شهید دکتر محمد حبیبی پور فرمانده گروهان خیبرگردان کمیل لشکر قدس در فرازی از وصیت نامه ی خود آورده است: همه ما خدمتگزاریم خدمتگزارانی که هدفمان به جز رفاه و سعادت خلایق و حرکت آنان به سوی خداوند تبارک و تعالی بیش نیست.
دکتر «محمد حبیبی پور» را بیشتر بشناسیم

به گزارش نویدشاهدگیلان: دانشجوی رشته پزشکی شهید «محمد حبیبی پور» سال ۱۳۴۶ از روستای فتیده لنگرود در بین جوانان و هم سن و سالش جزء سرآمدها بود.

او فردی واقع بین، حقیقت گرا و به دور از تزویر و دروغ بود و هیچ کاری را در مقام ریا و تکبّر انجام نمی داد. شهید سعی می کرد تا روحیّات و کردار خود را با آشنا شدن به اخلاق و رفتار و فضائل بزرگان منطبق و تربیت نماید.

او فردی بشّاش و با نشاط بود و وقار و متانت خاصّی داشت. همچنین، ساده زیستن و بی آلایش زندگی کردن را از مراتب جوانمردی و فروتنی در جامعه می شمرد و شرایط پیوستن به خدا را در تعبّد و اخلاص و دل را در گرو حق نهادن می دانست. به همین جهت در بین دوستان و جوانان تأثیر زیادی ایجاد کرده بود.

وی در مقابل افراد سُست عنصر و ناآگاه، منطقی و با ملاطفت برخورد می کرد؛ زیرا بر این باور بود که می توان با استدلال و بهره گیری از سیره  انبیاء در وجود این افراد جاذبه ای ایجاد نمود و به حق نزدیک کرد. در این راستا برای گسترش فرهنگ دینی و آشنایی جوانان با نعمت انقلاب اسلامی با کمک دوستان، انجمن اسلامی محل را تشکیل داده و کلاس های بحث و بررسی مسایل دینی و اعتقادی را پرشور و فعالانه راه اندازی نمود و بدون احساس خستگی برای خدمت به جامعه و مردم و انقلاب قامت برافراشت.

مادر شهید نقل می کند: بعد از اتمام امتحانات دانشگاه از اهواز به منزل آمد. با آمدنش کانون خانواده را گرمتر از پیش نمود. بعد از گذشت چند روز یک بار به محمّد گفتم دوست دارم به دانشگاهی که در آن درس می خوانی بیایم و آن جا را از نزدیک ببینم.

محمّد در جوابم گفت مادر به شما قول می دهم که یک روز شما را به آن جا ببرم. ولی این ایّامی که در پیش است، در آن جا هوا گرم و تحمّلش سخت است.  امّا به شما اطمینان می دهم که به آن جا خواهید آمد.

محمّد اکثر اوقات که به شمال می آمد در لاهیجان با دیگر دوستانِ پایگاهی و انجمنی خود فعّالیّت های گسترده ای داشت. به همین جهت بیشتر اوقات به لاهیجان می رفت تا با سردار شهید محمد اصغری خواه و یکی دیگر از دوستان، کار برنامه ریزی های تبلیغاتی و مذهبی را انجام دهند.

یک روز شتابان به منزل آمد و گفت مادرجان برایم غذایی آماده کنید تا بخورم زیرا تا ساعتی دیگر دوستم اصغری خواه از لاهیجان به دنبالم می آید تا به اهواز برویم. طولی نکشید که دوست محمّد به منزل ما آمد و سرپایی لقمه ای خورد و ساک خود را برداشت و رفت. چند روزی از ایشان خبری نداشتم. تا اینکه یک روز برادر بزرگترشان که در جبهه بودند به منزل آمده و به من گفتند مادر ، چرا به محمّد اجازه دادید که به جبهه بیاید؟ مگر با ایشان صحبت نکرده بودم که سنگر دانشگاه را رها نکنند! زیرا جامعه ی اسلامی ما نیازمند به متخصص و پزشکان متعهّد است و ما سنگر جبهه و جنگ را حراست می کنیم.

با شنیدن این خبر، جا خوردم و به برادرش گفتم من از آمدن محمّد به منطقه کاملاً بی اطّلاعم و تصوّر می کردم که او به دانشگاه مراجعه نموده است. چند روز بعد، خبر شهادت دوست همرزم محمّد، شهید اصغری خواه به ما رسید و خدمت خانواده شهید رسیدیم تا شاید از آن جهت که محمّد با آن شهید همراه بوده است، خبری از محمّد داشته باشند. امّا اظهار بی اطّلاعی نمودند. بعد از گذشت چند روز، به ما نیز اطّلاع دادند که  محمّد حبیبی پور در  منطقه عملیاتی خرمال عراق به تاریخ  نهم فروردین ماه ۱۳۶۷ در عملیات والفجر ۱۰ به مقام والای  شهادت رسیده است.

 ماهها از شهادت محمّد گذشت تا یک روز از طرف دانشگاه با ما تماس گرفتند و خواستند که به آن جا برویم. من به اتّفاق برادر بزرگتر شهید راهی اهواز شدیم و در مراسمی که برای شهدای آن دانشگاه برگزار نموده بودند، دکترای افتخاری و لوح تقدیری به مناسبت رشادت و شهادت محمّد به ما دادند و من نیز با افتخار از این که گلی به گلستان تاریخ ایثار تقدیم کرده بودم خرسند شدم. آری شهید محمّد حبیبی پور به قولی که به ما داده بود عمل کرد و از نزدیک ، دانشگاهی را که در آن درس معرفت و پارسائی می آموخت، دیدیم.
دکتر «محمد حبیبی پور» را بیشتر بشناسیم

شهید دکتر محمد حبیبی پور فرمانده گروهان خیبرگردان کمیل لشکر قدس در فرازی از وصیت نامه ی خود آورده است: «سلام من بر شما ای یاران با وفای امام. سلام گرم من بر همه ی برادران حزب الله. آنانی که بدون هیچ اجر و مزدی مادی همچنان در راه خدا و برای رفاه مردم ستمدیده و مستضعف پایداری و مقاومت کردند! همه ما خدمتگزاریم، خدمتگزارانی که هدفمان به جز رفاه و سعادت خلایق و حرکت آنان به سوی خداوند تبارک و تعالی بیش نیست هر چند که عدّه ای درک و فهم آن را نمی کنند! ( لا تعلمون).

شهادت برایم راه و طریقی بود که خود آگاهانه آن را پذیرا و برای تحقق این امر به جبهه شتافتم زیرا؛

مرگ با عزت اگر خونین است                                 بهتر از زندگی ننگین است

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده