نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
خواهر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می نویسد: در اردیبهشت سال 1366 ، چهار ماهه باردار بودم و چون فرزند اولم دختر بود دوست داشتم این فرزندم پسر باشد و حتی نذر کرده و به حضرت ابوالفضل (ع) نیز متوسل شده بودم .
کد خبر: ۴۶۹۸۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۱

در دو کتاب مصاحبه تاریخ شفاهی ارتش آمریکا با فرماندهان سابق گارد ریاست جمهوری ارتش صدام به شخصی ایرانی برخورد می‌کنیم که دلیل اصلی برکناری بزرگترین مغز اطلاعاتی ارتش عراق است...
کد خبر: ۴۶۹۸۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۴

مادر شهید "محمد پژگاله" در خاطره ای می گوید: در تابستان سال 1369 زمانی که در شهرستان کازرون ساکن بودیم ، شبی خواب دیدم که "محمد" با لباس سپاه به خانه آمد و رو به من کرد و گفت : "مادر جان، زیارتگاه سید علاء الدین حسین(ع) به چند عدد لامپ احتیاج دارد...
کد خبر: ۴۶۹۸۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳

نزدیک من شد و گفت: این چیه سر کردی؟... به جای این چادر سیاه، از دیگران یاد بگیر و روسری سر کن!... ادامه این خاطره خواندنی از خواهر شهید« ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۱

معرفی کتاب؛
این کتاب مجموعه داستان نوجوانان است که در 68 صفحه به روایتگری پنج داستان بر اساس خاطرات پنج تن از شهدای استان فارس می پردازد.
کد خبر: ۴۶۹۷۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۳۰

گفتم: آقا حجت! تعداد تانکها خیلی زیاد است، یک لبخندی زد و گفت: اشکال ندارد خودشان می‌روند، خدا با ماست. تو فقط مواظب نفراتشان باش... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «حجت‌الله صنعتکار آهنگری‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۶۹۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۸

مادر گرانقدر شهید "سید محمدحسین تقوی" در مصاحبه‌ای به بیان جملات خود با فرزند شهیدش پرداخت که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت می‌کنیم.
کد خبر: ۴۶۹۶۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۸

در کمپ 16 عراق با مشکلات متعددی حتی در توزیع و خوردن میوه روبرو بودیم به عنوان مثال یک انار متوسط را برای ده نفر توزیع می‌کردند و یا یک خوشه انگور برای پنج نفر که تقسیم آن بین افراد خود مصیبت دیگری بود... ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۶۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷

کتاب "پرستوهای مهاجر دانشگاه" به قلم علی دولتیان روایتی است از حماسه آفرینی جوانان سمنان که بسیاري از آنان دانشجو بوده اند و با رهاکردن واحدهاي درسی و دانشگاهی تا نقطه رهایی جبهه ها پیش رفته و از آنجا تا آسمان آبی عشق پر گشوده اند.
کد خبر: ۴۶۹۶۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۷

کتاب «آخرین وداع»، حدیث بی‌قراری 72 مادر شهید است، مادرانی که همراه با اشک و آه از آخرین بدرقه فرزندان دلبندشان گفتند و در دو هزار نسخه منتشر شده است.
کد خبر: ۴۶۹۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۶

گفتم: حاج داداش! آقاجون 18 هزار تومان به من دادند تا شما خانه بخرید، سید علی‌اکبر همین که این حرف را شنید ذوق کرد و انگار داشت از خوشحالی بال در می‌آورد... آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواهر شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۶۹۶۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۶

مادر شهید "محمدرحیم صحراکارنیان" می‌گوید: هنگام بدرقه‌ فرزندم گفتم: رحیم جان نمی‌دانم چرا این قدر توی دلم آشوب است و نگرانم. او خندید و دستش را دور گردنم انداخت و گفت... ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۵۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

اسطوره ی مقاومت در قاب خاطرات/ 3
همسر شهید در این رابطه یادآور می شود: «یادم هست که زمانی که با همسر «حریری» به ملاقات رفتیم، به من می گفتند که شوهر این خانم در زندان روزی 2-3 جلد قرآن می سوزاند (نعوذبالله) این ها عقیده شان عوض شده است. همین خانمی که با هم دوست بودیم و با یکدیگر به ملاقات شوهرانمان می رفتیم، ابتدا با چادر، بسیار سفت و سخت رو می گرفت، ولی مدتی بعد گفت: «نمی دانم چرا شوهرم گفته این دفعه که برای ملاقات می آیی باید با مانتو و روسری باشی».
کد خبر: ۴۶۹۵۱۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

اکران فیلم مستند «خاطرات موتورسیکلت» در سیزدهمین جشنواره بین‌المللی سینما حقیقت با موج پرشور استقبال مخاطبان همراه شد که دوربین تسنیم به تصویر آن پرداخته است.
کد خبر: ۴۶۹۵۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۵

گفتم: چند روزی است که انگشتری‌ام را گم کرده‌ام. همسرم با لبخندی که بر لب داشت، گفت: انگشتر‌ی‌ات پیش من است... آنچه می خوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «قربانعلی حدادی» است که تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۶۹۴۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۴

با مشکل کم‌آبی مواجه شدیم این در حالی بود که هوا بسیار گرم بود و بچه‌ها تشنه شده بودند، آقای مسعود پرویز مرتب به بچه‌ها سفارش می‌کرد که از آب بسیار کم استفاده کنند تا به مشکل جدی برخورد نکرده و بتوانند به عملیات ادامه دهند... آنچه می خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۶۹۴۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۳

جای خالی حمید در کلاس کاملا" پیدا بود او روز قبل همراه معلمان خود به تظاهرات رفته بود. مشت های گره کرده کوچکش را هیچ وقت فراموش نمی کنم.
کد خبر: ۴۶۹۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۲

خاطره روز نوشت شهید نظری (3)؛
شهید عبدالرضا نظری در دفتر خاطرات خود می نویسد: پليس راه گفت:در روز 19خرداد1363 با 17نفر از بچه ها با يک دستگاه ميني بوس که ... مأموريت از سپاه گرفته بوديم از کازرون حرکت کرديم و به تيپ المهدي که مستقر در پايگاه پنجم شکاري اميديه بود رفتيم داخل گردان فجر که اکثر نيروهاي آن کازروني بود.
کد خبر: ۴۶۹۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۲۰

شهيد فريدون کاردانی در دفتر خاطرات خود می نویسد: باران نسبتاً تندي که از ديشب باريدن گرفته بود بعد از ظهر از بارش ايستاد . نماز ظهر را به جماعت خواندم که البته احد در سمت راست من ايستاده بود .
کد خبر: ۴۶۹۱۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۸

شهيد فريدون کاردانی در دفتر خاطرات خود می نویسد: حدود ساعت 12 ظهر بود که گفتند کساني که به جبهه رفته اند به صف بايستد که مطابق معمول من و ساير دوستانم به اتفاق ساير کساني که به جبهه رفته بودند به رديف پشت سر هم ايستاديم .
کد خبر: ۴۶۹۱۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۸