معرفی کتاب «دیدبان تاریخ»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ نیمه اول سال ۱۳۶۰ تعدادی از نیروهای دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای ثبت وقایع مرتبط با فرماندهی جنگ، راهی جبههها شدند و تعدادی از این راویان در طول جنگ به شهادت رسیدند. سیدمحمد اسحاقی یکی از راویانی است که در سال ۱۳۵۹، پس از مدتی فعالیت در بسیج رشت، به سپاه پیوست و پس از ۴ سال روایت جنگ، ۲۹ دی ۱۳۶۵ به شهادت رسید.
کتاب دیدبان تاریخ، شرح زندگی سیدمحمد اسحاقی است. مرضیه نظرلو که بیشتر فعالیتهایش در حوزه خاطرهنگاری جنگ است، برای دیده شدن ابعاد مختلف زندگی شهید اسحاقی، ۳۰ ساعت با خانواده و دوستان شهید مصاحبه کرده و بخشبندی کتاب بر اساس همین مصاحبهها صورت گرفته است؛ بخشهای کوتاهی که بر اساس تاریخ و روایتها از هم تفکیک شدهاند. به نظر میرسد بعضی بخشها، تلفیقی از چند مصاحبه است و مشخص نیست متعلق به کدامیک از مصاحبهشوندگان است.
سیدمحمد اسحاقی سال ۱۳۴۱ در یکی از روستاهای استان گیلان به دنیا آمد. روحانیزادهای اهل مطالعه و نان حلال بود. سال ۱۳۶۰ پس از مدتی فعالیت در بسیج، به دفتر سیاسی سپاه منطقه ۳ (گیلان و مازندران) در چالوس پیوست. درگیریهایی که در مناطق شمالی ایجاد میشد، امکان جبهه رفتن را از محمد میگرفت. اما بالاخره در آغاز سال ۱۳۶۱ در جریان عملیات فتحالمبین راهی جبهه شد. اولین بار بود که جنگ را از نزدیک میدید: «سیدمحمد سر ستون است. ابراهیم سعدی پشت سرش میآید. تیرهای رسام از کنارشان میگذرد. حیران شدهاند. معلوم نیست به سمت دشمن میروند یا خودیها... اگه راه رو پیدا کردیم و برگشتیم، صد تومن نذر حرم سیدجلالالدین میکنم.» پس از بازگشت از عملیات فتحالمبین، اواخر اردیبهشت ۱۳۶۱ سیدمحمد به دفتر سیاسی تهران رفت. تابستان ۱۳۶۱ برای اولین بار به عنوان راوی در عملیات رمضان حاضر شد. او در این عملیات، راوی تیپ ۱۴ امام حسین (ع) بود. بعد از این، کار سیدمحمد همین است: روایت عملیات والفجر مقدماتی در زمستان ۱۳۶۱ در لشکر ۵ نصر خراسان، عملیات کربلای ۳ و عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ در کنار فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع).
بهار ۱۳۶۳، با تغییر فرماندهی دفتر سیاسی، بخش جنگ از دفتر سیاسی جدا میشود و از این مقطع دفتر مطالعات و تحقیقات جنگ شکل میگیرد تا امور مربوط به جنگ را انجام دهد.
زمستان ۱۳۶۳ اسحاقی و چند نفر از نیروهای دفتر فعالیت خود را در هیئت تحریریه روزنامه اطلاعات آغاز کردند. قرار بود محتوای مورد نیاز ویژهنامه اطلاعات جبهه را فراهم کنند. این کار انگیزه او را برای ادامه تحصیل بیشتر میکند و سال ۱۳۶۴ از طریق کنکور در رشته تاریخ دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته میشود. فعالیت در تهران برایش ادامه دارد تا عملیات کربلای ۳؛ شهریور ۱۳۶۵ برای روایت عملیات، به لشکر ۱۴ امام حسین (ع) میپیوندد: «برای شروع عملیات در شب اول، بچهها لباس غواصی پوشیده بودند. هوا هم شرجی بود. بچهها حالت تهوع داشتند. این شد که آمدند، صحبت کردند.» اعزام بعدی سیدمحمد، دی ۱۳۶۵ در آغاز عملیات کربلای ۴ است. در این فاصله، زندگی سیدمحمد در دانشگاه و دفتر روزنامه جریان دارد. عشقی در دلش جوانه میزند، اما به سرانجام نمیرسد.
«راوی لشکر نوار خام هدایت عملیات را در ضبط میگذارد. منتظر است. باید همه مکالمات را ضبط کند. نباید چیزی از دست برود... چند روز است که سیدمحمد خودش را برای امشب آماده کرده. در کنار برادر حسین در اتاق هدایت عملیات نشسته است.» با پایان عملیات کربلای ۴، راویها برای عملیات کربلای ۵ آماده میشوند. عملیات موفق است. تعدادی از نیروهای لشکر ۱۴ با تصرف دژ عراقی شلمچه، آنجا میمانند. فرمانده لشکر بهخاطر مشکلی که برای یکی از گردانها پیش آمده، با عجله محل را ترک میکند و تلاش سیدمحمد برای همراهی با او فایدهای ندارد و همانجا میماند. ساعتی بعد، هواپیماهای عراق دژ را بمباران میکنند و تعداد زیادی از نیروها، شهید و مجروح میشوند؛ «بیشتر بچهها از موج انفجار و ترکش شهید شدهاند... هر طرف پیکر شهیدی به چشم میخورد. سیدمحمد با صورت در کانال افتاده. کانال باریک و تنگ است. مادر همیشه قربان صدقه هیکلش میرفت...»
پس از روایت ماجرای شهادت سیدمحمد، روایتهایی که مربوط به زمان پس از شهادت او هستند از زبان دوستان و خانواده نقل شدهاند. کلیاتی از زندگی خانواده تا روزهای نگارش کتاب هم به نگارش درآمده و تصویر این زندگی را کامل کرده است.
در بخش انتهایی، تصاویر و اسنادی به کتاب افزوده شدهاند که خاطرات را تکمیل کرده و به خواننده در شناخت سیدمحمد کمک میکنند. کتاب نمایه نیز دارد.
کتاب دیدبان تاریخ، نوشته مرضیه نظرلو با حجم ۳۱۰ صفحه توسط انتشارات مرز و بوم، در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. انتشارات مرز و بوم، وابسته به مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس سپاه پاسداران است.