حسن جان عاشق شهید طاهرنیا بود/ راوی یکی از دوستان شهید حسن عشوری
چهارشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۵۹
قرار بود حسن جان رو ب زودی ببینم، با خودم گفتم عکسهارو ذخیره میکنم تا بهش نشون بدم. مطمئن بودم این حجم زیاد از عکسهای آقا سجاد خیلی خوشحالش میکنه...
نویدشاهدگیلان: هر وقت که میشستیم باهم درباره رفقای شهیدمون صحبت میکردیم همیشه حرف آقا سجاد هم مطرح میشد. یک چفیه داشت که عکس آقا سجاد روش چاپ شده بود، اون رو گذاشته بود بالای سرش (قسمت بالایی تختخوابش). همهی اوقات شبانه روزش با یاد شهدا سپری میشد.
یه وقتا که حرف شهادت پیش میومد و میگفتم دعا کن ماهم به قافله شهدا برسیم، میگفت تورو خدا حرف از رفتن نزن، دیگه طاقت ندارم یک عکس دیگه به عکسای توی اتاقم اضافه بشه، میگفت همیشه از خدا خواستم منو زودتر ببره...
گذشت و روز موعود رسید. تازه رسیده بودم خونه و داشتم تلفنم رو چک میکردم؛ کاملا اتفاقی به صفحهی شهید طاهرنیا در اینیستاگرام برخوردم. خیلی خوشحال شده بودم که به یک آرشیو پر از عکسای آقا سجاد رسیده بودم.
قرار بود حسن جان رو ب زودی ببینم، با خودم گفتم عکسهارو ذخیره میکنم تا بهش نشون بدم. مطمئن بودم این حجم زیاد از عکسهای آقا سجاد خیلی خوشحالش میکنه...
همیشه بهش میگفتم حسن جان من جز شهادت از خدا هیچ چیزی دیگه ای برات نمیخوام. ولی خوب توی اون لحظه نمیخواستم قبول کنم یکی دیگه از رفقام آسمونی شده... اونم کسی که سنگ صبور هم بودیم. درد و دلامون باهم بود، چه شب و روزها که باهم از شوق شهادت و رسیدن به قافله شهدا صحبت میکردیم.
خیلی خبر سنگی بود، با این حال که من شک نداشتم حسن جان یک روز به آرزوش میرسه و حتما به فیض شهادت نائل میشه ولی پذیرشش توی اون شرایط خیلی سخت بود. سیل تماسها و پیامها سرازیر و همین سندی شد برای صحت این خبر شد.
توی همون لحظات سخت بود که متوجه شدم، اون ساعتی که با یاد حسن جان داشتم عکسهای شهید طاهرنیا رو میدیدم، آقا سجاد اومده بود استقبالش، حسن جان به رفقای شهیدش رسیده بود پر باز کرده بود.
به آرزوی دیرینه اش رسیده بود...
نظر شما