مروری بر زندگی شهیده «زهرا دقیقی»
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ زن مدافع احساس مرد است. نگهبان شرف و ناموس اوست. مدیر خانه و اولین معلم هر انسان است. بیداری اش در شب، درس وفا و نگرانی اش در روز، کلاس مهرورزی است.
زن، امروز، در شهر، در مزرعه، در دانشگاه، در کارخانه، در خانه، در خیابان، تا می فهمد، حس می کند که بوی شهید می آید دست از کار می شوید. او باید با گریه اش، تاریخ را غباروبی کند.
شهیده "زهرا دقیقی" تجسم خلوص، تجسم ایثار، همو که در دل نوشته های خود نوشت: «آقا! دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به گوشه ای خیره کنم تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم هِی نگاهت کنم آنقدر که از هوش بروم بعد به هوش بیایم و . . . ببینم سرم روی دامن شماست حس می کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داد، بعد وعده شهادت را بدهی و من خودم نشسته بر بال های ملائک احساس کنم و بشنوم که به من وعده شفاعت و هم سفره ای با خودت را بدهی آن وقت با خیال راحت از آتش عشق، مثل شمع بسوزم و آب شوم و هلاک شوم و جان دهم.»
او که همه ی زندگی اش را به پای یک جانباز شیمیایی ریخت و با او ازدواج نمود. وقتی علت این کار را از او سوال نمودند گفت: «مگر دوست نداری که با یک شهید گفتگو کنی؟! با یک شهید زندگی کنی؟! من در هر لحظه از زندگی با همسرم به سرزمین شهادت می روم، به دشت های سبز ایمان می روم، به انبوه کارزار می روم، به کوه های بلند انسانیت می روم، به سرخی شفق می روم، به قله توحید می روم. ما با هم از چشمه های وحدت مي نوشيم ، من با او به جهاد می روم، من با او به جهاد اکبر می روم، من با او به نبرد اهریمن نفس می روم.»
او با عمق جانش، با رژفای اندیشه اش، با اوج باورش، با لطافت نسیم گونه روحش، با عطر روح افزای معنویتش و در یک کلمه با صلابت و صداقتش، این سخن را گفته است.
آري! خداي خالق جهان از هر موجود دو جنس آفريد. در خلقت انسان ظرافت، عاطفه، صبر، مهرورزي و هنر عشق ورزيدن را، مواد اوليه وجود نازك و مهربان زن قرار داد.
سعي صفا و مروه تكرار رفت و آمد هدفمند هاجر است تا انسان به آب برسد.
هدف هجرت، زلالي است و چشمه سار.
ايستادن در نوع زنانه در زندگي شهيده "زهرا دقيقي" تجلي يافت.
ايستادن، نه تنها جنس نمي شناسد كه گنج ها را بيرون مي ريزد از سبد تاريخ. زن، گنج زمانه است. محكم، سخت، ساكت و سر به زير.
شهيده "زهرا دقيقي" پس از ازدواج، صاحب دو فرزند به نام فاطمه و محمدجواد شد. او همه زندگي اش وقف انقلاب اسلامي بود چه اينكه اعتقاد داشت آن كس كه اسير « خويشتن» است، اسير «دشمن» هم هست زيرا خويش و نفس هم دشمن است. دشمني نزديك، دشمني جا گرفته در زير پوست.
وي پس از سال ها جهاد، تلاش و فعاليت در عرصه هاي فرهنگي، اجتماعي در سال 90 در سفر كربلاي معلّي به دست ايادي استكبار بر اثر انفجار بمب به شهادت رسيد.
منبع: کتاب ریحانه های آسمانی