خواهرانم زينبي باشيد و زينبي زندگي كنيد / وصیت نامه شهید «سیدمعروف ایرانی»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید «سیدمعروف ایرانی» يكم مهر 1343، در روستاي پشتمسار از توابع شهرستان صومعهسرا چشم به جهان گشود. پدرش سيدحسين، كشاورز بود و مادرش فاطمه جمالي پشتمساري نام داشت. تا پايان مقطع راهنمايي تحصيل كرد. در دوران انقلاب در تظاهرات و راهپيمائيها شركت فعال داشت.
مداح اهلبيت عصمت و طهارت(ع) بود. سال 1358، براي حفظ و پاسداري از دستاوردهاي انقلاب وارد بسيج مقاومت شد و در صحنههاي مهم و حساس انقلاب و درگيري با گروهكهاي منافقين و ضد انقلاب حضور فعال داشت. او براي همه معلم اخلاق بود. پس از آغاز جنگ تحميلي به عنوان بسيجي به مدت 3 ماه به جبهه اعزام گرديد. سپس به عضويت سپاه پاسداران در آمد و در واحد تبليغات و انتشارات سپاه مشغول كار شد. فردي فعال، پرتلاش، ايثارگر، مسئوليتپذير و دل سوخته بود. بعد از مدّتي دوباره به جبهه رفت و مدّت 9 ماه به مبارزه با دشمنان پرداخت. پس از بازگشت از جبهه به عنوان معاون ستاد بسيج شهيد بهشتي روستاي گورابزرميخ فعاليت خود را آغاز كرد و بعد مسئوول ستاد ناحيه 1 شهيد مدني صومعه سرا شد.
سپس رهسپار مناطق جنگي شد و در آنجا به عنوان مسئوول تبليغات گردان سلمان لشكر 16 قدس گيلان منصوب گرديد و بعد به عنوان فرمانده گروهان «ياحق» انتصاب شد. سال 1364، ازدواج كرد و صاحب يك دختر به نام سيده رقيه (متولد نوزدهم تير 1365) و يك پسر به نام سيدمجتبي (متولد هفدهم شهريور 1366) شد. پانزدهم فروردين 1367، در قله قاميش عراق بر اثر اصابت تركش خمپاره به سر و كتف شهيد شد. پيكر وي در مسجد آقا سيدابراهيم بخش گوراب زرميخ به خاك سپرده شد.
بخشي از وصيتنامه شهيد: «... عزيزانم مرگ حق است و انسان بايد دنياي پر زرق و برق را وداع بگويد. چه خوب است كه راه شهادت را برگزيند كه سعادت اخروي در آن است و اميدوارم كه خداوند جان ناقابلم را به درگاهش قبول بفرمايد وگناهانم را عفو كند. هر چند دل پر دردي دارم ولي افسوس كه كاغذ موجود گنجايش نوشتن را ندارد. حالا فرياد مظلومانة كوده ده ماههام را كه فرياد يتيمي سر ميكشد، در درونم احساس ميكنم و در به دري همسر درد كشيدهام را به وضوح ميبينم اينها هيچكدام برايم درد نيستند چون راهي را انتخاب كردهام كه ميدانستم چنين مسايلي وجود دارد... من آگاهانه راهم را انتخاب كردهام و هيچگونه تحميلي و تحريكي در انتخابم وجود نداشت.
اُمّت حزب الله! اگر دل امام را خداي ناكرده به درد بياوريد دل فرزند زهرا(س) و امام مهدي(عج) را به درد آوردهايد. دوش به دوش مانند صف آهنين در مقابل دشمنان خدا بايستيد كه پيروزي با دين خداست. پدر و مادر عزيزم اكنون كه اين وصيت نامه را مينويسم به فكر شما هستم زيرا با مشقّت مرا بزرگ كردهايد. صبور باشيد زيرا امانتي بودم كه از پيش شما رفتم مرا ببخشيد اگر از پيش شما رفتم تقصير نداشتم چون دين و قرآن ما در خطر بود...
برادرانم... شما برادر دادهايد به ياد ابا عبدالله گريه كند كه تمام اصحابش را دارد...صابر و ثابت قدم باشيد. خواهرانم زينبي باشيد، زينبي زندگي كنيد و مثل زينب(س) بميريد. شما پيش زينب(س) رو سفيد هستيد.
... سخني با خدايم دارم با معبودم با كسي كه مرا آفريد. خداوندا من بنده خوبي برايت نبودم و وظايفي را كه برايم معيّن كرده بودي انجام ندادم ولي پروردگارا براي يك بار هم كه شده خالصانه تو را سجده كردهام. پس از تو ميخواهم مرا ببخشي. دوست دارم تير و تركش خمپاره آن طوري كه خدا ميخواهد بر بدنم اصابت كند تا با رضايت او باشد و گناهانم عفو گردد... والسلام