شهر خون و حماسه آزاد شد
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ برای خیلیها جنگ یعنی صدای آتش توپخانهها، اسلحه، آرپی جی، صدای تیر، خاکریز، رفت و آمدهای لندکروزهای جبهه ای، نقل و انتقالات نیروها و دردناکتر از همه آن آژیر ممتد آمبولانسها و خیلی چیزهای دیگر که صحنههای عریان جنگ را به تصویر میکشند، اما واقعیت امر این است که جنگ ابعاد زیادی دارد که هرچند به شکل پنهان اما تأثیر مهمی در روند پیروزی و شکست دارد. یکی از مهمترین ابعاد پنهان در جنگ بعد ایمان به خدا است. مقولهای که در طول جنگ تحمیلی برای تمام رزمندگان موضوعیت داشته و تأثیرات زیادی بر عملیاتهای رزمندگان ما در طول 8 سال دفاع مقدس بر جای گذاشته است که میتوان به سلسه عملیات در منطقه جنوب، غرب و شمال غرب در مقابله با تهاجم سراسری ارتش بعث عراق که ماشین جنگی ارتش عراق را متوقف و وادار به اتخاذ تاکتیک پدافندی نمود و در واقع شکست «راهبرد پیروزی سریع و کوتاه دشمن» را نقش بر آب نمود و شروع پیروزهای درخشان بعدی در عملیاتهای کم نظیری مانند طریق القدس، ثامن الائمه(ع)، بیت المقدس که به آزادسازی مناطق اشغالی و بیرون راندن دشمن از خاک جمهوری اسلامی ایران انجامید، اشاره نمود.
جانباز سلیمان محبوبی یکی از همان بازمانده های دوران دفاع مقدس است که با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ضمن حضور در مناطق عملیاتی خرمشهر در عملیاتی مانند ثامنالائمه (شکست حصر آبادان)، بیت المقدس، بدر، خیبر، والفجر8 و... نقش مهمی را در دفاع مقدس ایفا کرد.
این تکاور در بارهی تجربهاش از جنگِ ارتش بعثی عراق علیه ایران و نقش ایمان به خدا در برابر دشمن تا بن دندان مسلح میگوید: در جریان مقاومت 34 روزه تکاوران دریایی در آغاز دوران دفاع مقدس، مظلومیت و ایثار موج می زد. تنها سلاحی که ما در برابر عراقیهای تا بن دندان مسلح در اختیار داشتیم ژ-3 بود. بعدها آر- پی- جی-7 به دست ما رسید. باید با همین سلاح های اندک در برابر توپ و تانک و انواع جنگ افزار مدرن دشمن در خرمشهر ایستادگی میکردیم و پایه و رکن اساسی ما در این بین فقط ایمان به خدا و مقابله با دشمنی بود که قصد تعرض و تعدی به خاک ما را داشت.
ما با امکانات اندک خودمان آنچنان در برابر آنها ایستادیم که در باورشان نمی گنجید که ما تعداد معدودی هستیم و سلاحهای ما ناچیز است. به تصور آنها ما از آسمان به سوی مواضعشان یورش میبریم و به همین خاطر ضدهوایی هایشان را به کار میانداختند و بی هدف شلیک میکردند در حالی که در آسمان آبی هیچ هواپیما و هیچ پرندهای دیده نمیشد. جنگ روز به روز سخت و سختتر می شد و نیروهای عراقی گام به گام جلو میآمدند. چندین لشکر در برابر چند صد نفر میجنگیدند و طبیعی بود که پیشروی کنند. کار به جنگ تن به تن رسیده بود و نیروهای ما حالا با پوست و گوشت خود می جنگیدند و از خرمشهر عزیز دفاع میکردند.
روزی وارد یکی از ساختمان های گمرک شدیم. آرام و آهسته وارد طبقه اول شدیم و به بازرسی پرداختیم کسی نبود. به همین صورت به طبقه دوم رفتیم. طبقه دوم امن بود و صداهایی از طبقه سوم به گوش می رسید. صدای کسانی که به زبان عربی صحبت می کردند.
نیروهای عراقی در طبقه سوم استقرار داشتند. با اشاره دست نیروها را به سکوت واداشتم. بی سر و صدا از پله ها پایین آمدیم و در ساختمان مقابل محل استقرار عراقیها مستقر شدیم. تیربار را در نقطه مناسبی قرار دادیم و با نارنجک تفنگی به سمت ساختمان[مقر ] عراقیها شلیک کردیم تا به محض خارج شدن از ساختمان آنها را به رگبار ببندیم.
بر خلاف انتظار ما برای خروج عراقیها، یک گروه دیگر در حال نزدیک شدن به ساختمان بودند. مردی با روپوش سفید[پزشک] هم در میان آنها حضور داشت. به احتمال زیاد افسر یا فرمانده عالی رتبه مجروحی در طبقه سوم نگهداری میشد که برای رسیدگی به وضعیت او دکتر آورده بودند.
درگیری شدیدی آغاز شده بود و یک گروه از نیروهای عراقی به صورت آتش و حرکت به سمت ما می آمدند. آنها با خمپاره و سلاح های نیمه سنگین ما را زیر آتش گرفتند و ما هم با ژ-3 و تیربار و نارنجک تفنگی جواب آتش آنها را در حد امکان میدادیم. در این گیر و دار جنگ، دو نفر زیر بغلهای یک مجروح را گرفتند و از طبقه سوم به پایین آوردند و از صحنه درگیری دور کردند.
پوشش آتش عراقیها بسیار پر حجم بود و کاری از دست ما بر نمی آمد جز اینکه از صحنه خارج شویم و دوباره در قالب یک عملیات کماندویی و چریکی به میان خطوط آنها بزنیم و بعد از آوردن ضربه ای و گرفتن خسارت به مقرهای خودمان بازگردیم چون ما پشتیبانی و تدارک لازم برای ثبت مواضع و عقب راندن سازمان یافته نیروهای عراقی نداشتیم و فقط میتوانستیم آنها را معطل کنیم. در مرکز هم اراده ای برای مقابله جدی وجود نداشت و همه کارها را در حد وعده و وعید نگاه میداشتند. مظلومیت رزم 34 روزه ما هم در همین ناجوانمردیها بود.
سیو هشت سال پیش که جنگ شد. آسمان خوزستان صافتر از همیشه و آفتاب، گرمای فزاینده خود را بر روی نخلهای اروندرود نثار میکرد. مردم خرمشهر به فعالیتهای روزانه خود مشغول بودند. آن روزها شهر، شهرِخون نبود، خرمشهر بود؛ یک شهر باهزار خاطره، یک شهر باهزار امید و آدمهایی که زندگی در آن شهر مرزی را، در آن بندرِ زنده سبز را با هیچجای دنیا عوض نمیکردند. شهرشان همه چیز داشت مردم خوب، آسمان صاف، هوای خوب، خاک خوب و روزهای خوب. یک ایران بود و این بندر. از تمام ایران اینجا کار میکردند.
به یاد دارم که دقیقاً یک روز دوشنبه بود که جنگ آمد. آن دوشنبه سیویکم شهریور 59 بود. از همان روز دوشنبه بود که خرمشهر زیر شدیدترین حملات دشمن قرار داشت و در این راستا زیرساختهای توسعهای آن همه از بین رفت. جاجای خرمشهر با خون شهیدان عطرآگین شده است. مردم این شهر در سالهای دفاع مقدس با ایثارگریهای خود جلوی تجاوز دشمن را گرفتند. بنابراین مردم این شهر با عنایت به این همه ایثارگری و از خودگذشتگی انتظار بیشتری برای توسعه و شکوفایی دارند. این حق مردم خرمشهر است. خرمشهریها، شهرشان را همان خرمشهر قبل از جنگ میخواهند. همان خرمشهری که کمربند سبز داشت و از خانههایش صدای خندههای بلند میآمد. آنها هنوز که هنوز است در همان روزها زندگی میکنند، در رویای خرمشهر، خرمشهر قبل از جنگ. رویای زندگی در همان روزها، پیش از آن دوشنبهای که جنگ آمد، پیش از آن دوشنبهای که بعثیها آمدند، پیش از آن دوشنبهای که گفتند «شهر خون و حماسه آزاد شد» و پیش از تمام این دوشنبههایِ سرنوشت که سخت و تلخ و سیاه گذشت. لذا با توجه به مشکلات عدیده ای که امروز مردم مظلوم خرمشهر در تمامی حوزه ها دارند انتظار میرود که مسئولین توجه بیشتری به مردم عزیز خرمشهر داشته باشند.