شهیدی که جوانان فریب خورده را به خط انقلاب کشاند
دوشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۳۲
شهید با گفتگو صحیح و نشان دادن راه انقلاب جوانان فریب خورده را به خط انقلاب کشاند و با ذهن پویا و هوش سرشار به تلاشش ادامه می داد، به دلیل مدیریت صحیح و سطح علمی بالا فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان آستارا به وی پیشنهاد شد که او از پذیرفتن آن خودداری نمود.
به گزارش نویدشاهدگیلان: پاسدار رشید اسلام شهید «اردشیر عین الله زاده» در چهارم بهمن ماه سال ۱۳۳۷ در خانواده ای متدین و مذهبی در شهرستان مرزی آستارا دیده به جهان گشود. او که اولین فرزند خانواده اش محسوب می شد با تولد خود دنیایی از شادی را به ارمغان آورد. پدر٬ کارمند بیمارستان و مادر٬ نیز معلم بود. اردشیر دوران ابتدایی را در دبستان فارابی آستارا و سه سال دبیرستان را در مدرسه ی شهید مرصاد و سال آخر را در دبیرستان جاویدان تهران در رشته ی ریاضی و فیزیک با معدل ۱۹/۱۶ در خرداد سال ۵۷ به پایان رساند.
فعالیت های سیاسی و اجتماعی
وی بلافاصله با شرکت در کنکور در رشته ی فیزیک دانشگاه کاشان پذبرفته شد و به ادامه ی تحصیل پرداخت. خانواده ی با تقوای وی جز مردم زحمتکش و قانع شهر بودند . مادرش با الهام از مکتب اسلام در تربیت فرزندش می کوشید و با قرائت قرآن و ادعیه و مناجات او را پرورش می داد. در دوران خفقان رژیم منحوس پهلوی٬ شهید عین الله زاده به همراه دوستانش از مبارزان فعال سیاسی بود که چندین بار در درگیری با ساواک دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. اما او از اهداف بلند و متعالی خود دست نکشیده و در ۲۲ بهمن ماه سال ۱۳۵۷ به آرزوی بزرگ خود رسیده و در جشن پیروزی انقلاب لبیک گویان به حضرت امام (ره ) و شهدای گرانقدر بر سر آرمانهای خود پافشاری نموده بود . پس از پایان دوره ی انقلاب فرهنگی و باز شدن دانشگاه ها٬ اردشیر به کاشان بازگشت و در آنجا با عشق به حضرت دوست و برای جلب رضایت خالق بی همتا و یاری رساندن انقلاب به عضویت سپاه پاسداران درامد و در حین خدمت٬ به تحصیل خود نیز ادامه می پرداخت.
عشق به حضرت امام خمینی (ره ) و روحانیت اصیل٬ او را بر آن داشت تا در خدمت به مستضعفین کوشا و فعال باشد بطوریکه برای نیل به هدف٬ پس از مدتی ٬ بعنوان مسئول واحد فرهنگی تبلیغاتی کمیته امداد آستارا به این سمت منصوب شد و گام دیگری در پیشبرد اهداف عالیه ی مکتب اسلام و تعالی فرهنگ اسلامی برداشت. استقامت٬ بردباری و اعتماد به نفس در تمام حرکات اردشیر به وضوح دیده میشد.
در خط انقلاب اسلامی
او که به مسائل اجتماعی٬ سیاسی٬ اجتماعی و رویداد های حاد جامعه اسلامی آگاهی داشت با شروع فعالیت های شدید دشمن و تشکیل گروهک ها و احزاب مختلف غیر اسلامی خط نفاق را شناخت و در رسوا نمودن آنها اقدام نمود. شهید با گفتگو صحیح و نشان دادن راه انقلاب جوانان فریب خورده را به خط انقلاب کشاند و با ذهن پویا و هوش سرشار به تلاشش ادامه می داد. به دلیل مدیریت صحیح و سطح علمی بالا فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان آستارا به وی پیشنهاد شد که او از پذیرفتن آن خودداری نمود.
با شروع جنگ تحمیلی٬ اردشیر از کمیته در خواست اعزام به جبهه را نمود که با مخالفت مسئولین مواجه شد که خود پس از استعفا ٬ راهی جبهه های حق علیه باطل گردید. گروهان یک (دیالمه) گردان حضرت ابوالفضل(ع) از تیپ کربلای اهواز٬ اولین مکانی بود که شهید در آن جای گرفت و در سنگر دفاع٬ به مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی پرداخت. شهید جنگ را تحمیلی و علت شکست نیروهای سپاه اسلام را در ابتدای جنگ فعالیت های بنی صدر و عمال وابسته اش می دانست و همیشه به برادران دینی خود سفارش میکرد که میدان جنگ را خالی نگذارید و هدفی جز ادامه ی جنگ و رساندن فریاد حق طلبانه ی ملت ایران به جهانیان و احقاق حقوق ملت مظلوم در ایران صحنه جهانی نداشته باشید. اردشیر در زمینه ی خطاطی و نقاشی مهرات خاصی داشت. در زمینه ی تبلیغات در سطح شهر و ترسیم چهره ی حضرت امام و شهدا سهم عمده ای در رساندن اهداف بلند اسلامی و دیگر مردم داشت. او پس از مدتی برگشت از جبهه آن هنگام که خبر حرکت لشگر امام حسین (ع) را به سمت جبهه ها شنید ٬ سنگ علم را رها کرده و بار دیگر داوطلبانه٬ عازم جبهه ها گردید.
رعایت اموال بیت المال و دستگیری از فقرا و مستضعفین از صفات بارز و جدایی ناپذیر شهید محسوب می شد. شب قبل از شهادت٬ شهید عین الله زاده در عالم خواب می بیند که در عملیات مجروح شده و سرش را بر روی زانوی امام حسین(ع) گذاشته و از دست مبارک امام آب می نوشد و صبح آن روز از آب فرات وضو می گیرد و نماز صبح را به جا می آورد و خوابش را برای دوستانش تعریف می کند و پرشور و با نشاط و با دلاوری هر چه تمامتر در عملیات خیبر٬ نبرد و مبارزه ای تحسین آمیز با دشمنان اسلام می نماید که ناگهان در حین جنگ با کفر در تاریخ 11 اسفند 1362 در منطقه ی جفیر گلوله ای از سوی دشمن به گلوی وی اصابت کرد ه و او بر زمین می افتد. هنگامی که دوستانش بالای سرش می رسند او را در حالی که تبسمی بر لب داشت و انگار سرش را بر روی چیزی قرار گیرفته بود٬ در همان حالت روحانی به شهادت می رسد و به خیل قافله ی شهدا می پیوندد.
نظر شما