حماسه آفرینی «شهید سید رحمت حسینی» در عملیات کربلای 5
به گزارش نویدشاهدگیلان؛ شهید سید رحمت حسینی با اولین سلام بلورهای بهاری به سال 1343 در یک خانواده مذهبی که پدر و مادرش سید طباطبایی بودند در بندرانزلی دیده به جهان گشود او در آغوش مادری پاک و مسلمان رشد نمود و استواری و صداقت را از پدر آموخت تا اینکه پس از طی دوران کودکی راهی مدرسه شد و از همان ابتدای نوجوانی در خانواده الفبای اسلام را آموخت و آغاز به نماز و روزه نمود.
آن زمانیکه آوای اسلامی بگوش رسید سید رحمت جوانی چهارده ساله بود در صف جوانان مذهبی شهر فعالیت خویش را آغاز نمود و با حضور همیشگی خویش در صحنه یاور انقلاب بود اولین حرکت خویش را با جمع آوری نونهالان انقلاب و جذب نیروهای نوجوان آغاز نمود. سید عاشق مسائل اسلامی بود و یکی از آرزوهایش تحصیل در علوم دینی بود و بدین خاطر بعد از اتمام سوم راهنمائی مشغول تحصیل در حوزه علمیه شد میخواست پس از فراگیری به اسلام خدمت کند در همین ایام بود که ضد انقلابیون در کردستان مسئله ایجاد نموده بودند و سید رحمت خواست که اعزام شود اما بعلت کمی سن اعزام نشد سید بسیار اسرار داشت که به جبهه کردستان برود و بهر ترتیب پس از مدتی که در کردستان بود بعلت سخت مریض شدن برگشت و حدود دو سال در حوزه انزلی مشغول بود وانگاه به تبریز هجرت نمود و جهت تحصیل مسائل دینی دو سال نیز در تبریز درس خواند؛ و مدتی نیز در حوزه علمیه همدان به تحصیل خویش ادامه داد در طی این زمان او براستی با کمال خلوص درس میخواند و از نظر زندگی بسیار ضعیف بود آن زمان که طلب علم مینمود شاید بتوان گفت که از دنیا هیچ نداشت سراسر معرفت و معنویت اندام نهیف و لاغر وی شاید گویای سخن باشد.
آری سید دوباره به سال 1363 به حوزه انزلی برگشت و در پائیز همان سال تصمیم گفت تا به سنت نبی اکرم (ص) جامع عمل پوشد و ازدواج نمود ورحمت براستی آقا بود چرا که مراسم عقد او بسیار بی آلایش و ساده برگزار شد و در طی زندگی مشترک نیز براستی از محرومان بودند که شاید کمتر کسی بتواند با حقوق ناچیز حوزه براحتی زندگی کند ولی رحمت با صفای دل و ایمان مهربانیاش زندگی را سراسر شور و شعف نموده بود می گویند هر وقتی خیلی نیاز پیدا میکرد میگفت که ما سید هستیم و آقامان حسین (ع) خود نیز توجه دارد.
سید دیر زمان بود که دل از دنیا کنده بود و تن خاکی را رها کرده بود چرا که داغ برادر کوچکش سید محسن را بر سینه داشت و همیشه در این فکر بود که چرا محسن به شهادت رسید و من ماندم او بارها به جبهه رفته بود اما آخرین بار که میرفت خداحافظی نکرد و گفت برایتان نامه نخواهم نوشت چون می دانم که به شهادت میرسم. او عارف بود و خدای خویش را میشناخت زیارت عاشورا را بر سر نماز میخواند و با گریه به خدای خویش به راز و نیاز می نشست. میگفت خدایا مرا در میدان نبرد بسوزان تا با بدن سوخته به حضورت بیایم. آری سید دیار ما شهید رحمت حسنی پیروی از مولای خویش حسین (ع) مردانه جان باخت او در عملیات ظفرمند کربلای 5 حماسه آفرید و در تاریخ هفتم اسفند ماه 65 به شهادت رسید و با خون خویش صفحهای از تاریخ خونین اسلام را رنگین نمود.