نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «یک شب ناگهان یکی بلند شد فریاد زد اسیر شدیم، اسیر شدیم. کمین به هم ریخت و همه بلند شدیم و هر کدام به طرفی فرار می‌کردیم ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۸۹۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۷

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «جواد الله کرمی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«عروسی ما ۱۸ فروردین ۸۶ همزمان با میلاد پیامبر اکرم (ص) بود. جشن عروسی در یک سالن برپا شد. مراسم عروسی‌مان به لطف خدا ذره‌ای گناه نداشت.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «جواد الله‌کرمی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۸۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۸

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «جواد الله کرمی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: «ما در هزینه‌های ازدواج اصلاً سخت نگرفتیم و از همدیگر توقعی نداشتیم. هم خانواده من به آقا جواد و هم خانواده ایشان به ما سفارش می‌کردند که خود را به زحمت نیندازید و زیاد هزینه نکنید...» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «جواد الله‌کرمی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۸۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۸

نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «جواد الله کرمی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های رفتاری آقا جواد که مورد تایید همه اطرافیانش بود،‌ تواضع و خوش برخوردی ایشان بود. این حسن خلق را از مادر بزرگوارشان به ارث برده بودند....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «جواد الله‌کرمی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۸۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۸

نوید شاهد - سه ماه گذشت و دوباره همان صدا آمد، ولی اینبار بدون سروصدا به بالای پشت بام رفتم و دیدم که شهید «صمد بنسلو» با ناله و گریه مشغول خواندن نماز شب بود. آن شب بود که فهمیدم، زمانی که شهید بزرگوار به شهر می آمد و از میدان نبرد و دور از همرزمان بود ناله و گریه کار هر شب او بود. این متن خلاصه ای از خاطره ی جواد طبقي، دوست شهيد «صمد بنسلو» بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز میگردد.
کد خبر: ۵۰۲۸۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۷

نوید شاهد - «یکی از روز‌ها نیرو‌های عراقی برای ما صابون آوردند، به هر نفر یکی دادند، بچه‌ها که در آنجا حمامی نبود می‌خندیدند و این کار باعث تعجب ما شده بود. چونکه آب برای خوردن در اسارت نداشتیم چه برسد برای حمام کردن! ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۷۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۶

نوید شاهد - شهيد "علی اکبر افضل" در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در تشیيع جنازه ای شرکت کرده ام و يک طرف تابوت (طرف جلو سمت راست) بر دوش خودم بود. تشیيع جنازه شلوغ بود از نفرات شرکت کننده سوال کردم که تشييع کيست؟ ...» متن کامل خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۵

دلنوشته ای از شهید "محمد خاکپور"
نوید شاهد - شهید "محمد خاکپور" در فرازی از دلنوشته خود می نویسد: «عزيزان صحنه کربلا خيلي غم انگيز است اي خانواده شهدا وقتي ناراحت مي شويد به ياد شهيدتان مي افتيد. صحراي کربلا را مجسم کنيد مصيبت کربلا را مجسم کنيد بخودتان تسلي بدهيد. خدايا پروردگار تو را به خون شهيد ابا عبدالله قسم مي دهيم شهداي مارا با سيد الشهد محشور بگردان.»
کد خبر: ۵۰۲۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۹

خاطره؛
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «جواد الله کرمی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "ملاک اصلی آقا جواد برای ازدواج، «ایمان و اخلاق» بود. من هم همین معیارها را داشتم. در صحبت‌های اولیه‌مان برای ازدواج ایشان از من سوالی ‌نپرسیدند....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «جواد الله‌کرمی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۷۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۵

خاطره؛
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم «جواد الله کرمی»، در خاطره‌ای از او می‌گوید: "«آقا جواد» وقتی به خواستگاری آمدند، از مأموریت‌هایی که ممکن است هر سال برایشان پیش بیاید حرف زدند. گفتند شرایط کاریشان طوری است که ممکن است چند هفته یا چند ماه در ماموریت باشند. همین موضوع سبب شد که خانواده‌ا‌م با وجود علاقه‌ای که به ایشان پیدا کرده بودند کمی مردد شوند.....» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم «جواد الله‌کرمی» را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۷۱۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۵

نوید شاهد - «بچه‌های سپاه از شهادت قنبری مطلع شدند و این در حالی بود که نامزدش مرتب وضعیت ایشان را از بچه‌ها سؤال می‌کرد. هیچ کس جرأت بروز آن را نداشت، چرا که این دو تازه نامزد شده و علاقه شدیدی به هم داشتند و قرار بود پس از بازگشت عروسی کنند ...» ادامه این خاطره را از شهید "سعید قنبری" در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۵۶۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۴

نوید شاهد - «افسر درجه‌دار با توجه به وخامت اوضاع دستور فرار داد همه فرار کردیم، ناگهان حسی در درون من اجازه فرار را به من نداد، برگشتم و با درآوردن به حالت دستی چندین توپ به سمت هواپیما شلیک کردم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۴۷۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۱

برگرفته از کتاب نیستان؛
نوید شاهد - «آرزو داشتم که روزی دو نفری در یک سنگر برای رضای خدا نگهبانی می‌دادیم. من که بسیار متاثرم از اینکه از دوستانم محروم هستم. باشد که انشاء‌الله این تئوری به مرحله اجرا برسد ...» این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۳۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۱۰

نوید شاهد - کتاب "بادیه‌فروش"، برگ‌هایی از زندگی "شهید محمدعلی رجایی" است تا زندگی مرفه این شهید بزرگوار را با زندگی خودمان مقایسه کنیم!
کد خبر: ۵۰۲۲۹۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۸

نوید شاهد - «یک روز حاج‌آقای ابوترابی به اردوگاه ما آمده بودند، بچه‌ها از او پرسیدند چرا امام زمان(عج) به آسایشگاه شما نمی‌آیند؟ ایشان هم به شوخی گفتند من جلوی در ایستاده‌ام و نمی‌گذارم! ...» ادامه این خاطره از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۲۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۸

نوید شاهد - «از برادرم و دوستانش خداحافظی کرد. آن‌ها به او گفتند: حجت! شب عیدی کجا می‌روی؟ گفت: می‌روم برای همه عیدی بیاورم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "حجت‌الله صنعت‌کار آهنگری‌فرد" از زبان خواهر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۲۲۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۸

نوید شاهد - شهيد "مجتبی کاظمی" در خاطره ای کوتاه اینگونه می نویسد: «به يک سنگ تکيه داده و در فکر فرو رفته بودم نگاهم به تپه های سبز و پر برکت که وجب به وجبش از خون شهدا...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۲۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۷

نوید شاهد - « وقتی آمد از پدر اجازه بگیرد پدرش به خاطر وضعیت همسرش که دختر خاله‌اش هم بود اجازه نمی‌داد. می‌گفت الان در خانه به تو احتیاج بیشتری است ولی آنقدر اصرار نمود تا پدرش را راضی کند ...» این روایت جذاب و خواندنی از زبان مادر شهید "اصغر جانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۷

نوید شاهد - «در یکی از برنامه‌های پیاده‌روی به مرز خسروی، همراه حاج‌آقا بودم، در بین راه در حاشیه یکی از شهرها، زنی که فرزندش در آغوشش بود آمد و گفت: علی‌اکبر کیست؟ گفتیم چه کار دارید با ایشان؟ گفت: من فرزند مریض دارم؟...» ادامه این خاطره از شهید "حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۲۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۵

نوید شاهد - «نزدیکی‌های سال تحویل بود. سفره هفت‌سین را انداخته بودیم، همه دور هم بودیم، فقط عبدالله نبود و احساس می‌کردم سفره هفت سین‌مان یه چیزی کم دارد، هاج و واج بودم که خبر شهادتش را آوردند. انگار سفره هفت سین‌مان کامل شده بود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید "عبدالله ملکی " از زبان مادر این شهید بزرگوار است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۰۲۱۸۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۱/۰۵