پدر شهید "محمدعلی پندار"در بیان خاطره ای از فرزندش می گوید:«من و مادرش یک گوسفند گرفته بودیم تا موقعی که فرزندم به مرخصی آمد ذبح کنیم اما موقعی که به مرخصی آمد و من اقدام به ذبح گوسفند کردم اجازه نداد.» ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۲۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران فلاورجان به مناسبت سوم خرداد روز ملی مقاومت و ایثار، مسابقهای با عنوان «خاطرات شنیدنی» با موضوع دفاع مقدس برگزار میکند. جزئیات این مسابقه را در پوستر زیر بخوانید.
کد خبر: ۴۸۰۲۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۶
جانباز "علیرضا دولتآبادی" در مصاحبهای از سختیهای فتح خرمشهر میگوید که پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد قزوین، شما را به تماشای فیلم این مصاحبه دعوت میکند.
کد خبر: ۴۸۰۲۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۳
کتاب "خلوت خاطره ها ۲" به کوشش ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان منتشر شده و گزیده خاطراتی از زندگی ۵۹ شهید سرافراز استان سمنان است.
کد خبر: ۴۸۰۰۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۱
کتاب "خلوت خاطره ها ۱" به کوشش ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و ستاد کنگره بزرگداشت سه هزار شهید استان سمنان، گزیده خاطرات از زندگی سرداران شهید استان سمنان است.
کد خبر: ۴۸۰۰۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 16خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « هنوز خط کاملاً آرام و ساکت بود و خبری از گلوله باران عراقی ها نبود ، چفيه را با آب خيس کرده و داخل سنگر نشسته و به روی سر و صورتم انداختم ، هوا حسابی داغ و سوزان بود و خنکی چفيه چنان دلنشین چسبید که نم نم پلک های خسته ام بسته شد و به خواب شیرینی فرو رفتم . نمیدانم چقدر خوابیدم ، اما باصدایی وحشتناک و کلی خاک و کلوخ و سنگ ریزه از خواب پریدم. »
کد خبر: ۴۸۰۰۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 15خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « تانک های پیشرو تی ۷۲ که مشغول بالا آمدن از دیواره خاکریز بودند با دیدن حال و روز تانک منهدم شده و خدمه مجروح و اسیرش، چنان دچار وحشت و سردرگمی شدند که بی مطلعی عقب کشیده و دور زده و شتابان از کانال دور شدند »
کد خبر: ۴۸۰۰۵۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
همرزم شهید "سید حسن طاهری" نقل می کند:«از چادر به بیرون آمدم که صدای دعا، قرآن، ناله و گریه همراه با نوحه خواندنی سید حسن به گوشم رسید. جلوتر رفتم و چاله قبری دیدم که بچه ها داخل آن رفته و دعا و نماز می خوانند. صدای گرم و حزین سید حسن اشک خیلی ها را درآورده بود. بالاخره سید حسن شهید شد و در مراسم ختمش شرکت کردم...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۸۰۰۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
شهید "جاسم شکربند" از شهدای دفاع مقدس است که سال 1366 در سن بیست سالگی در کردستان به درجه رفیع شهادت نایل آمد. نوید شاهد ایلام در سالگرد این شهید والامقام به بیان خاطره ای ناب از شجاعت های شهید می پردازد.
کد خبر: ۴۸۰۰۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۱
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 14خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « با انهدام تانک مهاجم ، بقيه تانکهای تی ۷۲ که در چندمتری کانال مشغول مانور بودند ، چنان وحشت زده و هراسان شدن که فوراً فرار را بر قرار ترجیح داده و شتابان دور زده و پا به فرار گذاشتند. »
کد خبر: ۴۷۹۹۹۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۰
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 13خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: « لحظات اولیه یکی از تانک ها مورد اصابت موشک قرار گرفته و آتش گرفت ، اما در کمال ناباوری و شگفتی بدون کوچکترين خسارت و توفیقی به راه خود ادامه داد . تازه فهمیدیم این تانکها که اینگونه بی باکانه و نترس سمت کانال يورش آورده اند ، از نوع تانکهای پیشرفته تی ۷۲ روسی هستند که موشک آر پی جی هفت به زره فولادین آنان تاثیر نمی گذارد »
کد خبر: ۴۷۹۹۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۳۰
مادر شهید "نادر تقویان " میگوید: «یادم است یکی از دفعاتی که به مرخصی آمده بود یک روز صبح نمازش قضا شد و او دیگر در منزل نخوابید، شبها به مسجد میرفت و در آن جا میخوابید، چون معتقد بود که در آن جا نمازش قضا نمیشود. » در ادامه شما را به خواندن خاطراتی خواندنی از زبان مادر این شهید گرانقدر دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۷۹۸۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۷
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت 12خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «در داخل سنگر مشغول بستن خرج موشک ها شدم، سردار هم کنارم نشست و گفت : عباس جان ! حوضچه ها بهترين معبر و راحت ترين گذرگاه برای نفوذ نیروهای عراقی به داخل کانال و غافلگير کردن بچه هاست، خیلی حواست به آنها باشه و چشم ازشان برندار.»
کد خبر: ۴۷۹۷۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۵
شهيد"کاظم فلاحی" از شهدای دوران دفاع مقدس است که اسفندماه 1364 به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
کد خبر: ۴۷۹۶۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۵
«آنان كه با قلبی آکنده از عشق به سوی معبودشان می شتابند رسیدن به مقصود برای آنان چه آسان است و خود می دانند که خداگونه شدن چه لذتی دارد.» آنچه خواندید دلنوشته ای خواندنی در وصف شهيد "مهدی آدينه شوهانی" است که متن کامل آن را در نويد شاهد ايلام می خوانید.
کد خبر: ۴۷۹۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۴
مادر شهید "علی شالی" در مصاحبهای به بیان خاطره ای از انتخاب نام فرزندش به واسطه زیارت امام علی (ع) در رویا و شهادت فرزندش در لشکر علیابنابیطالب(ع) پرداخته که شما را به تماشای قسمتی از فیلم این مصاحبه دعوت میکنیم.
کد خبر: ۴۷۹۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۳
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت دهم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «صدای صلوات و فریاد های الله اکبر در کانال پیچیده و بار دیگر قدرت ايمان بر قدرت نظامی و تجهیزات مدرن پیروز شده و دشمن زبون در مقابل غیرت و استقامت رزمندگان کم تعداد داخل کانال کم آورده و سر تسليم فرود آورد..»
کد خبر: ۴۷۹۴۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۱
پدر شهید "محمد عربدرازی" نقل می کند:«حدود 12 سال از شهادتش گذشته بود که من دچار خونریزی معده شدم. حالم خیلی بد بود. یک روز خوابیده بودم که در خواب دیدم محمد با آقای سیدی به منزل آمدند. دستش را به گردنم انداخت و یکدیگر را بوسیدیم. گفت:شفاعتت را پیش خدا کردم. دستش را روی شکمم کشید و ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۳۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت نهم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «فرشی از ترکش های ریز و درشت کف کانال را پوشانده بود و گلوله های منفجر نشده توپ و خمپاره و موشک های آرپی جی و مينی کاتيوشا هر طرف دیده می شد.»
کد خبر: ۴۷۹۳۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰
"عباس لشگری" یکی از رزمندگان بسیجی و جانباز زنجانی در قسمت هشتم خاطرات مستند و میدانی خود از عملیات عاشورایی بدر می گوید: «بادگیر را از کوله پشتی در آورده و مشغول پوشیدنش شدم، درست در همین لحظه، صدایی مشکوک از داخل حوضچه ها به گوشم رسید، شتابان چندتا خشاب پر کلاش کمرم گذاشته و چندتا نارنجک هم به فانوسقه انداخته و با احتیاط کامل از لبه کانال به صورت سینه خیز سمت بالای حوضچه ها رفتم .» در ادامه متن کامل این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۴۷۹۳۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰