زندگينامه شهيد حسن يوسفي فر

به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهيدحسن يوسفي‌فر در تاريخ 1347 در شهرستان لنگرود در يك خانواده كارگر و مذهي بدنيا آمد بعد از گذراندن دوران كودكي در دبستان دولتي كاميار مشغول تحصيل شدند و ايشان بسيار شاگرد زرنگ و با استعدادي بودند و همه سال با معدل خوب و عالي قبول مي‌شدند و بچه‌هاي همدرسش بسيار به علاقه‌مند بودند و اتمام دوره تحصيلات ابتدائي وارد دبيرستان دولتي كاميار شدند.

شهيد حسن يوسفي‌فر هميشه ناراحت بود كه پرچم اسلام افراشته شده بايد اين همه دشمن داشته باشد تا اينكه امام عزيز دستور فرمودند جوانان به جبهه‌ها بروند و كار جنگ را يكسره كنند و ايشان فرمان رهبر انقلاب را شنيد و بلافاصله لبيك گفتند و بعد از گذراندن سه ماه آموزش در منجيل اعزام به جبهه كامياران گرديدند و 3 ماه در آنجا ماندند و مبارزه چشمگيري با دشمنان اسلام داشتند تا اينكه مأموريتش به اتمام مي‌رسد و به خانه باز مي‌گردد شهيد حسن يوسفي‌فر در اين زمان كه در جبهه حق عليه باطل حضور داشت آن چنان خودش راساخت كه از چهره‌اش و از زبانش نور مي‌باريد همچون آهن آبديده شده بود يك روز موقع خوردن ناهار ايشان سر سفره حاضر شدند و بعد از مقدار نگاه كردن به سفره رو كرد به مادرش و گفت مادرجان آيا خبري از وضعيت جبهه داري كه بچه‌ها چگونه فداكاري مي‌كنند و بعد گفت مادرجان سعي كن در غذا درست كردن اصراف نکنید شهيد حسن يوسفي‌فر بعد از گذشت چند روز به زيارت امام هشتم مشرف شد و بعد از زيارت به خانه آمدند و مشغول تحصيل شدند.

طبق معمول شبها به پايگاه مي‌رفتند و فعاليت مي‌نمودند و يك وقت مادرش به حسن گفت بچه جان چرا شما به خانه نمي‌آيي ايشان در جواب گفتند مادرجان حالا زماني نيست كه ما شبها به خانه بيائيم و استراحت كنيم اگر ما استراحت كنيم دشمن در كمين است مادرجان يك ساغت نگهباني در راه خدا دادن بالاتر از هفتاد ساعت عبادت است و بعضي از روزها هم ايشان روزه بودند چون امام فرموده بود كه جوانان براي ساختن خودشان روزه بگيرند بعد از مدتي كه ايشان در لنگرود بودند مجدداً تصميم گرفت كه عازم جبهه شود و اين بار تصميم گرفت به سنندج برود و ايشان بعد از مدت چهل و پنج روز مبارزه با كافران و دشمنان سرانجام در تاريخ 27 فروردین 1363 در راه پاسداري از انقلاب مقدس اسلامي شربنت شهادت نوشيدند و به لقاء الله پيوستند يادش گرامي و راهش پرررهرو باد.