شهیدی ملقب به سقا و سردار دلاور
قد بلند و چهره زیبای او همیشه ما را به یاد حضرت ابوالفضل العباس می انداخت به طوری که ملقب به سقا و سردار دلاور امام حسین(ع) بود. حجت دنیایی از عرفان بود. به شعر علاقه فراوانی داشت و اگر فرصتی پیدا می کرد کتاب های شعر شاعران ایرانی را مطالعه می کرد. در بین کتابهایش تعداد زیادی از کتاب شعر به چشم می خورد. حجت در عملیات محرم سال 61 در منطقه موسیان و ذبیدات شرکت داشت و کمک آر پی جی زن بود. ترکشی هم به پشت او اصابت کرده بود که مدتی مجروح و در بیمارستان اندیمشک بستری بود. سپس داوطلبانه به جبهه رفت در الی که مقدمات ازدواجش فراهم بود. قبل از رفتن به جبهه روحیه عجیبی داشت. اتاقش را تمیز کرد. لباس های سپاه را از لباس های شخصی جدا کرد. نامه هایی را که دوستانش نوشته بودند مرتب کرد، قفسه کتاب را مرتب کرد و وسایل مورد نیازش را با خود برد.
شب عاشورای سال65،با خانواده و تمام دوستان و فامیل و آشنایان خداحافظی کرد و صبح عاشورا با عده ای از همرزمان خود از جمله شهید احمد شعبانی، شهید ابراهیم پوربرزگر، شهید سید حسین موسوی و شهید حمید رفیعی و ... از سپاه پاسداران انزلی عازم جبهه شدند و بعدها همرزمان دیگر او مثل شهید سردار شهید حاج حبیب ا... بازیار، شهید یزدانی و... به آنان پیوستند. او در حالی که قصد رساندن مهمات به همرزمانش را داشت،خمپاره های 60 و 120 دشمن، ماشین حجت را در بر گرفت . ترکش های سوزان بر پشت و گردن او اصابت کردو قامت زیبا و پیکر استوارش را در خاک شلمچه بر زمین افکند.