پدر شهید نوری هریس گفت: من و برادرانش اصرار داشتیم که برای ادامه تحصیل به آلمان برود،حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی‌کرد…
به گزارش نویدشاهدگیلان به نقل از انقلاب نیوز  شهدا همواره با لباسی ساده و تیپ معمولی و ریش و مویی با آرایش ساده و خاکی در عکس ها دیده می شوند، آبان امسال و همزمان با شکست داعش در سوریه و آزادی شهر بوکمال تصاویر شهدای این عملیات در فضای مجازی پخش شد که ظاهر یکی از شهدا با دیگران متفاوت بود.

شهیدی که بر همه قضاوت ها خط کشید

شهید بابک نوری هریس، شهیدی که تیپ و چهره اش برتر از هنرمندان بود و این موضوع سبب شد تا به وی لقب زیباترین شهید مدافع حرم را بدهند، شهیدی که علاوه بر ظاهر بسیار زیبایی که داشت سیرت و باطنش هم زیبا بود و نمازشب را ترک نکرد، بابک روی قضاوت خیلی‌ها خط ‌کشید، قضاوتی که معیار و اندازه‌اش چشم آدم‌ها بود.

دهه هفتادی ها در حماسه سوریه و دفاع از حرم بی نظیر عمل کردند و شهید زیباروی مدافع حرم نیز درس و دانشگاه و سفر به آلمان و پول و امکانات رفاهی که در اختیار داشت را رها کرد تا به عشقش که دفاع از حرم حضرت زینب(س) و شهادت بود دست پیدا کند.

در همین زمینه با محمد نوری هریس پدر شهید که خود از رزمندگان دفاع مقدس است و ۴۴ ماه در جبهه های حق علیه باطل حضور داشته وجزء خط شکن های کربلای ۵ نیز بوده به گفت و گو نشستیم که بخش نخست آن را می خوانیم:

فکر می کردید بابک شهید شود؟

افرادی که با من رفت و آمد دارند از بچه های بسیج و سپاه و رزمندگان هستند و ارتباط ما با همان تیپ قدیم رزمندگان بود و در دورهمی های خود درباره خاطرات جبهه و جنگ صحبت می کردیم و بابک هم از بچگی در این فضا رشد کرد، بابک با عشق شهدا پرورش یافت و سه پسر و دو دخترم دراین فضا بزرگ شدند و این گونه نبود که بابک از باورهای خود دست بکشد و تغییر کند و شهید شود.


بابک اهمیت زیادی به نماز قائل می شد و زندگی را دوست داشت و جوان هزاره سوم بود و و اهل درس و تحصیل بود،از بین فرزندانم بابک در زمینه تحصیل پرفروغ تر بود و پس از دیپلم وارد دانشگاه شد و ارشد را در تهران قبول شد و دانشجوی ممتازی بود،بابک با شهدا زندگی می کرد و عاشق خدا بود و به معنای واقعی کلمه خدا را دوست داشت و جوان پاکی بود و ۲۵ سال پاک زندگی کرد.

بابک نسبت به پیرامون خود بی اطلاع نبود و این گونه نبود که منتظر باشد به سوریه اعزام شود، تا روز آخر به گونه ای زندگی می کرد که هیچ کس تصور نمی کرد برای سوریه ثبت نام کرده است، زمانی که وارد دانشگاه شد زمینه ای نیاز داشت که داشته هایش شکوفاتر شود نسبت به مسائل حساس بود و همچنین به اعتقادات خود راسخ تر شد.

از ماجرای اعزامش به سوریه خبر داشتید؟

اطلاعات به من می رسد که همه آن ها را داشتم و به خانواده اطلاع دادم، به‌طور مستقیم با من این موضوع را مطرح نکرد اما می‌دانستیم که شش ماه است در سپاه بست نشسته و هرروز می‌رود و می‌آید و اصرار می‌کند که من را اعزام کنید، تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد و فکر می‌کنم واقعاً این موافقت هم کار خدا بود.

همه چیز بابک برای دلش بود و هیچ گاه نمی خواست خود را نشان دهد

همه چیز بابک برای دلش بود و هیچ گاه نمی خواست خود را نشان دهد، برخی از مدافعان حرم پس از شهادت بابک در منزل ما حضور پیدا کردند و گفتند که مدافع اصلی و صادق و واقعی حرم بابک بود چون هیچ گاه برای بازگشت به ایران برنامه ریزی نکرده بود و نمی گفت که قصد بازگشت به ایران را دارم و یک لحظه برای بازگشت خود فکرنمی کرد و تنها به شهادت فکر می کرد.

بابک موضوع حضور در سوریه را به هیچ کسی نگفت و یک روز قبل از اعزامش، در مسجد باب‌الحوائج بلوار رشت که مسجد آذری‌های مقیم رشت است از همه نمازگزاران خداحافظی کرد، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم می‌خواهم بروم خارج از کشور آن موقع همه فکر می‌کردند می‌خواهد برود آلمان.

بابک به جای آلمان از سوریه سر درآورد/ حضور بابک در سوریه همه را شوکه کرد

من و برادرانش خیلی اصرار داشتیم که برای ادامه تحصیل به آلمان برود، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی‌کرد، آن روز مردم فکر کرده بودند که بالاخره اصرارهای ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود اما به‌جای آلمان از سوریه سر درآورد و همه را شوکه کرد.

همان روزها من و مادرش حرف ازدواجش را مطرح کردیم، یک دختر از خانواده نجیب و خوبی انتخاب کرده بودیم که می‌دانستیم بابک را هم دوست دارد اما بابک موافقت نکرد، به من گفت که بابا شما به تصمیمات من اعتماد داری یا نه؟ پس بگذار بر اساس برنامه خودم پیش بروم و برنامه و مسیر من چیز دیگری است، الان که فکر می‌کنم می‌بینم بابک خودش هم می‌دانست که چه مسیری را می‌خواهد برود و به ما هم این پیام را می‌داد اما ما متوجه نمی‌شدیم.

بابک، پول و جوانی و درس خود را فدای حضرت زینب(س) کرد

چه موضوعی سبب شد تا بابک به سوریه برود؟

عشق به اهل بیت(ع) و حضرت زینب (س)و هدفش سبب شد از درس و زندگی وجوانی و مال خود بگذرد، عشق و اعتقاد و باور حرکت و انگیزه و تلاش ایجاد می کند، زمینه رفتن خارج از کشور برای بابک مهیا بود و مشکلی در این زمینه وجود نداشت ولی بابک به من و خانواده می گفت که برنامه ۵ ساله دارم و این سفر برای من قابل پیش بینی نیست، به بابک گفتم که ایراد ندارد که برای تحصیل نرویم بلکه آب و هوایی عوض کنیم که به من گفت اصلا حرف خارج از کشور را نزنید وهرکسی بخواهد به هدف برسد در داخل کشور زمینه فراهم هست و به من می گفت بابا بخدا من شما را با آرزوی تان می رسانم .

پسر بزرگم امسال کاندیدای شورای شهر رشت شد و همه مسائل مالی و تدارکات را هم به بابک سپرده بود، در بحبوحه انتخابات و وسط تبلیغات من دیدم که بابک نیست، پرس‌وجو کردم فهمیدم که به اعتکاف رفته است، سه روز در مراسم اعتکاف بود و من گفتم بابک چرا در این موقعیت به اعتکاف رفتی، سال دیگر معتکف می شدی چون الان کارهای مهمی داشتیم، گفت اصل برای من همین اعتکاف است و انتخابات و مسائل دیگر فرعیات است شاید سال دیگر نباشم که به مراسم اعتکاف برسم.

بابک به شهادت فکر می کرد و یا در برنامه شهدا حضور پیدا می کرد؟

روزی که شهدای گمنام رابرای تدفین به محله ما آوردند بابک حس و حال بسیار عجیبی داشت و ده بار به من تماس گرفت که برای تشیع حضور پیدا کنم،به من گفت که این شهدا هم دوره های تو هستند و آرام نمی گرفت، در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است که پدر دوست دارم با دوستان شهیدت محشورشوم و به آرزویش رسید و مزارش کنار شهدای کربلای۵ است.

بعد از شهادتش من فهمیدم که کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را هم خودش انجام داده است، رئیس بنیاد شهید به من گفت که پسرت برای اینکه اینجا ساخته شود زحمات زیادی کشید، من اینجا تازه فهمیدم که زمان ساخت این بنا، بابک به مسئولان گفته بود که چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان این‌قدر بلند و پر خیروبرکت است که این بنای یادبود ساخته می‌شود و بعداً شما حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید.

بابک عضو داوطلب هلال احمر بودو به صورت داوطلبانه برای به کمک به مردم عشق می ورزید، بهترین زندگی و وضع مالی و خانواده را داشت اما همه این ها را برای رسیدن به عشق خود که شهادت بود رها کرد.

در وصیت نامه خود نوشت که خانواده خود و شهر و کشورم را دوست دارم و همه دوست داشتنی های خود را فدای حضرت زینب(س) و خاندان پیامبر(ص) می کنم، به قول یکی از سرداران سپاه بابک به سوی خدا پر کشید و ما را تنها گذاشت.

 نماز شب بابک در سربازی هم ترک نشد

در زمانی که سرباز بود و شرایط سختی هم داشت اما نماز شب خود را می خواند و پس از شهادت متوجه شدیم در زمان سربازی دو بار به کردستان رفته بود و دست فرماندهان را بوسیده بود که برای دفاع از کشورم مرا با خود ببرید./انقلاب نیوز
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده