نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
خواهر شهید "احمد محمدی پای اندر" می‌گوید: بالاخره در یکی از روزهای سرد زمستان، پدر و مادرم را راضی کرد که به جبهه برود و سرانجام در چهارم اردیبهشت 1363 در جزیره مجنون بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۷۹۷۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۷

برادر شهید "حاتم قلی زاده" نقل می کند:«ماه مبارک رمضان بود. بعداز ظهری یکی از بچه های پایگاه پانزده خرداد آمد دنبالم و گفت:بیا بریم پایگاه کارت دارند. بعد از سلام و احوال پرسی با مقدمه چینی رسیدند به اینکه حاتم، برادرم شهید شده است.من که تا خانه تو فکر این بودم که چه طور به مادرم خبر بدهم،شروع به مقدمه چینی کردم؛ اما نه! انگار به مادرم الهام شده بود...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر خاطرات این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقمندان می شود.
کد خبر: ۴۷۹۷۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۵

در سالهای اول انقلاب، منافقین جوی درست کرده بودند در هر شرایطی به پاسدارها حمله می کردند، اما شهید "نصرالله شیخ بهایی" با لباس سپاه در کوچه و خیابان می رفت و می گفت: «روحانی با لباس روحانی اش و پاسدار هم با لباس سپاهی اش باید در جامعه حضور داشته باشد.»
کد خبر: ۴۷۹۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۳

فرزند شهید "علی اکبر ثوری" می گوید:« با اینکه کلی سن و سال از من می گذرد، هنوز هم گاهی دلم می خواهد بابا بود و برایش ناز می کردم. یادم است هر وقت از مغازه می آمد، ما جلوی در می ایستادیم. او هم ما را بغل می کرد و می بوسید...» نوید شاهد سمنان در سالروز ولادت، مروری بر خاطرات این شهید گرانقدر داشته است که تقدیم حضور علاقمندان می شود.
کد خبر: ۴۷۹۵۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲

«هر روز داغش برایم تازه تر می شد و نمی توانستم شهادتش را بپذیرم. هر شب با گریه به خواب می رفتم. یک شب به خوابم آمد و با مهربانی گفت: مادرجان! این قدر بی تابی نکن! همراه من بیا تا جایم را به تو نشان بدهم. دستم را گرفت و با خودش برد...» آنچه خواندید به نقل از مادر شهید"محمدباقر پورغلامحسین ‏علی ‏آبادی" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۴۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۲

پدر شهید "محمد عربدرازی" نقل می کند:«حدود 12 سال از شهادتش گذشته بود که من دچار خونریزی معده شدم. حالم خیلی بد بود. یک روز خوابیده بودم که در خواب دیدم محمد با آقای سیدی به منزل آمدند. دستش را به گردنم انداخت و یکدیگر را بوسیدیم. گفت:شفاعتت را پیش خدا کردم. دستش را روی شکمم کشید و ...» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۳۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰

«محمدمهدی شفازند» از رزمندگان لشکر ثارالله آخرین لحظات زندگی شهید «محمدرضا مرادی» را اینگونه روایت می کند: مرادی با چشم هاي ورم كرده و صورت پر از تاول شناخته نمي شد، به سختي نفس مي كشيد، كنار محمدرضا نشستم و در حالي كه اشك مجالم را گرفته بود، شاهد نفس کشيدن های دردناک او بودم.
کد خبر: ۴۷۹۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰

«گفت:میشه بگین کی به کفش هام دست زده؟ مادرش از توی آشپزخانه گفت:بد شده؟ به آشپزخانه رفت و با ناراحتی گفت:مادر گلم! کفش های من رو شما که نباید واکس بزنین. مادرش خندید و گفت:حالا یک بار که هزاربار نمیشه...» آنچه خواندید به نقل از پدر شهید "جلال زرین پور" است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۹۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۸

برادر شهید «محمد اشنویی نوش آبادی» از ماجرای اصابت گلوله دژخیمان رژیم شاه به محمد می‌گوید. نوید شاهد اصفهان شما را به خواندن خاطرات این برادر شهید دعوت می‌کند.
کد خبر: ۴۷۹۱۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۲/۱۷

خواهر معلم شهید "سیدرضا مهدوی خانوکی" می گوید: خدمت کردن در رژیم طاغوت، برایش سخت و غیرقابل تحمل بود؛ برای همین در نامه ای خطاب به مادر نوشت: مادرجان! شما به جدّتان متوسل شو تا من، بیش از این در خدمت این رژیم سفّاک نمانم و معاف شوم.
کد خبر: ۴۷۹۰۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۵

همسر شهید "امان الله غلامحسین پور" با ذکر خاطره ای از همسر شهیدش می گوید: شهید غلامحسین پور آن ها را از زندان آزاد کرده و به منزل دعوت کرده بود و بعد از صرف شام و پذيرايي، دو جلد کتاب از شهيد دستغيب(ره) را نيز به آن ها داد. اکنون مي بينم آنها افرادي مثبت در اجتماع شده اند و مورد اعتماد مردم هستند.
کد خبر: ۴۷۸۹۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۴

مادر معلم شهید "طاهره اشرف گنجویی" می گوید: «وقتی طاهره علت غایب بودن شاگردانش را فهمید، روز بعد با دستانی پر از مداد و دفتر و کتاب به روستا برگشت و ساعتی بعد کلاس طاهره پر شد از شاگردانی که برق خوشحالی و امیدواری در چشمانشان می درخشید. آری! طاهره یک دنیا عشق و ایثار بود.»
کد خبر: ۴۷۸۹۵۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳

کتاب "قاصد فرشته ها" اثر سمیه باستین است،که نگاهی به خاطرات شهید "علیرضا آرمات" از شهدای استان هرمزگان داشته است. این کتاب با حمایت مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس هرمزگان روانه بازار شده است.
کد خبر: ۴۷۸۹۳۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳

هر کدام از اقوام به اندازه وسع خودش هديه اي آورده بود. يک بسته زيبا چشم ها را خيره کرده بود. آن را باز کردند؛ يک دوره نوار کاست، از درس اخلاق استاد آيت الله مشکيني بود؛ که داماد به عروس خانم هدیه داده بود.... آنچه خواندید خاطره ای است که همسر شهید غلامحسین پور نقل کرده است ، نوید شاهد شما را به خواندن متن کامل این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۷۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۹

«عبدالرسول گفت: اگرمن و برادرم نرویم و دیگران هم نروند، پس چه کسی از اسلام دفاع خواهد کرد،مملکت ما مملکت اسلامی است، اگر دفاع نکنیم چه کسی می خواهد از ناموس ما دفاع کند.» در ادامه چند خاطره از شهید کریم آبادی زاده تقدیم حضورتان می شود.
کد خبر: ۴۷۸۳۶۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳

آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با مادرشهید " یعقوب دبیری نژاد " و خاطرات این مادر بزرگوار از لحظه اعزام فرزندش به جبهه و آرزوی فرزندش برای شهادت و قبولی در دانشگاه الهی است که درنوید شاهد هرمزگان مشاهده می کنید. این شهید سرافراز متولد سال 1343 در شهرستان بندرعباس است که در دوران دفاع مقدس به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. وی بيست ‌و هشتم بهمن 1363 در ارتفاعات كردستان به دليل گم شدن در كولاك شديد و سرمازدگي به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۷۸۳۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۳

شهید "علی زنگي‌آبادي" غواص لشکر ثارالله در گردان 408 بود که در شلمچه توفیق شهادت یافت. آنچه می خوانید خاطراتی است که به نقل از فرمانده این شهید گرانقدر نقل شده و به ویژگی های اخلاقی ایشان می پردازد.با نوید شاهد همراه باشید.
کد خبر: ۴۷۸۳۰۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

مادر شهید «محمود کارخائی» می گوید: «هنگامی که خیلی برایش بی تابی می کنم و هوای دیدن او به سرم می زند؛ مخصوصاً وقتی که نماز می خوانم، احساس می کنم در کنارم نشسته است. آری! به طنین صدای گوشنواز و عطر دل انگیز حضورش دلخوشم و بی هیچ تردیدی او با من است.» توجه شما را به مطالعه خاطراتی از مادر این شهید گران‌قدر جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۸۲۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

«پدرش گفت:موقع تقسیم محصول باید او باشه.مانده بودیم که چه کنیم. غلامرضا آخر هفته، بعداز تعطیل شدن مدرسه، از دامغان می آمد. نمی توانستیم تا آن موقع صبر کنیم، اما پدرش گفت:باید منتظر بمونیم چون همسایه ها و بقیه می گن رضا باید بیاد...» آنچه خواندید خاطراتی ست که پسر خاله شهید "غلامرضا سالار" نقل کرده است. نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه جزئیات این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۲۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۲

خواهر شهید "اسماعیل میرآخوری" نقل می کند:«شبی در ماه رمضان سوره مریم را به نیت اموات تلاوت کردم و اسماعیل را هم در شمار اموات نام بردم. همان شب اسماعیل را درخواب دیدم. به من گفت:خواهر! سوره مریم که خواندی به من نرسید، دوباره برایم بخوان. متعجب شدم. وقتی از افراد مطلع سوال کردم مسئله را برایم باز کردند» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه متن کامل این خاطره دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۸۲۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱