سید یونس رودباری، اولین شهید نهضت امام خمینی(ره)
پنجشنبه, ۰۳ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۲۷
سید یونس حسینی رودباری، اولین شهید نهضت امام خمینی (ره) است که با حق طلبی و باور به حقیقت قیام بنیانگذار کبیر انقلاب، نهال انقلاب را آبیاری کرد و سی و ششمین دهه فجر، بهانه ای است برای بازخوانی دوباره مجاهدت های او که با خون خویش، درخت تنومند انقلاب را بارور کرد.
نویدشاهدگیلان: سید یونس حسینی آغوزبنی وقتی که امام خمینی در سال 1342 از او به عنوان سید
یونس رودباری یاد کرد، از آن تاریخ به سید یونس رودباری معروف شد.
روستای آغوزبن در شش کیلومتری شرق شهرستان رودبار در جنوب استان گیلان واقع شده و اغلب مردم این روستا، حسینی و سادات هستند. روستای آغوزبن در شیب تندی بر بالای دره سفیدرود در منتهی الیه شهر رودبار بطرف رشت قرار دارد و می توان این روستا را طبقه بالای روستای گلورز دانست.
وقتی خودرو از خلیل آباد جاده اصلی را به سوی زادگاه و آرامگاه اولین شهید نهضت امام خمینی (ره) ترک می کند و از سربالایی گلدیان بالا می رود، همچون هواپیما اوج می گیرد و پس از 20 دقیقه در لبه پرتگاهی قرار می گیرد که رودخانه سفیدرود چون رشته باریک و کوچک زیر پا نمایان می شود و شاید این مسیر را بتوان مرتفع ترین ارتفاع از قعر رودخانه سفیدرود در طول مسیر این رودخانه به حساب آورد.
در ابتدای روستای زیبا و با مناظر طبیعی و چشم اندازهای فوق العاده آغوزبن، دو گنبد و زیارتگاه یکی امام زاده حسین معروف به شازده حسین و دیگری آرامگاه سید یونس رودباری خودنمایی می کنند؛ امام زاده حسین از دیرباز جایگاه والایی بین اهالی دارد و از زیارتگاه های مردمان این منطقه محسوب می شد، آرامگاه سید یونس نیز به آن اضافه شده است.
این روستا در شیب تندی در بخش انتهایی شرقی جنگل های هیرکانی واقع شده؛ جنگل هایی که در مسیر حرکت به دشت قزوین و مرکز ایران در پشت سر شما جا می مانند و دره ها و تپه های خشک و تفتیده کویری جایگزین چشم اندازهای مه آلود و سبز می شوند.
این روستا از یک سو، روی به نمناک شمال و از سوی دیگر روی به خشکی مرکز ایران دارد؛ از این روستا رودخانه کوچکی جریان دارد که شتابان و لغزان شیب تند و صخره های پایین دست را می پیماید تا خود را به سفیدرود برساند و در دریای خزر آرام گیرد.
بخش شمالی این روستا نیز با روستای نسفی همسایه است، روستایی که آثار تمدنی مارلیک در دره گوهررود در سال 1340 کشف شد و هنوز رازهای سر به مهر زیادی را در خود پنهان دارد.
برغم چشم اندازهای زیبای دره سفیدرود و قله های کله قندی اطراف آغوزبن، گویی همه چیز در این سراشیبی میل به سقوط به پایین و پیوستن به سفیدرود دارند.
سید یونس در این روستا به دنیا آمد و در میان رنج و محرومیت های مردمان خونگرم و مهربان این روستا، بزرگ شد؛ مردمانی که داشتن گاو و گوسفند و کشت گندم و جو کار اصلی آنان محسوب می شود.
در فرهنگ این روستاییان، تنبلی و بیکاری جایی ندارد؛ کار و تلاش برای امرار معاش بین آنها عبادت محسوب می شود و کار در این روستا، کوچک و بزرگ نمی شناسد؛ همه باید از سحرگاهان تا شامگاهان تلاش کنند.
در روستای سید یونس، برخی کارها بین اعضای خانواده مشترک است و بطور سنتی تقسیم می شود و هیچ کس قادر نیست از هنجارها تخطی کند؛ فصل درو و برداشت محصول گندم و یا جو همه اعم از زن و مرد، کودک و جوان دوش به دوش هم و در دست هم، شب و روز نمی شناسند.
سید یونس در این روستایی رشد یافت، در میان چنین مردمانی ساده و صمیمی که بن مایه و باورهای مذهبی و سنتی در آنها قوی است، روزگار کودکی و نوجوانی را طی کرد.
همه سعی و تلاش ها برای لقمه ای نان جو بود و برغم تلاش های طاقت فرسا ، محصولات و تولیدات روستا ارزشی نداشت و مردم با کمترین درآمد روزگار می گذراندند.
سیدیونس ناچار بود که دوره کودکی را پا به پای بزرگترها کار کند، در دروی گندم شرکت کند و دام ها را به جنگل ببرد ، هیزم بیاورد و در کوبیدن خرمن به یاری پدر و مادر بشتابد.
وقتی او بزرگتر شد، روستا کوچک بود و برای تامین کمک خرج خانواده باید از آن هجرت می کرد و در شهرهای اطراف به کارگری می پرداخت و در فصل پاییز برای زیتون چینی به شهر رودبار می رفت.
انجام کارهای سخت در روزگار کودکی و نوجوانی و تحمل رنج و فقر از سید یونس، فردی چابک و پرجنب و جوش و با اراده ای آهنین ساخته بود؛ جثه ای لاغر ولی بسیار فعال و پر انرژی او همگان را شگفت زده می کرد.
وجود امام زاده و سید بودن اهالی روستای آغوزبن، ساکنان آن را پرهیزکار بار آورده بود و حس پاکیزه زیستن و پاک بودن، باور اعتقادی آنان را تشکیل می داد.
روستاییان روستای آغوزبن رودبار خاطره های خوشی از سید یونس دارند و آنها به یاد دارند او شامگاهان و سحرگاهان ماه رمضان، بر تپه بلند محل می ایستاد و به سبک موذن زاده اردبیلی اذان می گفت.
پژواک اذان زمان کودکی سیدیونس و طنین نوحه های خوش نوجوانی و جوانی او، هنوز در گوش این روستاییان طنین انداز است؛ صدای خوش او هنوز در سینه پیر مردان و پیر زنان روستا خاطره انگیز است.
'سید هانی حسینی' پسر عموی سید یونس که هفت سال از او کوچکتر است، از زمانی کودکی خود با سیدیونس می گوید؛ اویی که حتی از دست سید یونس تنبیه شده است.
او به یاد می آورد که سید یونس صدای بسیار خوشی داشت و در محرم نوحه خوانی می کرد. هنگام تعریف خاطره بغض گلوی این پیرمرد 75ساله را می فشارد و گریه امانش نمی دهد که به حرف هایش ادامه دهد؛
او و دیگر اهالی از پامنبری های سید یونس حرف های زیادی در سینه دارند، آن ها در آن زمان به سید یونس دلبسته بودند و تمام امیدها و آرزوهای خود را در او می جستند.
سید یونس در زمان کودکی در روستای محل به مکتب خانه رفت و با قرآن آشنا شد؛ استعداد و هوش سرشار او اعجاب همگان بویژه روحانی که در دهه محرم از قزوین به این روستا می آمد را برانگیخت.
این روحانی از پدر سید یونس خواست که او را برای فراگیری علوم دینی و حوزوی به قزوین بفرستد اما پدر توان مالی تامین هزینه های تحصیل فرزندش را نداشت و نتوانست توصیه های روحانی را قبول کند و این روحانی مبلغ، خود هزینه های تحصیل سید یونس را تقبل کرد و او را برای ادامه تحصیل علوم دینی به قزوین برد و سید یونس چندسالی در حوزه علمیه قزوین تلمذ کرد و پس از مدتی با یک طلبه دیگر از هم ولایتی های خود، برای فراگیری علوم دینی به حوزه علمیه مشهد عزیمت کرد و دو سال در آن شهر درس خواند و با مسایل روز آشنا شد.
در این زمان بود که بلوغ فکری و جوانی، این سید پرشور را وارد فعالیت در عرصه های سیاسی و اجتماعی کرد و در این شهر تحت تعقیب ساواک قرار گرفت، دستگیر و شکنجه شد.
در مراجعاتی که برای درمان به پزشک داشت و در پاسخ به توصیه او مبنی بر دست برداشتن از مخالفت با رژیم پهلوی گفت: این حکومت است که با ما کار دارد و قرآن به ما دستور داده که در برابر ظلم و ستم ساکت ننشینیم و مبارزه کنیم.
با این وجود، ساواک دست از این سید جوان بر نمی دارد و او را رها نمی کند و پس از این مدتی او را به چابهار تبعید می کنند.
سید یونس پس از تبعید به زادگاهش بر می گردد و از آنجا نیز به حوزه علمیه قم می رود و مدت هفت سال در قم تحصیل می کند و در کلاس های علمای بزرگ از جمله امام خمینی (ره ) شرکت می کند و تحت تاثیر مبارزات و دم مسیحایی آن بزرگمرد تاریخ قرار می گیرد و عملاً به صفوف پیشتازان مبارزه با رژیم پهلوی می پیوندد.
این پیشتاز نهضت امام خمینی(ره) ، بار دیگر توسط ساواک شناسایی و دستگیر، زندانی و شکنجه می شود؛ سر انجام این سید جوان در یورش دوم فروردین ماه سال 42 دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه قم با سایر طلبه ها مورد ضرب و شتم ماموران قرار می گیرد و بر اثر شدت جراحات وارده، به شهادت می رسد.
امام خمینی (ره) پس از شهادت سید یونس رودباری در ملاقات با پدر و مادر این اولین شهید نهضت اسلامی و فیضیه می فرماید: من این سید را از فرزندم بیشتر دوست دارم.
همچنین امام در اطلاعیه ای که به مناسبت چهلمین روز گرامیداشت شهدای حوزه علمیه قم صادر می کند، می نویسد: دیروز پدر قد خمیده مرحوم سیدیونس رودباری که آثار عظمت مصیبت چهره اش را در هم شکسته بود؛ به ملاقات من آمد ، با چه زبانی می شود ، مادرهای فرزند مرده و پدرهای غمدیده را تسلیت داد.
آری داغ سیدیونس برای روستاییان و خانواده اش سنگین بود؛ مادر سید یونس سیده گلزار حسینی شش ماه پس از شهادت فرزندش و پدرش میر محمدعلی پیش از اولین سالگرد فرزند، دار فانی را وداع گفتند.
به گفته اهالی روستای آغوزبن؛ پس از مدتی خانه پدری سید یونس دچار آتش سوزی می شود و تمامی مدارک و یادداشت های او نیز در حریق خاکستر می شود از این رو، مدارک و مستندات زیادی از این شهید انقلاب اسلامی بر جای نمانده است.
پس از سید یونس رودباری، روستای آغوزبن نیز سرنوشت خوبی نداشت؛ این روستا با اینکه به برکت وجود اولین شهید نهضت اسلامی از جاده برخوردار شده و مزار سید یونس در کنار امام زاده شهرت ویژه ای به این روستا بخشیده؛ اما جمعیت آن از 150 خانوار قبلی هم اکنون به 70 خانوار کاهش یافته است.
گرچه در این روستا ساختمان مدرسه وجود دارد و قبل از زلزله مهیب 31 خرداد 1369 رودبار، تعداد 137 دانش آموز در آن درس می خواندند ولی در حال حاضر دانش آموزان این روستا مسافت زیادی را طی می کنند و برای تحصیل به شهرهای رودبار و منجیل می روند.
'سید محرمعلی شادمهر (حسینی) ' معلم بازنشسته آغوزبنی که تلاش های زیادی برای شناسایی و تجلیل از این شهید گرانقدر انقلاب اسلامی انجام داده، می گوید: آغوزبن از 50 متری لوله گازی که از زمان رژیم گذشته از کنار این روستا عبور داده شده، قرار دارد ولی هنوز از نعمت گاز محروم است.
وی افزود: زلزله دلخراش رودبار طومار این روستا را در هم پیچید و آن را کاملا تخریب کرد به گونه ای که حدود 250 نفر از اقوام نزدیک سید یونس رودباری در این زلزله جان باختند و در کنار مزار او دفن شدند.
گرچه سید یونس رفت، ولی راه و قیام او تداوم یافت؛ دوم فروردین تبدیل به 15 خرداد شد و 15 سال بعد، مردم غیور ایران در سال 57 به خروش و خیزش سراسری درآمدند و از هر قطره خون گرم این شهید پیشگام، هزاران مبارز روییدند.
بذری را که سید یونس و همفکران او در دفاع از آرمان های حق طلبانه امام (ره) پاشیدند، هزاران سید یونس را از دل روستاهای محروم این سرزمین پروراند و سرانجام در 22 بهمن سال 1357 ، پیروزی از آن یونس و یاران حق باور او شد.
منابع نقل قول از بیان گوهربار امام خمینی (ره) در مورد شهید سید یونس رودباری - کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، تالیف و نگارش: سید حمید روحانی (زیارتی)، ناشر: انتشارات راه امام ، سال چاپ 1360 / ایرنا
روستای آغوزبن در شش کیلومتری شرق شهرستان رودبار در جنوب استان گیلان واقع شده و اغلب مردم این روستا، حسینی و سادات هستند. روستای آغوزبن در شیب تندی بر بالای دره سفیدرود در منتهی الیه شهر رودبار بطرف رشت قرار دارد و می توان این روستا را طبقه بالای روستای گلورز دانست.
وقتی خودرو از خلیل آباد جاده اصلی را به سوی زادگاه و آرامگاه اولین شهید نهضت امام خمینی (ره) ترک می کند و از سربالایی گلدیان بالا می رود، همچون هواپیما اوج می گیرد و پس از 20 دقیقه در لبه پرتگاهی قرار می گیرد که رودخانه سفیدرود چون رشته باریک و کوچک زیر پا نمایان می شود و شاید این مسیر را بتوان مرتفع ترین ارتفاع از قعر رودخانه سفیدرود در طول مسیر این رودخانه به حساب آورد.
در ابتدای روستای زیبا و با مناظر طبیعی و چشم اندازهای فوق العاده آغوزبن، دو گنبد و زیارتگاه یکی امام زاده حسین معروف به شازده حسین و دیگری آرامگاه سید یونس رودباری خودنمایی می کنند؛ امام زاده حسین از دیرباز جایگاه والایی بین اهالی دارد و از زیارتگاه های مردمان این منطقه محسوب می شد، آرامگاه سید یونس نیز به آن اضافه شده است.
این روستا در شیب تندی در بخش انتهایی شرقی جنگل های هیرکانی واقع شده؛ جنگل هایی که در مسیر حرکت به دشت قزوین و مرکز ایران در پشت سر شما جا می مانند و دره ها و تپه های خشک و تفتیده کویری جایگزین چشم اندازهای مه آلود و سبز می شوند.
این روستا از یک سو، روی به نمناک شمال و از سوی دیگر روی به خشکی مرکز ایران دارد؛ از این روستا رودخانه کوچکی جریان دارد که شتابان و لغزان شیب تند و صخره های پایین دست را می پیماید تا خود را به سفیدرود برساند و در دریای خزر آرام گیرد.
بخش شمالی این روستا نیز با روستای نسفی همسایه است، روستایی که آثار تمدنی مارلیک در دره گوهررود در سال 1340 کشف شد و هنوز رازهای سر به مهر زیادی را در خود پنهان دارد.
برغم چشم اندازهای زیبای دره سفیدرود و قله های کله قندی اطراف آغوزبن، گویی همه چیز در این سراشیبی میل به سقوط به پایین و پیوستن به سفیدرود دارند.
سید یونس در این روستا به دنیا آمد و در میان رنج و محرومیت های مردمان خونگرم و مهربان این روستا، بزرگ شد؛ مردمانی که داشتن گاو و گوسفند و کشت گندم و جو کار اصلی آنان محسوب می شود.
در فرهنگ این روستاییان، تنبلی و بیکاری جایی ندارد؛ کار و تلاش برای امرار معاش بین آنها عبادت محسوب می شود و کار در این روستا، کوچک و بزرگ نمی شناسد؛ همه باید از سحرگاهان تا شامگاهان تلاش کنند.
در روستای سید یونس، برخی کارها بین اعضای خانواده مشترک است و بطور سنتی تقسیم می شود و هیچ کس قادر نیست از هنجارها تخطی کند؛ فصل درو و برداشت محصول گندم و یا جو همه اعم از زن و مرد، کودک و جوان دوش به دوش هم و در دست هم، شب و روز نمی شناسند.
سید یونس در این روستایی رشد یافت، در میان چنین مردمانی ساده و صمیمی که بن مایه و باورهای مذهبی و سنتی در آنها قوی است، روزگار کودکی و نوجوانی را طی کرد.
همه سعی و تلاش ها برای لقمه ای نان جو بود و برغم تلاش های طاقت فرسا ، محصولات و تولیدات روستا ارزشی نداشت و مردم با کمترین درآمد روزگار می گذراندند.
سیدیونس ناچار بود که دوره کودکی را پا به پای بزرگترها کار کند، در دروی گندم شرکت کند و دام ها را به جنگل ببرد ، هیزم بیاورد و در کوبیدن خرمن به یاری پدر و مادر بشتابد.
وقتی او بزرگتر شد، روستا کوچک بود و برای تامین کمک خرج خانواده باید از آن هجرت می کرد و در شهرهای اطراف به کارگری می پرداخت و در فصل پاییز برای زیتون چینی به شهر رودبار می رفت.
انجام کارهای سخت در روزگار کودکی و نوجوانی و تحمل رنج و فقر از سید یونس، فردی چابک و پرجنب و جوش و با اراده ای آهنین ساخته بود؛ جثه ای لاغر ولی بسیار فعال و پر انرژی او همگان را شگفت زده می کرد.
وجود امام زاده و سید بودن اهالی روستای آغوزبن، ساکنان آن را پرهیزکار بار آورده بود و حس پاکیزه زیستن و پاک بودن، باور اعتقادی آنان را تشکیل می داد.
روستاییان روستای آغوزبن رودبار خاطره های خوشی از سید یونس دارند و آنها به یاد دارند او شامگاهان و سحرگاهان ماه رمضان، بر تپه بلند محل می ایستاد و به سبک موذن زاده اردبیلی اذان می گفت.
پژواک اذان زمان کودکی سیدیونس و طنین نوحه های خوش نوجوانی و جوانی او، هنوز در گوش این روستاییان طنین انداز است؛ صدای خوش او هنوز در سینه پیر مردان و پیر زنان روستا خاطره انگیز است.
'سید هانی حسینی' پسر عموی سید یونس که هفت سال از او کوچکتر است، از زمانی کودکی خود با سیدیونس می گوید؛ اویی که حتی از دست سید یونس تنبیه شده است.
او به یاد می آورد که سید یونس صدای بسیار خوشی داشت و در محرم نوحه خوانی می کرد. هنگام تعریف خاطره بغض گلوی این پیرمرد 75ساله را می فشارد و گریه امانش نمی دهد که به حرف هایش ادامه دهد؛
او و دیگر اهالی از پامنبری های سید یونس حرف های زیادی در سینه دارند، آن ها در آن زمان به سید یونس دلبسته بودند و تمام امیدها و آرزوهای خود را در او می جستند.
سید یونس در زمان کودکی در روستای محل به مکتب خانه رفت و با قرآن آشنا شد؛ استعداد و هوش سرشار او اعجاب همگان بویژه روحانی که در دهه محرم از قزوین به این روستا می آمد را برانگیخت.
این روحانی از پدر سید یونس خواست که او را برای فراگیری علوم دینی و حوزوی به قزوین بفرستد اما پدر توان مالی تامین هزینه های تحصیل فرزندش را نداشت و نتوانست توصیه های روحانی را قبول کند و این روحانی مبلغ، خود هزینه های تحصیل سید یونس را تقبل کرد و او را برای ادامه تحصیل علوم دینی به قزوین برد و سید یونس چندسالی در حوزه علمیه قزوین تلمذ کرد و پس از مدتی با یک طلبه دیگر از هم ولایتی های خود، برای فراگیری علوم دینی به حوزه علمیه مشهد عزیمت کرد و دو سال در آن شهر درس خواند و با مسایل روز آشنا شد.
در این زمان بود که بلوغ فکری و جوانی، این سید پرشور را وارد فعالیت در عرصه های سیاسی و اجتماعی کرد و در این شهر تحت تعقیب ساواک قرار گرفت، دستگیر و شکنجه شد.
در مراجعاتی که برای درمان به پزشک داشت و در پاسخ به توصیه او مبنی بر دست برداشتن از مخالفت با رژیم پهلوی گفت: این حکومت است که با ما کار دارد و قرآن به ما دستور داده که در برابر ظلم و ستم ساکت ننشینیم و مبارزه کنیم.
با این وجود، ساواک دست از این سید جوان بر نمی دارد و او را رها نمی کند و پس از این مدتی او را به چابهار تبعید می کنند.
سید یونس پس از تبعید به زادگاهش بر می گردد و از آنجا نیز به حوزه علمیه قم می رود و مدت هفت سال در قم تحصیل می کند و در کلاس های علمای بزرگ از جمله امام خمینی (ره ) شرکت می کند و تحت تاثیر مبارزات و دم مسیحایی آن بزرگمرد تاریخ قرار می گیرد و عملاً به صفوف پیشتازان مبارزه با رژیم پهلوی می پیوندد.
این پیشتاز نهضت امام خمینی(ره) ، بار دیگر توسط ساواک شناسایی و دستگیر، زندانی و شکنجه می شود؛ سر انجام این سید جوان در یورش دوم فروردین ماه سال 42 دژخیمان شاه به مدرسه فیضیه قم با سایر طلبه ها مورد ضرب و شتم ماموران قرار می گیرد و بر اثر شدت جراحات وارده، به شهادت می رسد.
امام خمینی (ره) پس از شهادت سید یونس رودباری در ملاقات با پدر و مادر این اولین شهید نهضت اسلامی و فیضیه می فرماید: من این سید را از فرزندم بیشتر دوست دارم.
همچنین امام در اطلاعیه ای که به مناسبت چهلمین روز گرامیداشت شهدای حوزه علمیه قم صادر می کند، می نویسد: دیروز پدر قد خمیده مرحوم سیدیونس رودباری که آثار عظمت مصیبت چهره اش را در هم شکسته بود؛ به ملاقات من آمد ، با چه زبانی می شود ، مادرهای فرزند مرده و پدرهای غمدیده را تسلیت داد.
آری داغ سیدیونس برای روستاییان و خانواده اش سنگین بود؛ مادر سید یونس سیده گلزار حسینی شش ماه پس از شهادت فرزندش و پدرش میر محمدعلی پیش از اولین سالگرد فرزند، دار فانی را وداع گفتند.
به گفته اهالی روستای آغوزبن؛ پس از مدتی خانه پدری سید یونس دچار آتش سوزی می شود و تمامی مدارک و یادداشت های او نیز در حریق خاکستر می شود از این رو، مدارک و مستندات زیادی از این شهید انقلاب اسلامی بر جای نمانده است.
پس از سید یونس رودباری، روستای آغوزبن نیز سرنوشت خوبی نداشت؛ این روستا با اینکه به برکت وجود اولین شهید نهضت اسلامی از جاده برخوردار شده و مزار سید یونس در کنار امام زاده شهرت ویژه ای به این روستا بخشیده؛ اما جمعیت آن از 150 خانوار قبلی هم اکنون به 70 خانوار کاهش یافته است.
گرچه در این روستا ساختمان مدرسه وجود دارد و قبل از زلزله مهیب 31 خرداد 1369 رودبار، تعداد 137 دانش آموز در آن درس می خواندند ولی در حال حاضر دانش آموزان این روستا مسافت زیادی را طی می کنند و برای تحصیل به شهرهای رودبار و منجیل می روند.
'سید محرمعلی شادمهر (حسینی) ' معلم بازنشسته آغوزبنی که تلاش های زیادی برای شناسایی و تجلیل از این شهید گرانقدر انقلاب اسلامی انجام داده، می گوید: آغوزبن از 50 متری لوله گازی که از زمان رژیم گذشته از کنار این روستا عبور داده شده، قرار دارد ولی هنوز از نعمت گاز محروم است.
وی افزود: زلزله دلخراش رودبار طومار این روستا را در هم پیچید و آن را کاملا تخریب کرد به گونه ای که حدود 250 نفر از اقوام نزدیک سید یونس رودباری در این زلزله جان باختند و در کنار مزار او دفن شدند.
گرچه سید یونس رفت، ولی راه و قیام او تداوم یافت؛ دوم فروردین تبدیل به 15 خرداد شد و 15 سال بعد، مردم غیور ایران در سال 57 به خروش و خیزش سراسری درآمدند و از هر قطره خون گرم این شهید پیشگام، هزاران مبارز روییدند.
بذری را که سید یونس و همفکران او در دفاع از آرمان های حق طلبانه امام (ره) پاشیدند، هزاران سید یونس را از دل روستاهای محروم این سرزمین پروراند و سرانجام در 22 بهمن سال 1357 ، پیروزی از آن یونس و یاران حق باور او شد.
منابع نقل قول از بیان گوهربار امام خمینی (ره) در مورد شهید سید یونس رودباری - کتاب بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، تالیف و نگارش: سید حمید روحانی (زیارتی)، ناشر: انتشارات راه امام ، سال چاپ 1360 / ایرنا
نظر شما