شهيد ابراهیمی در تمام لحظات زندگی خود برای دفاع از میهن آمادهباش بود
به گزارش نوید شاهد گیلان؛ شهید «تیمور ابراهیمی» سال 1320 در روستای اشپلای شهرستان بندر انزلی چشم به جهان گشود و از همان دوران جوانی به دلیل علاقهای که به نظامیگری داشت برای دفاع از میهن لباس نظامی را بر تن کرد.
وی همواره خود را در حالت آمادهباش میدانست و آماده جانفشانی در راه حفظ وطن، اسلام و انقلاب بود لذا با فرمان امام راحل راهی جبههها شد و سرانجام سال 1367 در عملیات مرصاد به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کلثوم افسری، همسر شهید تیمور ابراهیمی درباره این شهید بزرگوار افزود: شهید ابراهیمی در روستای اشپلای بندر انزلی متولد شد و تحصیلات خود را تا شش ابتدایی ادامه داد. سپس تصمیم گرفت نظامی شود و بدین ترتیب برای خدمت به اهواز رفت.
همسر شهید تیمور ابراهیمی درباره ویژگیهای شخصیتی او با بیان اینکه شهید ابراهیمی فردی مومن و مداح بود که در مدح اهل بیت شعر میسرایید و مداح نیز بود گفت: وی شخصی اجتماعی و خانوادهدوست بود و جوانان به سمت او جذب میشدند.
افسری با بیان اینکه همسرم به خاطر مدت طولانی که در خانه نبود مدام میگفت "من مدیون تو هستم" عنوان کرد: زمانی که او به خانه میآمد به درس بچهها توجه میکرد و با آنان وقت میگذراند و در همان مدت کوتاه که میآمد نبودنش را جبران میکرد.
وی با اشاره به یکی از خاطرات خود با شهید ابراهیمی افزود: یکی از خاطرات ماندگار من و شهید ابراهیمی سر سفره عقدمان بود که رو به من گفت "خانم این لباس من کفن من هست و هر موقعی آماده باش زدند من باید بروم."
افسری ابراز داشت: شهید ابراهیمی ادامه داد "آماده باش یعنی اگر همین ساعت ارتش بگوید آماده باشید برويد جبهه یا پادگان ما باید بریم" دیگر آنجا بود که من پذیرفتم این آقا مال ما نیست و مال مملکت است و این خاطره برای همیشه در ذهن من ماندگار شد.
همسر شهید ابراهیمی درباره نقل قولهای این شهید والامقام از خط مقدم گفت: او برای اینکه من ناراحت نشوم حرف جبهه را در خانه نمیزد اما پیش از دفعه آخری که برود به برادرم گفته بود وضع منطقه آنقدر خراب است که من فکر نمیکنم دفعه بعد بتوانم برگردم.
وی ادامه داد: او مهندس پشتیبانی بود یعنی مسئول این بود که اگر ماشینی خراب میشد یا جایی میماند برود ماشین را تعمیر کند که در یکی از همان پشتیبانیها سال 67 در عملیات مرصاد توپ دشمن به او و دوستش برخورد کرد و تمام تن او در آتش سوخت.
افسری گفت: شهید ابراهیمی به بچهها قول داده بود که بیستم برای مرخصی میآید و این کار همیشگی او بود که 10 روز به مرخصی میآمد و ما را به مسافرت میبرد. آن ماه همسرم نوزدهم شهید شده بود و ما که نمیدانستیم بچهها مدام سراغ او را از من میگرفتند.
وی تصریح کرد: خبر شهادت شهید ابراهیمی را به برادرم داده بودند اما او به ما چیزی نمیگفت و به ژاندارمری هم سپرد تا زمانی که من به آنجا میروم خبر شهادت را به من نگویند، آنها هم گفتند خبری نداریم که بالاخره پس از چند روز خبر شهادتش را به من دادند.
همسر شهید ابراهیمی عنوان داشت: اگر چه تحمل نبود همسرم برایمان خیلی سخت بود اما زندگی بالاخره گذشت من هیچ گاه نداشتن و مشکلات مالی را بچهها نمیگفتم حتی وقتی که همسرم شهید شد یک سال حقوقش قطع شد و گفتند این سلسله مراتب است.
افسری با بیان اینکه البته این موضوع با پیگیری همکار شهید ابراهیمی حل شد افزود: در این مدت دوستان و خانواده، ما را تنها نگذاشتند و من هم با خیاطی چرخ زندگی خود و فرزندانم را چرخاندم تا فرزندانم درسشان تمام شد و اکنون هر کدام به کاری مشغول هستند.
وی با اشاره به الگوگیری خود از معصومین برای تحمل سختیها گفت: من حضرت زینب(س)حضرت زهرا(س) را الگوی خود قرار دادم و اعتقاد دارم در تمام طول این سالها خداوند به ما کمک کرد و همراه ما بود تا توانستیم امروز روی پای خودمان بایستیم.
افسری بیان داشت: برای شهید ابراهیمی شهید شدن بر خانواده ارجعیت داشت و در صحبتهایش همیشه از شهادت حرف میزد و میگفت خودمان باید مملکت خود را نگه داریم. در واقع خونی که در رگش میجوشید برای مملکت بود.
وی با بیان اینکه همسرم میدانست این راه دیگر برگشتی ندارد تصریح کرد: وقتی با او درد و دل میکنم میگویم رنج بسیار کشیدم که بمانی و نشد، باز بر شاخه گل نغمه بخوانی و نشد، بهترین بلبل این باغ تو بودی و به عشق، همگی خواسته بودیم که بمانی و نشد.
افسری با اشاره به مهمترین وظایف همسران شهدا گفت: همسر یک شهید مسئولیت بالایی دارد و باید فرزندان شهید را به نحو احسن تربیت کند او باید حجاب خود را رعایت کرده و از میهن و رهبری دفاع کند و به گونهای رفتار کند که زیبنده آن شهید باشد.
همسر شهید ابراهیمی با بیان اینکه اگر جنگی شود من خودم راهی جنگ میشوم چرا که چو ایران نباشد تن ما مباد، بدین بوم و بر زنده یک تن مباد افزود: خودم با سر و جان برای دفاع از وطن میروم اما نمیتوانم اجازه دهم که پسرم برود او باید به یادگار بماند.