن روز با آشنايان و دوستان به فرودگاه براي استقبالش رفتيم. به علت خرابي هوا، هواپيما نميتوانست فرود بيايد تاخير داشت به همين دليل انتظار ما طولاني شد. وقتي كه آنها آمدند به دليل رفتن برق و ازدحام جمعيت نميتوانستيم راحت او را پيدا كنيم اين لحظات بدترين دوران عمر ما بود در گوشهاي از محوطه فرودگاه ماشين پر از جمعيت توقف كرده بود اول فكر كرديم شايد پسرمان در داخل ماشين باشد ولي وقتي آنها را ديديم حالمان بدتر شد. خلاصه اينكه بعد از گذشت ساعتي او را پيدا كرديم از ما در خواست كرد بدون تشريفاتي او را به خانه ببريم سالها از اين ماجرا گذشت روزي حال او در محل كارش بهم خورد و برادرش كه داخل مغازه با او بودند او را به بيمارستان پورسينا بردند.
امّا قبل از رسيدن به بيمارستان فرهاد به كُما رفت ما همراه آنها نبوديم بعدا به ما خبر دادند پسرم به مدت 4 روز در بيمارستان بستري شدند و در همان حالت بدون اينكه به هوش بيايند شهيد شدند. پزشكان علت شهادت ايشان را خونريزي مغزي اعلام كردند. از او يك دختر به نام ستاره به يادگار مانده است.
نظر شما