نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - قبل از اسارت
نوید شاهد: در اسارت، ‌اذان گفتن با صداي بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان مي گفتيم،‌ اما به گونه اي كه دشمن نفهمد.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: ايثارگريها آرامشي به جمع برادران ما در اسارت بخشيده بود. آنها به راحتي مشكلات اسارت را متحمل مي شدند. هر چه فشار اسارت بيشتر مي شد مقاومت آن ها هم افزايش پيدا مي كرد؛ ‌لذا هر چه پيش مي رفتيم شاهد ظهور ضعف هاي كمتري بوديم.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: در شرايطي كه بيداري در دل تاريك شب، ‌برادارن ما را تهديد مي كرد،‌ فرزند برومند شهيد عالي مقام،‌ رهرو راه حسين(ع)،‌شهيد محمود امجديان،‌ بدون اعتنا اكثر شبها،‌ تا صبح بيدار مي ماند و در مقابل خستگي روز، ‌خواهش ما اين بود كه همانند بقيه برادرانت شب را به استراحت بپردازد. ولي به حق خانهْ‌ خدا و به حق صاحب اين ايام،‌ آقا حسين بن علي (ع)،‌ در هر لحظه اي از لحظات شب كه چشم را باز مي كردي،‌ محمود را رو به قبله،‌ سر به زانو،‌ يا در حال سجده و در حال خواندن قرآن مي ديدي.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: در اردوگاه موصل بوديم. معولاً‌ گاه و بيگاه اردوگاه يا يك آسايشگاه را تنبيه مي كردند. مثلاً آْسايشگاهي كه صد و پنجاه اسير در آن زندگي مي كردند، ‌دستشويي را بيست و چهار ساعت روي اين صد و پنجاه نفر مي بستند و تنها يك مرتبه باز مي كردند و در همين يكبار هم موقع رفت و برگشت،‌با كابل بچه ها را مي زدند و بدرقه مي كردند. در يكي از موارد كه همهْ‌ اردوگاه را تنبيه كرده بودند،‌ نوبت آسايشگاه مقابل ما بود كه به دستشويي بروند. نگهبانهاي عراقي با كابل كنار هم ايستاده بودند و حدود ده،‌ دوازده نفر از بچه ها بايد از كنار آنها رد مي شدند.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: يك جانبازي كه از ناحيهْ‌ پا مجروح بود، ‌زياد زجر مي كشيد. به گونه اي بود كه خطر تهديدش مي كرد كه پايش را قطع كنند. خيلي زجر مي كشيد. ايشان مي خواست آزاد شود. به هر صورتي كه بود خودش را رساند پشت پنجرهْ‌ ما. گريه مي كرد:"حاجي!‌ فلاني(اسمش را فررموش كرده ام) اين قدر به من محبت كرده كه اگر مادر بود خسته مي شد،‌ ولي اين خسته نشد و محال بود برادر تني اينقدر به من خدمت كند.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: من يادم هست كه يك نفر حتي مقيد بود كه در شب سرفه هم نكنند و اگر سرفه اش مي گرفت دستش را جوري مي گرفت جلوي دهانش كه با صداي سرفهْ‌ او مبادا كسي بيدار شود. تا اين اندازه برادران ما نسبت به هم احساس خيرخواهي داشتند.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: هر چه اسارت طولاني تر مي شد به جاي اينكه ناهنجاريها بيشتر شود و صبر و تحمل كمتر شود و اسارت و نگرانيهاي روحي بيشتري به بار بياورد ،‌انسان مي ديد كه درست،‌ عكس اين مسأله پيش مي آمد. همان طور كه صليب گفته بود:"ما تعجب مي كنيم هر چه اسارت طولاني تر مي شود آرامش شما بيشتر و نگرانيهاي شما در اسارت كمتر مي شود.
کد خبر: ۳۸۹۷۴۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

نوید شاهد: عصر بود كه صداري سوت آمار زده شد. دستهْ‌پنجاه نفري ما به صف ايستاده بودند. چند افسر عراقي از روي ليست نام بچه را مي خواندند و بعد از شناسايي مختصر:"سب الامام"!! فقط همين يك جمله را مي خواستند:" به امام توهين كنيد تا از شكنجه در امان بمانيد."
کد خبر: ۳۸۹۷۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

خودم را به خدا سپردم و در انتظار نشستم . دلم خوش بود که به زودی به جمع شهدا می پیوندم و این انتظار زیبایی بود... «اینجا اسارت است»
کد خبر: ۳۸۹۷۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۷

خبر فوت امام را که شنیدیم بچه‌ها در یک سکوت خفه‌کننده فرو رفتند و با بغض به همدیگر نگاه می‌کردند. حتی بعضی از عراقی‌ها که مجذوب چهره روحانی حضرت امام بودند نیز حالت غم داشتند.
کد خبر: ۳۸۹۶۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

"زنان و اسارت" در گفت وشنود شاهد ياران با آزاده معصومه آباد
از اقامت دائم در زندان فهميدم كه آنها فكر مي كنند اطلاعاتي داريم و نمي خواهيم اين اطلاعات را به آنها بدهيم و بايد در زندان بمانيم چون اگر آنها موفق به گرفتن اطلاعات مي شدند، شايد ما را به اردوگاهي ديگر منتقل مي كردند. آنها مي گفتند اگر حرف بزنيد، ما حق نداريم شما را اسير كنيم و شما را آزاد مي كنيم. البته بعيد مي دانستم ما را از بغداد آزاد كنند. بيشتر يك ترفند بود. آيا دشمن از شما استفاده تبليغاتي كرد؟ اصلاً از ما نااميد بود، يعني برخوردي كه با دشمن داشتيم به شكلي شده بود كه غرور دشمن را جريحه دار كرده بوديم، به طوري كه به برادران گفته بودند، اينها زن هستند، اما خلق و خوي زنانه ندارند. آدمهاي خشني هستند.
کد خبر: ۳۸۹۶۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

علی حاتمی تاجیک می گوید: تجربه کابل و شکنجه ها با ما آموخته بود. کار فرهنگی کنیم، محک تجربه را برای بهبود شرایط زندگی بکار بگیریم و با ورزش اسارت را ببریم.
کد خبر: ۳۸۹۶۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۲۶

به مناسبت روز خبرنگار؛ برادر «كاظم اخوان» از غربت از او مي گويد
در کنار شهيد چمران در بيش از 70عمليات و نبرد خطرناک با دوربين عكاسي و فيلمبرداري در گرماگرم نبرد حضور مي‌يافت. او در بيشتر مأموريتهاي جنگي در کنار دکتر چمران بود و ارتباط بسيار صميمي با او داشت
کد خبر: ۳۸۹۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۷

نوید شاهد: فردا به قبرستاني خواهيم رفت كه عراقي ها مي گويند جواد درآن جا دفن شده است . امروز دروزارت امور خارجه عراق جلسه اي با حضورمقامات سياسي ايران و عراقي برگزارشدو دوطرف حرف هايي ردوبدل كردند.
کد خبر: ۳۸۹۰۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۲

نوید شاهد: "الان چهل و يك سالش است . وقتي اسيرشد سي سالش بود." طوري حرف مي زد كه انگار جواد زنده است .مادر است ديگر و چه چيز او را زنده نگه داشته درتمام اين سال ها جز اميد به روزي كه جواد بازگردد.
کد خبر: ۳۸۹۰۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۲

نوید شاهد: چه دليل داشت كه جواد را در سال هاي اسارت آن چنان وحشيانه و غير انساني تحت شكنجه قرار دهند. او كه نظامي نبود ، تابر اثر شكنجه ، اسرار نظامي ايران را براي آن ها فاش كند. اسراري كه جواد در سينه داشت، چيزي نبود كه عراقي ها از آن خبر باشند. آنها هم پالايشگاه ها و محل ذخاير نفتي ايران را مي شناختند. پس چرا اين همه او تحت شكنجه قراردادند تابه شهادت رسيد؟ درهمين يكي دوسالي كه اسرا آزاد شده اند اطلاعاتي درباره جواد ومحل اسارتش بيان شده است .
کد خبر: ۳۸۹۰۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۱

نوید شاهد: در همان روزهای نخست شهریور ماه و پس از آنکه تقریباً تمامی اسرای ایرانی به میهن بازگشتند، بار دیگر تمامی افکار بسوی پرونده ی جواد تندگویان معطوف شد؛ محمدجواد تندگویان، وزیر نفت کابینه ی شهید محمدعلی رجایی معتقد بود که« دفتر کار وزیر نفت در پالایشگاه و مناطق نفت خیز است ... .» این عقیده و تفکر در شرایط آن روز ایران که ارتش تا بن دندان مسلح صدام تحت حمایت کامل قدرتهای جهانی یکه تاز میدان جنگ بود، دیدگاهی انقلابی و صد در صد کارساز و مفید بود
کد خبر: ۳۸۹۰۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۱

نوید شاهد: بعد ما را بردند بالاي سر قبري و گفتند اينجا قبر تندگويان است.دو،سه نفري از خودشان دست به كار شد و قبر را كندند. كندند و كندند تا رسيدند به يك تابوت. تابوت را از توي قبر در آوردند .پيشتر دكتر توفيقي گفته بود كه مي خواهيم جنازه را ببريم به بيمارستان يكي از همراهان خودمان رفت توي آمبولانس و كنار تابوت نشست
کد خبر: ۳۸۹۰۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۵/۱۱

نوید شاهد: " احمد " در سال 1332 در جنوب تهران چشم به جهان گشود . پدر و مادرش اهل تقوا و ديانت بودند و بر اين نسخ ، احمد را تربيت كردند . دورهء ابتدايي را در دبستان اسلامي " مصطفوي " تمام كرد . ضمن تحصيل ، در بازار به پدرش كمك مي كرد ...
کد خبر: ۳۸۸۲۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۴/۰۹

خاطره ای از آزاده سرافراز استان هرمزگان سلیمان عرب
در ماه رمضان غذایمان فقط دو وعده می شد، یکی زمان افطار و دیگری هنگام سحر . بیشتر آب گرم می خوردیم ، بعضی وقت ها آب را برای خنک شدن جلوی پنکه می گذاشتیم چون در زمان افطار آب خنک نمی دادند. بچه ها با همان غذا و آب گرم روزه می گرفتند ، تا حدی که نزدیک به اذان مغرب رنگ به رخسار نداشتند.
کد خبر: ۳۸۸۰۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۳۱