نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
گفتگو با مادر شهید «مرتضی قاسمی»/ قسمت اول
در این کلیپ مادر شهید «مرتضی قاسمی» نقل می‌کند: «مرتضی گفت: مادر! من ذخیره آخرت تو هستم.»
کد خبر: ۵۴۴۵۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۱۳

پدر شهید «محمدقلی نیرنگی» نقل می‌کند: «زمانی که آیت‌الله بهشتی به شهادت رسید، او تا یک هفته غذا نمی‌خورد. می‌گفت: «ما باید انتقام خون این شهید و شهدای دیگر رو بگیریم.»
کد خبر: ۵۴۴۳۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

قسمت دوم خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
هم‌رزم شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل می‌کند: «بعد از این که از پارکینگ خارج شدیم، از زیرگذر به فلکه آب رسیدیم. من کنار فلکه ایستادم و گفتم: حالا آدرس بده تا زودتر بریم دکتر. حاجی یه نگاه به من کرد و در حالی که می‌خندید، برگشت به حرم امام رضا (ع) اشاره کرد و گفت: دکتر آقاست!»
کد خبر: ۵۴۴۳۰۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۸

قسمت نخست خاطرات شهید «سید محمد آقاشنایی»
فرزند شهید «سید محمد آقاشنایی» نقل می‌کند: «هر شب جمعه سیدی به خوابش می‌آمد و او را به زیارت امام رضا (ع) می‌برد. علت را پرسید. سید گفت: پُل چوبی که درست کردی، مزدت رو امام رضا (ع) در این توفیق زیارت داده.»
کد خبر: ۵۴۴۲۶۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۷

قسمت چهارم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
خواهر شهید «محمدحسین اشرف» نقل می‌کند: «قاب عکس محمدحسین را که روی پیشخوان بود برداشت و شروع کرد به صحبت با پسرش و گفت: «آفرین پسر! تو درباره مادرت چی فکر کردی؟ هان! چی فکری کردی؟ به نظر تو با چهار تا جواب سر بالا و هیچی نیست، آدم می‌تونه اضطراب دل مادرش رو آروم کنه؟ نه بچه! نه! فکر نکن نفهمیدم.»
کد خبر: ۵۴۳۸۱۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۹/۰۱

قسمت سوم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
خواهر شهید «محمدحسین اشرف» می‌گوید: «شبی با سطلی پر از برف وارد سنگر شد. ظرف رو روی چراغ گذاشت. برف‌ها آرام‌آرام آب شد. به بچه‌ها گفت: نماز شب خون‌هاش به صف!»
کد خبر: ۵۴۳۸۱۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۳۰

قسمت دوم خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
هم‌رزم شهید «محمدحسین اشرف» نقل می‌کند: «بعضی از روز‌ها صبح که از خواب بیدار می‌شدیم لباس‌هامون رو تمیز و شسته شده می‌دیدیم و همه به هم دیگه شک می‌کردیم. دفعه آخر لباس‌ها علاوه بر شسته شدن معطر هم شده بودن، آن بار از بوی عطر لباس همه فهمیدیم کار کی بوده.»
کد خبر: ۵۴۳۷۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۹

قسمت نخست خاطرات شهید «محمدحسین اشرف»
خواهر شهید «محمدحسین اشرف» نقل می‌کند: «گفتم‌: ای بابا باز هم روزه‌ای؟ مگه تو چقدر روزه قضا داری؟ گفت: این روزه‌ها جریمه است نه بدهی. گفتم: داداش جان! یک جوری حرف بزن که ما هم بفهمیم. گفت: یک خرده فکر کنی می‌فهمی آدم کی جریمه می‌شه. ...»
کد خبر: ۵۴۳۶۸۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۸

همسر شهید «محمود حبیبی» در خاطره‌ای از زنده بودن همسرش پس از ماجرایی که برایش اتفاق افتاده سخن می‌گوید، در ادامه داستان زندگی و ماجرای زنده بودن این شهید والامقام را مطالعه فرمایید.
کد خبر: ۵۴۳۶۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۸

شهید بایز کارگر از شهدای استان کردستان است که در سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و پس از سال‌ها مجاهدت، حین درگیری با گروهک ضد انقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۴۳۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴

قسمت دوم خاطرات شهید مدافع حرم «محمد طحان»
فرزند شهید مدافع حرم «محمد طحان» نقل می‌کند: «بابا که می‌‎آمد توی اتاق می‌گفت: پس پسرم کجاست؟ مامان می‌گفت: بگرد پیداش کن! بابا همه جا را می‌گشت تا اینکه پیدایم می‌کرد. بعد با هم کُشتی می‌گرفتیم و آخر من برنده می‌شدم.»
کد خبر: ۵۴۳۰۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸

قسمت نخست خاطرات شهید مدافع حرم «محمد طحان»
مادر شهید مدافع حرم «محمد طحان» نقل می‌کند: «خیلی دوست داشتم بروم اعتکاف، اما چون ناراحتی قلبی دارم نمی‌توانستم. محمد می‌گفت: توی ثواب اعتکاف خودت را شریک کن؛ برای هزینه اعتکاف کمک کن! برای جهیزیه عروس به خیریه پول بده! همه این کار‌ها ثواب داره.»
کد خبر: ۵۴۳۰۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۷

قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «عباسعلی صلواتی»
خواهر شهید «عباسعلی صلواتی» نقل می‌کند: «لبخندی زد و ضبط را روشن کرد. مداحی خواند و صدایش را ضبط کرد. در مورد شهید و شهادت خواند و باز هم صدایش را ضبط کرد. گفت: این رو می‌خونم چون یه روز به کارِتون می‌یاد.»
کد خبر: ۵۴۲۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۵

هم‌رزم شهید «آیت‌الله عرب دامرودی» نقل می‌کند: «بعد از زیارت و پابوسی آقا امام رضا (ع) در کنارم ایستاد و گفت: این سری که برم شهید می‌شم! نگاهی به چشمان معصوم و اشک آلودش انداختم و گفتم: نه نمی‌خواد شهید بشی! اصلا نمی‌خواد بری؛ صبر کن تا با هم بریم.» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته دانش‌آموز، خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۴۲۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴

قسمت سوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «حسین در جمع دوستانش گفت: مادر منو نگاه کنین چقدر شجاعه! اما بعضی مادر‌ها گریه می‌کنن. بعد هم خندید و گفت: فکر نکن از روی بی فکری می‌ریم. ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم.»
کد خبر: ۵۴۲۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲

قسمت دوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «دست‌هایش را زد زیر چانه‌اش و به من نگاه می‌کرد. گفتم: سید حسین! چرا این طوری نگاه می‌کنی؟ خندید و گفت: دارم فکر می‌کنم لیاقت مادر شهید شدن رو پیدا کردی!»
کد خبر: ۵۴۲۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
خواهر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «با تمام شدن صحبت‌های امام، سید حسین آماده رفتن شد. برادرم به شوخی گفت: مگه تو وزیری که باید اخبار و صحبت‌های رهبر و مسئولین رو گوش کنی؟ گفت: «هر کاری از دستمون برمی‌آد باید برای انقلاب انجام بدیم؛ از گوش دادن به خبر‌ها تا کشیک و نگهبانی دادن.»
کد خبر: ۵۴۲۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۰

شهید تیمور ضیایی از شهدای کردستان است که در فروردین ماه سال ۱۳۳۳ در شهر سریش آباد به دنیا آمد و پس از سال‌ها مجاهدت در آبان ماه سال ۱۳۵۹ حین درگیری با ارتش بعث عراق در جبهه «کنجان چم» به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۴۲۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹

روایت زندگی «سعید گلاب بخش» از زبان برادرش؛
برادر شهید «سعید گلاب بخش» در روایتی از این شهید گفت: همیشه سعید قبل از هر عملیات وارد خاک عراق می شد و یکی از مکانهای مهم دشمن را منهدم می کرد.
کد خبر: ۵۴۲۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷

مادر شهید «تقی ملارمضانی» نقل می‌کند: «مکه که بودم، غصه می‌خوردم از این که دستم به حجرالاسود نرسد چکار کنم. غمگین و ناراحت بودم که محمدتقی جلویم ظاهر شد و گفت: مادر! چرا سرگردانی؟ دستت رو بده به من. مرا با خودش برد و به حجرالاسود که رسیدم .... »
کد خبر: ۵۴۲۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳