گفتگو با خانواده «شهید حمیدرضا صنعتی» گوش به فرمان ولایت فقیه باشید
سهشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۰۶
هید حمیدرضا صنعتی، در سال ۱۳۴۳ در روستای پایین محله دافچاه خمام متولد شد و در ۲۸ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ با شروع عملیات کربلای دو در یک گشت شناسایی، در منطقه حاج عمران به شهادت رسید.
به گزارش نویدشاهد گیلان شهید حمیدرضا صنعتی در چه سالی متولد شد، چندمین فرزند خانواده بود و از اوضاع درسی او برایمان بگویید
حمیدرضا در سال 1343، در پایین محلهی دافچاه متولد شد و اولین فرزند از مجموع 5 فرزند خانواده (سه پسر و دو دختر) بود. اوضاع درسی وی خوب بود و در رشتهی علوم تجربی تحصیل و همینطور بصورت همزمان تدریس میکرد. به مطالعه علاقهی بسیاری داشت و در سال 1363 برای ادامهی تحصیل در رشتهی امور پرورشی مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد عازم خراسان شد. تحصیلات خود را تا فوق دیپلم ادامه داد و پس از شهادت نیز لیسانس افتخاری خود را از دانشگاه مشهد دریافت نمود.
چه زمانی به جبهه اعزام شد؟ زمان، محل و نحوهی شهادت او را عنوان کنید
1– در مجموع 4 دفعه بصورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد، در عملیات متعددی شرکت داشت و در 28 اردیبهشت 1365 بود که در "ادامهی کربلای 2″، در ماه رمضان با زبان روزه و لب ِ تشنه به شهادت رسید. از استادش آقای طاهریان که با ایشان همراه بودند در مورد نحوهی شهادت وی نقل شده: "غروب وارد پیرانشهر شدیم و به اصرار ما نماز جماعت به امامتِ حمیدرضا خوانده شد. 164 نفر بودیم و همان شب راهی عملیات شدیم ؛ دو ساعتی گذشته بود که در خار و خاشاک به کمین نشسته بودیم، تا اینکه دشمن متوجه حضورمان شد و شروع به تیراندازی نمود و همانند باران گلوله میبارید. حدود یکساعتی گذشته بود و از 164 نفر تنها چندنفر انگشت شمار باقی مانده بودیم، از جمله "مهران قانع و رضوی” که البته آنها نیز در همان عملیات به شهادت رسیدند. حمیدرضا کوله پشتیای که مربوط به واحد اطلاعات عملیات میشد را همراه خود حمل میکرد و از شیاری جهت شناسایی راهی شد که در همان مسیر توسط خمپارهای به مقام رفیع شهادت نایل آمد.” پدر شهید ادامه میدهد: بعد از 13 ماه که از مفقودالاثر شدن وی میگذشت پیکر مطهر وی را آوردند، لباسهایش تقریباً پوسیده شده بود و تنها کمی از موی سر او و یقهی گرد ِ لباسش که از جنس پلاستیک بود باقی مانده بود. خبر شهادت او را به محمدرضا (برادر او) دادند که سایر اعضای خانواده از جانب او مطلع شدیم و فردای آنروز تشییع جنازه کردیم. در فرازهایی از وصیتنامهی حمیدرضا آمده است: دوست دارم تشنه بمیرم، دوست دارم بدنم مانند عباس قطعه قطعه شود و اگر احیاناً جنازهام به دست شما رسید، آنرا در زادگاهم دفن کنید. که همینطور هم شد و او با زبان روزه و توسط ترکش خمپارهای که باعث شد بدنش قطعه قطعه شود به شهادت رسید و طبق وصیتِ او در پایین محلهی دافچاه به خاک سپره شد.
حمیدرضا صنعتی چه خصوصیات اخلاقیای داشت ؟
– او خصوصیات ویژهای داشت ؛ نماز خود را اول وقت میخواند، نمازهای مستحبی را به پا میداشت، نماز اول وقت و نماز شب او قطع نمیشد و در نماز جماعت شرکت مینمود. آدم کم حرفی بود، نه به معنای اینکه گوشه گیر باشد، بلکه بیشتر سعی میکرد بنویسد و دوستان خود را جمع میکرد تا تبلیغ کند ؛ از اسلام، از قرآن و از نماز برایشان صحبت میکرد. همچنین به برادران، خواهران و دوستان خویش توصیه میکرد: درس بخوانید، حجابتان را رعایت کنید و نماز را به پا دارید. بیشتر دوستان وی افراد مکتبی بودند، اما ارتباط خود را با غیر مکتبیها قطع نمیکرد و سعی میکرد آنها را ارشاد کرده و امر به معروف و نهی از منکر نماید.
وی همیشه آرزوی شهادت داشته و از اعتقادات قوی او به رهبری و ولایت سرچشمه میگرفته است. در نامهای عنوان میکرد: امام تاکید نموده هرکه میتواند راهی جبهه شود و من به امام لبیک میگویم.
در پاسخ به اینکه در صورت امکان خاطرهای از وی برایمان تعریف کنید، پدر حمیدرضا میگوید :
ماه رمضان بود، روزه داشتیم و در مزرعهی برنج مشغول کار بودیم. ظهر بود، اسب را به او سپرده بودم، بعد از مدت زمانی دیدم اسب به حال خود رها شده، پیگیر شدم دیدیم حمیدرضا در اتاقی در حال نماز خواندن است ؛ پس از اتمام نماز از او پرسیدم: اسب را به حال خود رها کردی؟ پاسخ داد: باید نماز خود را در اول وقت بخوانم! همچنین خواهر وی ادامه میدهد: تمام سالهای با حمیدرضا برایمان سرشار از خاطره بود و پس از شهادت وی نیز با خاطراتش زندگی میکنیم. اما خاطرهای که برایم شیرین است مربوط میشود به شبهایی که به مرخصی میآمد، برادرها و خواهرها را در اتاقی جمع میکرد و با هم دعای کمیل میخواندیم، به نوعی ما را عادت داده بود و ما نیز با او همراهی میکردیم. همچنین وی اکثر روزههای خود را بدون سحر میگرفتند که مبادا مادر بیدار شود و به جهت آماده کردن سحری به زحمت بیفتد.
آیا بهغیر از مراسم سالگرد، مراسم دیگری برای این شهید برگزار میشود ؟
بله، ما حسینیهای داریم که در اتاق همین شهید و به نام وی دایر کردهایم. همچنین در خصوص رسیدگیهای بنیاد شهید پاسخ دادند: پیگیر این مسئله نیستیم. چهار سال پس از شهادت حمیدرضا نامهای از بنیاد شهید برایمان آمد که اگر پدر، مادر یا سایر اعضای خانوادهی وی در قید حیات هستند حضور پیدا کرده، پرونده و حقوق معوقهی وی را پیگیری نمایند، که البته این بدان معنا نیست که از جانب بنیاد شهید رسیدگیهای لازم صورت نمیپذیرد، بلکه آنها به خانوادهی شهدا توجه زیادی داشته و ما هم از مزایایی مانند دفترچهی تکمیلی درمانی برخوردار هستیم.
پدر شهید در سخن پایانی میافزاید: حمیدرضا خواستهاش شهادت بود، و در بخشی از وصیتنامهی خود عنوان کرده "خدایا آخر عمر مرا شهادت در راه خودت قرار بده”. وی ادامه میدهد: قطعاً اگر حمیدرضا میماند و در قید حیات بود، با شنیدنِ نام شهید رنگ از رخسار میبرد.
حمیدرضا در سال 1343، در پایین محلهی دافچاه متولد شد و اولین فرزند از مجموع 5 فرزند خانواده (سه پسر و دو دختر) بود. اوضاع درسی وی خوب بود و در رشتهی علوم تجربی تحصیل و همینطور بصورت همزمان تدریس میکرد. به مطالعه علاقهی بسیاری داشت و در سال 1363 برای ادامهی تحصیل در رشتهی امور پرورشی مرکز تربیت معلم شهید بهشتی مشهد عازم خراسان شد. تحصیلات خود را تا فوق دیپلم ادامه داد و پس از شهادت نیز لیسانس افتخاری خود را از دانشگاه مشهد دریافت نمود.
چه زمانی به جبهه اعزام شد؟ زمان، محل و نحوهی شهادت او را عنوان کنید
1– در مجموع 4 دفعه بصورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد، در عملیات متعددی شرکت داشت و در 28 اردیبهشت 1365 بود که در "ادامهی کربلای 2″، در ماه رمضان با زبان روزه و لب ِ تشنه به شهادت رسید. از استادش آقای طاهریان که با ایشان همراه بودند در مورد نحوهی شهادت وی نقل شده: "غروب وارد پیرانشهر شدیم و به اصرار ما نماز جماعت به امامتِ حمیدرضا خوانده شد. 164 نفر بودیم و همان شب راهی عملیات شدیم ؛ دو ساعتی گذشته بود که در خار و خاشاک به کمین نشسته بودیم، تا اینکه دشمن متوجه حضورمان شد و شروع به تیراندازی نمود و همانند باران گلوله میبارید. حدود یکساعتی گذشته بود و از 164 نفر تنها چندنفر انگشت شمار باقی مانده بودیم، از جمله "مهران قانع و رضوی” که البته آنها نیز در همان عملیات به شهادت رسیدند. حمیدرضا کوله پشتیای که مربوط به واحد اطلاعات عملیات میشد را همراه خود حمل میکرد و از شیاری جهت شناسایی راهی شد که در همان مسیر توسط خمپارهای به مقام رفیع شهادت نایل آمد.” پدر شهید ادامه میدهد: بعد از 13 ماه که از مفقودالاثر شدن وی میگذشت پیکر مطهر وی را آوردند، لباسهایش تقریباً پوسیده شده بود و تنها کمی از موی سر او و یقهی گرد ِ لباسش که از جنس پلاستیک بود باقی مانده بود. خبر شهادت او را به محمدرضا (برادر او) دادند که سایر اعضای خانواده از جانب او مطلع شدیم و فردای آنروز تشییع جنازه کردیم. در فرازهایی از وصیتنامهی حمیدرضا آمده است: دوست دارم تشنه بمیرم، دوست دارم بدنم مانند عباس قطعه قطعه شود و اگر احیاناً جنازهام به دست شما رسید، آنرا در زادگاهم دفن کنید. که همینطور هم شد و او با زبان روزه و توسط ترکش خمپارهای که باعث شد بدنش قطعه قطعه شود به شهادت رسید و طبق وصیتِ او در پایین محلهی دافچاه به خاک سپره شد.
حمیدرضا صنعتی چه خصوصیات اخلاقیای داشت ؟
– او خصوصیات ویژهای داشت ؛ نماز خود را اول وقت میخواند، نمازهای مستحبی را به پا میداشت، نماز اول وقت و نماز شب او قطع نمیشد و در نماز جماعت شرکت مینمود. آدم کم حرفی بود، نه به معنای اینکه گوشه گیر باشد، بلکه بیشتر سعی میکرد بنویسد و دوستان خود را جمع میکرد تا تبلیغ کند ؛ از اسلام، از قرآن و از نماز برایشان صحبت میکرد. همچنین به برادران، خواهران و دوستان خویش توصیه میکرد: درس بخوانید، حجابتان را رعایت کنید و نماز را به پا دارید. بیشتر دوستان وی افراد مکتبی بودند، اما ارتباط خود را با غیر مکتبیها قطع نمیکرد و سعی میکرد آنها را ارشاد کرده و امر به معروف و نهی از منکر نماید.
وی همیشه آرزوی شهادت داشته و از اعتقادات قوی او به رهبری و ولایت سرچشمه میگرفته است. در نامهای عنوان میکرد: امام تاکید نموده هرکه میتواند راهی جبهه شود و من به امام لبیک میگویم.
در پاسخ به اینکه در صورت امکان خاطرهای از وی برایمان تعریف کنید، پدر حمیدرضا میگوید :
ماه رمضان بود، روزه داشتیم و در مزرعهی برنج مشغول کار بودیم. ظهر بود، اسب را به او سپرده بودم، بعد از مدت زمانی دیدم اسب به حال خود رها شده، پیگیر شدم دیدیم حمیدرضا در اتاقی در حال نماز خواندن است ؛ پس از اتمام نماز از او پرسیدم: اسب را به حال خود رها کردی؟ پاسخ داد: باید نماز خود را در اول وقت بخوانم! همچنین خواهر وی ادامه میدهد: تمام سالهای با حمیدرضا برایمان سرشار از خاطره بود و پس از شهادت وی نیز با خاطراتش زندگی میکنیم. اما خاطرهای که برایم شیرین است مربوط میشود به شبهایی که به مرخصی میآمد، برادرها و خواهرها را در اتاقی جمع میکرد و با هم دعای کمیل میخواندیم، به نوعی ما را عادت داده بود و ما نیز با او همراهی میکردیم. همچنین وی اکثر روزههای خود را بدون سحر میگرفتند که مبادا مادر بیدار شود و به جهت آماده کردن سحری به زحمت بیفتد.
آیا بهغیر از مراسم سالگرد، مراسم دیگری برای این شهید برگزار میشود ؟
بله، ما حسینیهای داریم که در اتاق همین شهید و به نام وی دایر کردهایم. همچنین در خصوص رسیدگیهای بنیاد شهید پاسخ دادند: پیگیر این مسئله نیستیم. چهار سال پس از شهادت حمیدرضا نامهای از بنیاد شهید برایمان آمد که اگر پدر، مادر یا سایر اعضای خانوادهی وی در قید حیات هستند حضور پیدا کرده، پرونده و حقوق معوقهی وی را پیگیری نمایند، که البته این بدان معنا نیست که از جانب بنیاد شهید رسیدگیهای لازم صورت نمیپذیرد، بلکه آنها به خانوادهی شهدا توجه زیادی داشته و ما هم از مزایایی مانند دفترچهی تکمیلی درمانی برخوردار هستیم.
پدر شهید در سخن پایانی میافزاید: حمیدرضا خواستهاش شهادت بود، و در بخشی از وصیتنامهی خود عنوان کرده "خدایا آخر عمر مرا شهادت در راه خودت قرار بده”. وی ادامه میدهد: قطعاً اگر حمیدرضا میماند و در قید حیات بود، با شنیدنِ نام شهید رنگ از رخسار میبرد.
نظر شما