وصیت نامه خواندنی یک شهید 21 ساله + عکس
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید «اکبر افسرده» دوم شهريور 1345، در روستاي بالا بلگور از توابع شهرستان صومعهسرا متولّد شد. پدرش حسن، كشاورز بود و مادرش خانمي شادمان بلگوري نام داشت. تا پايان مقطع متوسطه تحصيل كرد و ديپلم الكترونيك گرفت. ورزشكار بود و در رشته ورزشي كاراته (شوتوكان) فعاليت داشت. همچنين كوهنوردي ميكرد. چتر باز هم بود. سپس براي انجام خدمت مقدس سربازي از طرف گردان 101 تيپ 55 هوابرد شيراز عازم مناطق جنگي غرب كشور شد. ششم آبان 1366، به عنوان تكاور هوابرد در سومار استان كرمانشاه بر اثر اصابت گلوله به سينه و دست راست شهيد شد و به لقاءالله پيوست. پيكر پاك وي در مسجد آقا زمان زادگاهش به خاك سپرده شد.
بخشي از وصيت نامه شهيد: «انالله و انا اليه راجعون». «همانا بازگشت همه ما به سوي خداست.» «حمد و سپاس تو را سزاست اي خالق جهان كه ما را هدايت نمودي وگرنه ما گمراه بوديم و بالاترين درود و سلامها بر فرستادهات كه او را مژده دهنده جهان قرار دادي و بر امامان و ائمه طهارت كه راهنمايان و امامان برحق امتند. سلام بر سالار شهيدان حسينبن علي عليهالسلام كه با نثار خون خود اسلام را آبياري كرد. اكنون كه جنگ تحميلي ايران از طريق عراق شروع شده و كشور ما در خطر قرار گرفته با پيروي كردن از امام حسين(ع) و پاسخ به نداي «هَلْ مِنْ ناصر ينصرني» در جنگ شركت كرده و از اسلام دفاع مينمايم.
با درود و سلام بر تمام رزمندگان اسلام، در كليه جبههها كه براي پيروزي حق بر باطل ميجنگند و جان بر كف مبارزه ميكنند و درود بر تمام مادراني كه توانستند از دامان خود فرزنداني پرورش دهند كه در هر زمان و هر مكان براي پاسداري از قرآن و اسلام آماده ایثار و شهادت هستند. به تمام پدران و مادراني كه جگر گوشة خود را در جبهه حق و باطل از دست دادهاند توصيه ميكنم كه آيه شريفه «ولا تحسبن الذّين قتلوا فيسبيل الله اموا تابَلْ احياء عند رَبّهم يرزقون» شما خيال نكنيد كه فرزندانتان مردهاند بلكه هميشه آنها زندهاند و در درگاه خداوند خويش روزي ميخورند. سپاس خدا را كه در خانواده مذهبي به دنيا آمدم. سپاس خدا را كه در سن جواني با شور و شوق به ياري رزمندگان اسلام شتافتم. سپاس خدا را كه بينش به من عطا كرد كه اسلام را برگزينم. خدايا! از تو ميخواهم كه گناهانم را ببخشي و مرا از لغزشهاي دنيايي مصون بداري. گناهم بس زياد است نميدانم چه بگويم تو بخشندهاي بار الها! به حق شب زندهداران تاريخ و به حق صالحان زمان و به حق كشته شدگان راه حق مرا از لغزشها و سركشي در برابر دستوراتت محفوظ بدار و به راه راست هدايت فرما و مرا جزء سربازان اسلام قرار بده و شهادت را نصيبم گردان. سخن با شما پدر و مادر عزيز و از جان عزيزترم، دارم، چه بگويم زبان قادر به گفتن نيست و كلمه از نوشتن عاجز است. من در طول زندگي فرزند خوبي براي شما نبودم و آرزوهاي شما را نتوانستم برآورده كنم و در طول زندگي آنقدر شما را آزردم كه نميتوانم پوزش بطلبم و فقط از خداي بزرگ براي شما اجر و پاداش خواهانم. شما امانت داران خوبي بوديد و امانت خدايي را خوب نگهداري و تربيت نموديد. امروز روزي است كه بايد امانت را به صاحب امانت بازگردانيد. درود بر تو پدري كه ابراهيم گونه فرزندت را به قربانگه عشق ميفرستي. درود بر تو مادر كه فاطمه گونه فرزند خود را تربيت نموده و روانه كربلا ميكني. اي پدر و مادر توصيه من به شما اين است كه برايم گريه نكنيد و اگر طاقت نياورديد براي تمام شهدا گريه كنيد و مخصوصاً شهداي كربلا. سخني با برادران عزيز. برادران عزيزم از شما خواهشمندم كه براي من ناراحت نباشيد. راه من راهي است كه خداوند در قرآن ميفرمايد. مبادا اگر شهادت نصيبم شد ناراحت باشيد. خواهران را دلداري دهيد و نگذاريد آنها هم ناراحت باشند....»