خاطرات شنیدنی از شهید کیومرث قربانی/بگذاريد كه از جبهه برگردم
دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۰
دعا را از ياد نبريد و نماز جمعه ها را برپا كنيد و پشتيبان روحانيون در خط امام و نمايندگان امام باشيد و آناني را كه بر عليه روحانيت قدم برداشته اند و با دسيسه ها مي خواهند نماز جمعه ها را خالي كنند، مقابلشان بايستيد!
به گزارش نویدشاهدگیلان خاطرات جذاب و جالب به نقل از برادر شهید کیومرث قربانی که خاطر نشان کردند: اوايل فصل پاييز بود كه كيومرث نزد من و خواهرش آمد و با حُجب و حياي تمام، سر را پائين انداخته و گفت: اگر با صراحت كلام سخن مي گويم، مرا مورد عفو قرار دهيد.
سپس سخن آغاز نمود و بيان كرد كه مدتي است دختري را از همان محل نشان كرده و علاقمند است كه سُنت پيامبر را به جاي آورد طي بررسي هائي كه خود نيز انجام داده بود، ايشان را براي يك زندگي مشترك مناسب دانسته و رضايت خاطر خانم نيز از سوي كيومرث اخذ شده بود. همانگونه كه ما شناخت كاملي نسبت به روحيات و نجابت كيومرث داشتيم هيچ، امّا و اگري بعد از صحبتهاي ايشان به ميان نياورده و تصميم گرفتيم تا خواستة او را اجابت كنيم و در دل خود نيز به خاطر پيشنهاد ايشان بسيار خرسند شديم.
وی گفت: بعد از آنكه ماجرا را براي پدر و مادر تعريف كردم، روزي را براي آشنائي با خانواده عروس تعيين نموده تا با رضايت طرفين، اين امر خير انجام پذيرد. پس از ديد و بازديد و گذراندن سلسله مراحل، رضايت هر دو طرف اعلام و يك روز را براي صرف شيريني و جشن تعيين كرديم. درهمان حال و هواي جشن بوديم كه كيومرث بار ديگر براي اعزام به جبهه ها ثبت نام كرد و قرار شد تا بعد از مراسم به منطقه اعزام شود. قبل از رسيدن روز شيريني خوران و با توجّه به علاقة كيومرث به همسر آينده اش، نزد وي رفته و به ايشان گفتم:
برادران، دعا را از ياد نبريد و نماز جمعه ها را برپا كنيد و پشتيبان روحانيون در خط امام و نمايندگان امام باشيد و آناني را كه بر عليه روحانيت قدم برداشته اند و با دسيسه ها مي خواهند نماز جمعه ها را خالي كنند، مقابلشان بايستيد!
فرازي از وصيّت نامة شهيد برادرم، حال كه اين مراسم قرار است، انجام پذيرد، چه نيكو خواهد بود كه در همان هنگام، خطبه ي عقدي نيز جاري شود و شما كنار زوجة خود با خيال آرام و بدون دغدغه خاطر از نظر شرعي ارتباط داشته باشيد. برخلاف تصوّرم ناگهان كيومرث رو به من كرد و گفت:
برادر عزيز، تعجيل نكنيد. مراسم عقد را مي گذاريم تا من از جبهه مراجعت كنم و از شما نيز خواهش مي كنم كه در اين مورد اصرار نورزيد. اين جواب شهيد كيومرث، كمي مرا متعجّب ساخت و در خلوت خود عميقاً به فكر فرو رفتم. آن روز و حتي بعد از برگزاري مراسم و اعزام كيومرث به جبهه باز هم چيزي دستگيرم نشد تا آنكه بعد از گذشت چند هفته كه خبر شهادت كيومرث به ما رسيد، فهميدم او مي دانست كه اگر تعلقات را زير پا نگذارد، اين فرصت ناب براي بال گشودن در محراب شهادت را از كف خواهد داد. در نتيجه نخواست چشماني را در انتظار آمدنش تر كند! او هميشه مي گفت: وقت تنگ است! زنجير تعلق را بر پا مبند تا توان پرواز به عرش ملكوت را داشته باشي! و چه زيبا او نيز وعده رستگاري را بر عقد دنيوي نفروخت!
سپس سخن آغاز نمود و بيان كرد كه مدتي است دختري را از همان محل نشان كرده و علاقمند است كه سُنت پيامبر را به جاي آورد طي بررسي هائي كه خود نيز انجام داده بود، ايشان را براي يك زندگي مشترك مناسب دانسته و رضايت خاطر خانم نيز از سوي كيومرث اخذ شده بود. همانگونه كه ما شناخت كاملي نسبت به روحيات و نجابت كيومرث داشتيم هيچ، امّا و اگري بعد از صحبتهاي ايشان به ميان نياورده و تصميم گرفتيم تا خواستة او را اجابت كنيم و در دل خود نيز به خاطر پيشنهاد ايشان بسيار خرسند شديم.
وی گفت: بعد از آنكه ماجرا را براي پدر و مادر تعريف كردم، روزي را براي آشنائي با خانواده عروس تعيين نموده تا با رضايت طرفين، اين امر خير انجام پذيرد. پس از ديد و بازديد و گذراندن سلسله مراحل، رضايت هر دو طرف اعلام و يك روز را براي صرف شيريني و جشن تعيين كرديم. درهمان حال و هواي جشن بوديم كه كيومرث بار ديگر براي اعزام به جبهه ها ثبت نام كرد و قرار شد تا بعد از مراسم به منطقه اعزام شود. قبل از رسيدن روز شيريني خوران و با توجّه به علاقة كيومرث به همسر آينده اش، نزد وي رفته و به ايشان گفتم:
برادران، دعا را از ياد نبريد و نماز جمعه ها را برپا كنيد و پشتيبان روحانيون در خط امام و نمايندگان امام باشيد و آناني را كه بر عليه روحانيت قدم برداشته اند و با دسيسه ها مي خواهند نماز جمعه ها را خالي كنند، مقابلشان بايستيد!
فرازي از وصيّت نامة شهيد برادرم، حال كه اين مراسم قرار است، انجام پذيرد، چه نيكو خواهد بود كه در همان هنگام، خطبه ي عقدي نيز جاري شود و شما كنار زوجة خود با خيال آرام و بدون دغدغه خاطر از نظر شرعي ارتباط داشته باشيد. برخلاف تصوّرم ناگهان كيومرث رو به من كرد و گفت:
برادر عزيز، تعجيل نكنيد. مراسم عقد را مي گذاريم تا من از جبهه مراجعت كنم و از شما نيز خواهش مي كنم كه در اين مورد اصرار نورزيد. اين جواب شهيد كيومرث، كمي مرا متعجّب ساخت و در خلوت خود عميقاً به فكر فرو رفتم. آن روز و حتي بعد از برگزاري مراسم و اعزام كيومرث به جبهه باز هم چيزي دستگيرم نشد تا آنكه بعد از گذشت چند هفته كه خبر شهادت كيومرث به ما رسيد، فهميدم او مي دانست كه اگر تعلقات را زير پا نگذارد، اين فرصت ناب براي بال گشودن در محراب شهادت را از كف خواهد داد. در نتيجه نخواست چشماني را در انتظار آمدنش تر كند! او هميشه مي گفت: وقت تنگ است! زنجير تعلق را بر پا مبند تا توان پرواز به عرش ملكوت را داشته باشي! و چه زيبا او نيز وعده رستگاري را بر عقد دنيوي نفروخت!
نظر شما