شعرصبر و ایثار سروده سجادکریمی پاشاکی
شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۰۶
شهيد سياوش كريمي در سال 1365 در منطقه شلمچه در عمليات كربلاي 5 قطع نخاع شده و سپس بعد از 17 سال تحمل درد و رنج به درجه رفيع شهادت نائل آمدند.
تو سختی های ایـــن دنیا به تو مــــــــحتاجم انـــگاری
الان روزا رو مـــیشمارم تو ذهنم عـــــــشق تو جـــاری
از اون روزی که رفـــتی تو دلــــــــم آروم نـــمی گــــیره
حسابی خسته از دنیاس داره انــــگاری می مـــــــیره
تو پشتم مثل کوه بودی ولـــی الان تـــــــک و تـــنهام
مـــــــــــیون مرد و نامــــــردا به فکر تو تــــــوی رویــــام
یه شب آروم و آهــــسته میای بازم تو خـــــــواب مــن
مثال بچه ای میـــــشم بازم هل می دی تـــــــاب مـن
میای آهسته تو خوابم نوازش می کنی مــــــومـــــــو
سرم رو می گیری دستت یواش بوس می کنی رومو
دلیل حال خــــــــــوبم رو من اون موقع نــــــــفهمیدم
از اون وقتی که تــــــــو رفتی همه اینها رو فهـــمیدم
خدا میدونه دلتنگی هــــــــمیشه با من هــــــــــمراهِ
ولی مــــــــــحرم برا یه مرد فقط باباشه یا چـــــــاهه
یه روز با یک تفنگ رو دوش تو رفتی از توی خــــونه
منم ناراحت و غـــــــمگین گرفته بودم هــــــی بونه
همون روزا که باباها می رفتن سوی جـــبهه جــنگ
پسرهاشون توی کوچه می کردن بازی هفت سنگ
یه روز گفتن که برگشتی ولی دیدم که خـــــــمپاره
از اون بابای خوب من گذاشــــته یه تـــــن پاره
از اون بابا برای من فــــقط باقی یه ویـــــــلچر موند
که شعر صبر و ایثار رو باید در وصف اون ها خوند
اگرچه نیستی پیش من ولی یادت به دل مــــونده
تموم حس و حال من برات شعری از عشق خونده
الان روزا رو مـــیشمارم تو ذهنم عـــــــشق تو جـــاری
از اون روزی که رفـــتی تو دلــــــــم آروم نـــمی گــــیره
حسابی خسته از دنیاس داره انــــگاری می مـــــــیره
تو پشتم مثل کوه بودی ولـــی الان تـــــــک و تـــنهام
مـــــــــــیون مرد و نامــــــردا به فکر تو تــــــوی رویــــام
یه شب آروم و آهــــسته میای بازم تو خـــــــواب مــن
مثال بچه ای میـــــشم بازم هل می دی تـــــــاب مـن
میای آهسته تو خوابم نوازش می کنی مــــــومـــــــو
سرم رو می گیری دستت یواش بوس می کنی رومو
دلیل حال خــــــــــوبم رو من اون موقع نــــــــفهمیدم
از اون وقتی که تــــــــو رفتی همه اینها رو فهـــمیدم
خدا میدونه دلتنگی هــــــــمیشه با من هــــــــــمراهِ
ولی مــــــــــحرم برا یه مرد فقط باباشه یا چـــــــاهه
یه روز با یک تفنگ رو دوش تو رفتی از توی خــــونه
منم ناراحت و غـــــــمگین گرفته بودم هــــــی بونه
همون روزا که باباها می رفتن سوی جـــبهه جــنگ
پسرهاشون توی کوچه می کردن بازی هفت سنگ
یه روز گفتن که برگشتی ولی دیدم که خـــــــمپاره
از اون بابای خوب من گذاشــــته یه تـــــن پاره
از اون بابا برای من فــــقط باقی یه ویـــــــلچر موند
که شعر صبر و ایثار رو باید در وصف اون ها خوند
اگرچه نیستی پیش من ولی یادت به دل مــــونده
تموم حس و حال من برات شعری از عشق خونده
سجادکریمی پاشاکی فرزند شهید سیاوش کریمی
نظر شما