خاطرات زیبای «بابک»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ در یکی از روزهای پاییزی سال ۱۳۹۶، خبر شهادت جوانی خوشچهره و شیکپوش در دفاع از حرم، نظرهای بسیاری را به خود جلب کرد. تصاویری که از «شهید بابک نوری هریس» دست به دست میشد نشان از آراستگی ظاهری و امروزی بودنش داشت. انتشار زندگینامه و مصاحبههای اعضای خانواده او در فضای مجازی حکایت از آن داشت که او جوانی بسیجی و دانشجویی انقلابی و اهل تفکر جهادی بوده و باطنش کم از زیبایی و آراستگی ظاهر نداشته است. حال بعد از گذشت چندین سال از پرواز عاشقانه «شهید بابک نوری هریس» به سوی معبود، خبر چاپ کتاب زندگینامه این شهید تحت عنوان «بیست و هفت روز و یک لبخند» موجب خوشحالی دوستداران و ارادتمندانش شده است. «فاطمه رهبر»، نویسنده کتاب، در این اثر که توسط انتشارات «خط مقدم» روانه بازار نشر شده است، کوشیده است روایتهایی جذاب از زندگی این شهید عزیز را به تصویر بکشد.
قلم خوب نگارنده، خاطرات زیبای «بابک» را خواندنیتر کرده است. شیوه نگارش این کتاب قدری با دیگر کتابهای زندگینامه شهدا متفاوت است؛ چراکه نگارنده تلاش کرده مخاطب را در جریان همه جزئیات و اتفاقاتی که در حین مصاحبه با اعضای خانواده روی میدهد، قرار دهد.
نویسنده، این کتاب را در سه بخش تدوین کرده است. او در بخش اول، دیدارهای اولیه و نحوه آشناییاش با خانواده شهید را به تصویر میکشد. مخاطب در این بخش بیشتر رویدادهایی را به نظاره مینشیند که منجر به جمعآوری خاطرات شهید و گفتگو با اعضای خانواده شهید میشود. همچنین نویسنده از عنایتی که از جانب شهید، برای نگارش کتاب، شامل حالش میشود پرده برمیدارد. در بخشهای بعدی، خواننده قدم در فضای آرام و دلنشین خاطرات شهید میگذارد. قلم خوب نگارنده، باعث میشود که خواننده تا پایان قصه شهادت این شهید خوشسیرت، روایتهای کتاب را دنبال کند. با مرور خاطرات «بابک» درخواهیم یافت که میتوان زیبایی صورت و سیرت را در کنار هم داشت و از بهترین نعمتهای مادی و معنوی برخوردار بود؛ ولی همه را فدای آرمانهایی والاتر و ارزشمندتر کرد.
خانم رهبر با قلم روان و گیرایش روایت زندگی شهیدی را به تصویر میکشد که لبانش پیوسته به لبخندی دلنشین مزین بوده و همه را شیفته خود میساخته است؛ روایت زندگی جوانی که آرام، سر به زیر و تودلبرو بود. آراستگی و مرتب بودن را حتی در منطقه جنگی حفظ میکرد. همه پنجشنبه جمعهها را روزه میگرفت. با قرآن و نماز شب انس داشت. هیچگونه دلبستگی به دنیا نداشت و با اینکه شرایط ادامه تحصیل در آلمان برای او فراهم بود، دفاع از حرم و دفاع از مظلوم را به آن ترجیح داد و راهی میدان نبرد شد. شهیدی که احترام ویژهای برای پدر و مادرش قائل بود و همین موضوع، موجب شده بود که یادش هیچگاه از اندیشه پدرش دور نشود.
نویسنده در بخشی از کتاب، قطرهای از دریای دلتنگی پدر، در فراغِ پسرِ رزمندهاش را به نیکویی به تصویر میکشد:
«قطرههای درشت باران کوبیده میشود روی شیشه، و در مقابلِ نگاه ماتش سُر میخورد لای شیار کنارههای برفپاککن. پدر، آرنجش را حائل درِ ماشین کرده و سرش را کف دستش خوابانده است. نگاهش به روبهروست؛ اما جایی را نمیبیند. از خانه بیرون آمد تا برود استخر؛ اما کنار بوستان ملت پارک کرد و جای خالیِ بابک در کنار دستش خیره ماند. اکثر وقتها، بابک همراهیاش میکرد. یکی دوساعتی در آب میماندند. بابک، بیشتر شیرجه میزد، و پدر، لبهی استخر به تماشایش مینشست. وقت برگشتن، از هر دری صحبت میکردند؛ از امور و مسائل سیاسی گرفته تا گرفتاریهای مردم که به علت بیکفایتی بعضی از نهادها، گریبان مردم را گرفته بود. دغدغه همیشگیِ بابک، قشر ضعیفِ مملکت بود که نه زور داشتند، نه پول. پدر، وقت حرف زدن، چشمش به جاده بود؛ اما نگاه مشتاق پسر را بر نیمرخ خود حس میکرد که چطور نظرها و تحلیلهایش را گوش میکند. و حالا برای چه استخر برود؟ تنهایی چطور برگردد؟ اصلاً چرا جایی برود درحالیکه تمام حواسش توی خاک سوریه پرسه میزند؟»