خاطراتی از سردار شهید انوش خجسته به زبان همسرش/ رسالت ما همسران شهدا با تربيت فرزندانمان تكميل مي گردد
سهشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۴۲
قسمتی از وصیت نامه شهید انوش خجسته: حجاب اسلامی را رعایت کنید هر شهیدی با خون پاكش و هر خواهر مسلمانی با حفظ حجابش؛ درخت اسلام را آبیاری می کند.
نویدشاهدگیلان: به يا خاطره اي از شهيد گرانقدر حجت خجسته در ذهنم درخشيد كه بهتر ديدم آن را تعريف كنم اين خاطره را يكي از دوستان شهيد به نام آقاي عباس گلزار كه دوستي نزديكي با شهيد داشت از جايگاه اين بنده مخلص با خدا برايم گفت البته من در آن زمان نمي دانستم كه همسرم فرمانده تيپ 75 ظفربود.
ايشان تعريف كردند: در يكي از عمليات هاي چريكي برون مرزي گويا فتح 4 بود كه قصد حمله به مواضع دشمن در خاك عراق داشتيم. امكانات موجود بسيار اندك بود و عمليات ما شايد بيش از يك هفته به طول مي انجاميد و اكثر بچه ها از كمبود امكانات بسيار گله داشتند و معتقد بودند كه با اين امكانات وتجهيزات اندك همچون آب و خوراك و بدون چهار پايان براي حمل و نقل وسايل موجود نمي توان به اهداف رسيد.
همسرشهید فرمودند: صحبت هاي اين بنده مخلص بر دلها نشست و باعث گرديد كه عزيزان دلير و رزمنده نيروي تازه اي بگيرند و در اين عمليات يكي از پارتيزانهاي كرد عراق تيپ رزمندگان دلاور را همراهي مي كرد. به هر حال عمليات در شرايط نه چندان خوبي در هواي سرد كردستان آغاز گرديد. راه بسي دشوار و صعب العبور مي نمود ولي رزمندگان شجاع ما بدون وقفه با پاي پياده شروع به پيشروي در خاك دشمن نمودند راه طولاني و ناهموار باعث خستگي و ناتواني در بچه ها شده بود چنانچه هر كس كوله پشتي و يا حتي قمقمه هاي آب خود را از شدت بيحالي در اين راه مي انداختند تا بتوانند سبكتر ادامه طريق نمايند.
ادامه دادند: آن چريك كرد عراقي كه به عنوان راهنما اين دلاوران را همراهي مي گرد با وجود هيكل چاق ديگر نمي توانست تحمل گرسنگي و تشنگي كند و بشدت بيحال شد و تا جايي كه بر زمين افتاد و بيهوش شد. چاره اي نبود مي بايست آن مرد بيحال را مي گذاشتند و به راه خود ادامه مي دادند تصور اينكه كسي بتواند آن راهنما را بر دوش بگيرد بعيد و غير ممكن مي نمود در ثاني نمي توانستند در همان محل بمانند و وقت تلف كنند اين بود كه بچه ها تصميم گرفتند كه بدون راهنما راهشان را ادامه دهند. در اين شرايط بود كه همگان با تعجب ديدند كه پيكر كوچك اما پر توان حجت بدن سنگين آن راهنما را بر دوش كشيد و به بچه ها فرمان حركت داد و با نيروي خارق العاده خود متحمل گشت. در آن عمليات رزمندگان ضربات مهلكي به تجهيزات دشمن وارد آوردند.
فرمودند: بعد از به هوش آمدن آن راهنماي عراقي و مطلع شدن از جريان بيهوشي اش و ايثار و فداكاري اين برادر گرانقدر با تعجب بسيار اظهار مي كرد كه مدت 30 سال است در جنگلهاي چريكي در حال رزم هستم ولي تاكنون چنين صحنه اي از ايثار و گذشت را به چشم نديده بودم و اين امر را ناشي از پيروي از خاندان عصمت و طهارت خصوصا حماسه حسين دانست و او كه سني مذهب بود به جرگه شيعيان پيوست البته اين طور گذشتها و فداكاريها در جبهه هاي ما چندان تعجب آور نبود چرا كه همه شهيدان با ايثار و گذشتن از مال و فرزند و همسر و بدون ذره اي ترس اين امر را ثابت نمودند اما آيا در قبال اين همه گذشت و فداكاري وظيفه ما كه مانده ايم چيست آيا بايستي همه اين حماسه ها و حماسه زان را به دست فراموشي بسپاريم و فقط سال به سال سالگردي بگيريم و بس. مسلما آنان كه رفتند كاري حسيني كردند و آنان كه ماندند بايستي زينبي باشند و گرنه يزيدي اند.
وی ادامه داد: خدا نكند كه بخواهيم راه يزيد را ادامه دهيم چرا كه ما رسالت آن حسينيان تاريخ را بايستي بر دوش بكشيم. فكر مي كنم رسالت ما همسران شهدا با تربيت فرزندانمان تكميل مي گردد فرزنداني كه بايد رهرو راه پدر شهيدشان تربيت شوند تا راه و خاطره پدر را هميشه زنده نگهدارند. خداوند ما در اين امر خطير ياري فرما و از وسوسه هاي شيطان كه چشمان را به مال دنيا بدوزيم و محودنيا شويم بر حذر دار باشد كه در راه و هدف شهيدانمان و در اجر و مقام آنان لااقل سهمي هر چند كوچك داشته باشيم.
نظر شما