نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید
شهید بایز کارگر از شهدای استان کردستان است که در سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و پس از سال‌ها مجاهدت، حین درگیری با گروهک ضد انقلاب به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۴۳۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۲۴

قسمت دوم خاطرات شهید مدافع حرم «محمد طحان»
فرزند شهید مدافع حرم «محمد طحان» نقل می‌کند: «بابا که می‌‎آمد توی اتاق می‌گفت: پس پسرم کجاست؟ مامان می‌گفت: بگرد پیداش کن! بابا همه جا را می‌گشت تا اینکه پیدایم می‌کرد. بعد با هم کُشتی می‌گرفتیم و آخر من برنده می‌شدم.»
کد خبر: ۵۴۳۰۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۸

قسمت نخست خاطرات شهید مدافع حرم «محمد طحان»
مادر شهید مدافع حرم «محمد طحان» نقل می‌کند: «خیلی دوست داشتم بروم اعتکاف، اما چون ناراحتی قلبی دارم نمی‌توانستم. محمد می‌گفت: توی ثواب اعتکاف خودت را شریک کن؛ برای هزینه اعتکاف کمک کن! برای جهیزیه عروس به خیریه پول بده! همه این کار‌ها ثواب داره.»
کد خبر: ۵۴۳۰۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۷

قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «عباسعلی صلواتی»
خواهر شهید «عباسعلی صلواتی» نقل می‌کند: «لبخندی زد و ضبط را روشن کرد. مداحی خواند و صدایش را ضبط کرد. در مورد شهید و شهادت خواند و باز هم صدایش را ضبط کرد. گفت: این رو می‌خونم چون یه روز به کارِتون می‌یاد.»
کد خبر: ۵۴۲۹۵۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۵

هم‌رزم شهید «آیت‌الله عرب دامرودی» نقل می‌کند: «بعد از زیارت و پابوسی آقا امام رضا (ع) در کنارم ایستاد و گفت: این سری که برم شهید می‌شم! نگاهی به چشمان معصوم و اشک آلودش انداختم و گفتم: نه نمی‌خواد شهید بشی! اصلا نمی‌خواد بری؛ صبر کن تا با هم بریم.» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته دانش‌آموز، خاطراتی از این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۴۲۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۴

قسمت سوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «حسین در جمع دوستانش گفت: مادر منو نگاه کنین چقدر شجاعه! اما بعضی مادر‌ها گریه می‌کنن. بعد هم خندید و گفت: فکر نکن از روی بی فکری می‌ریم. ما فکرمون رو از امام حسین گرفتیم.»
کد خبر: ۵۴۲۷۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۲

قسمت دوم خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
مادر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «دست‌هایش را زد زیر چانه‌اش و به من نگاه می‌کرد. گفتم: سید حسین! چرا این طوری نگاه می‌کنی؟ خندید و گفت: دارم فکر می‌کنم لیاقت مادر شهید شدن رو پیدا کردی!»
کد خبر: ۵۴۲۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

قسمت نخست خاطرات دانش‌آموز شهید «سید حسین شجاعی»
خواهر شهید «سید حسین شجاعی» نقل می‌کند: «با تمام شدن صحبت‌های امام، سید حسین آماده رفتن شد. برادرم به شوخی گفت: مگه تو وزیری که باید اخبار و صحبت‌های رهبر و مسئولین رو گوش کنی؟ گفت: «هر کاری از دستمون برمی‌آد باید برای انقلاب انجام بدیم؛ از گوش دادن به خبر‌ها تا کشیک و نگهبانی دادن.»
کد خبر: ۵۴۲۶۸۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۱۰

شهید تیمور ضیایی از شهدای کردستان است که در فروردین ماه سال ۱۳۳۳ در شهر سریش آباد به دنیا آمد و پس از سال‌ها مجاهدت در آبان ماه سال ۱۳۵۹ حین درگیری با ارتش بعث عراق در جبهه «کنجان چم» به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۴۲۶۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۹

روایت زندگی «سعید گلاب بخش» از زبان برادرش؛
برادر شهید «سعید گلاب بخش» در روایتی از این شهید گفت: همیشه سعید قبل از هر عملیات وارد خاک عراق می شد و یکی از مکانهای مهم دشمن را منهدم می کرد.
کد خبر: ۵۴۲۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۷

مادر شهید «تقی ملارمضانی» نقل می‌کند: «مکه که بودم، غصه می‌خوردم از این که دستم به حجرالاسود نرسد چکار کنم. غمگین و ناراحت بودم که محمدتقی جلویم ظاهر شد و گفت: مادر! چرا سرگردانی؟ دستت رو بده به من. مرا با خودش برد و به حجرالاسود که رسیدم .... »
کد خبر: ۵۴۲۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۳

مادر شهید «سروش اعرابی» نقل می‌کند: «چند روزی بود که مدام می‌گفت: مامان! فلانی لباس نداره. یکی از دوستانم کفش نداره. تا اینکه پرسیدم: چرا این‌ها رو می‌گی؟ سرش را پایین انداخت و گفت: می‌خوام لباس خودم رو بهش بدم من با پیرهن می‌رم مدرسه.»
کد خبر: ۵۴۲۲۴۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۲

خاطرات شهید
وقتی وارد کانال شدیم ناصر به حالت سجده در کانال افتاده بود، بعضی از بچه ها فکر می کردند که در حال نماز خواندن است. ناصر را بلند کردیم،آن عزیز خیلی سبک بود. بوی خوشی می داد، صورتش غرق نور بود. در ادامه خبر خاطرات شهید « ناصر میرسنجری» را به روایت همرزمانش بخوانید.
کد خبر: ۵۴۲۱۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱

قسمت چهارم خاطرات شهید محمود مظاهری
خواهر شهید «محمود مظاهری» نقل می‌کند: «گفت: می‌دونی چرا می‌خوام زودتر برم؟ توی خواب آقایی رو دیدم. نورانی بود. گفت: زودتر بیا کربلا منتظرتم، چرا نمی‌آی؟»
کد خبر: ۵۴۱۹۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۸/۰۱

پدر شهید «عبدالحسین امین‌زاده» نقل می‌کند: «بهش گفتم: اگه می‌خوای بری جبهه برو آموزش ببین بعد برو! سعی کن حداقل ده نفر از دشمنان را بکشی که اگر شهید شدی خدا بگوید آفرین! که ده نفر را برای راه رضای من از میان برداشتی.» نوید شاهد سمنان به مناسبت روز تربیت بدنی، خاطرات این شهید گرانقدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۴۱۹۷۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۵

قسمت سوم خاطرات شهید محمود مظاهری
خواهر شهید «محمود مظاهری» نقل می‌کند: «محمود را در خواب دیدم و ازش پرسیدم: موقع شهادت درد زیادی کشیدی؟ جواب داد: نه، من همون لحظه‌های اول شهید شدم.» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته فراجا خاطرات این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۴۱۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۵

مستوره کریم پور، همسر شهید «ایوب رضایی» در مورد همسرش می‌گوید: حقیقت این است که زندگی مشترک ما زیاد طول نکشید. اما از قبل ایوب را می‌شناختم، او انسان باوقار و نجیبی بود.
کد خبر: ۵۴۱۸۷۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۳

برادر شهید «محمدعلی حاجی قربانی» نقل می‌کند: «وقتی خوابم را برای پدر و مادرم تعریف کردم، آن‌ها آرامششان را کاملا به دست آوردند. جالب اینجاست که از آن زمان به بعد با ایمانی قوی می‌گویند فرزند شهید ما سرباز امام زمان (عج) بوده است.»
کد خبر: ۵۴۱۸۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۳

قسمت نخست خاطرات شهید محمود مظاهری
خواهر شهید «محمود مظاهری» نقل می‌کند: «چند لحظه‌ای ساکت ماند. فکر کردم ناراحت شد. با آرامش جواب داد: حق با تو است. باید دلیل مخالفتم رو زودتر می‌گفتم، ولی صدای پاشنه کفش‌هات توی خیابان جلب توجه می‌کنه!» نوید شاهد سمنان به مناسبت هفته فراجا خاطرات این شهید گران‌قدر را برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۴۱۶۳۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۹

خواهر شهید «حسن هوشمند» نقل می‌کند: «مادرم می‌گفت: طاهره جان! هر روز که می‌خواهی به مدرسه بری باید چادرت رو سرت کنی! در بین راه دوستم با یک حرکت سریع و کودکانه چادرم را از روی سرم کشید و داخل کیفم گذاشت. ناگهان با چهره داداش حسن که بسیار ناراحت بود روبرو شدم. ...»
کد خبر: ۵۴۱۴۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۱۴