شهيد منصور موسوي:
به ياري خدا به جبهه رفتم بعد از چند ماهي نگذشته بود كه خبري ديگر آن به اسارت در آمدن پسردايي ام به دست صداميان زمان كه اين خبر را شنيدم بينهايت ناراحت شدم چاره اي جز صبر نداشتم به خودم دلداري مي دادم تا بتوانم با روحيه اي خوب بجنگم تا بتوانم خدمت كوچكي به ميهن عزيزم کرده باشم.
نویدشاهدگیلان: شهيد منصور موسوي در سال 1342 در روستاي چوبر از توابع شهرستان شفت بدنيا آمد. زمانيکه به سن هفت سالگي رسيد و پا به مدرسه گذاشت مشکلاتي را پيش رو داشت بدليل سن کمش مشکلات خانواده را زياد نمي فهميد تا وقتيکه به سن 12 سالگي يعني به سن نوجواني رسيد با مشکلات دست و پنجه نرم کرد. براي کار کردن به تهران رفت تا خرج خود را بتواند در بياورد. چون احساس مسئوليت مي کرد برادران و تمام اعضاء خانواده را مي خواست به مشهد ببرد. شهيد در موقع عزاداري آقا امام حسين از عزاداران امام حسين(ع) بودند. زمانيکه به خدمت مقدس سربازي فراخوان شد و گذراندن چند ماه آموزشي به يکي از مناطق جنگي اعزام شد و در سال 1362 خبر شهادت را به خانواده آوردند.
قسمتی از وصیتنامه و زندگینامه شهيد منصور موسوي گیلانی در سالروز شهادتش
قسمتی از وصیتنامه شهيد منصور موسوي؛
آري بر اثر زمان بود كه تصميم گرفتم كه اين همه خونهاي به ناحق ريخته برادران به جبهه بشتابم و به ياري خدا بتوانيم صداميان و طرفداران آنرا به خاك و خون بكشيم.

به ياري خدا به جبهه رفتم بعد از چند ماهي نگذشته بود كه خبري ديگر آن به اسارت در آمدن پسردايي ام به دست صداميان زمان كه اين خبر را شنيدم بينهايت ناراحت شدم چاره اي جز صبر نداشتم به خودم دلداري مي دادم تا بتوانم با روحيه اي خوب بجنگم تا بتوانم خدمت كوچكي به ميهن عزيزم کرده باشم.

آري برادر زماني كه هواپيماهاي عراقي بر بالاي سرمان به پرواز در مي آمدند با خدا راز و نياز مي كردم كه خدا تو ما را پيروز گردان تا بتوانيم انتقام خون برادران را گرفته باشيم و ان برادراني كه به دست اصارت هستند آزاد سازيم آري برادر اگر تمامي دردودلم را بر كاغذ بياورم كم است نه قلم ياراي آنرا دارد نه كاغذ توان آنرا پس درد دلم را بر روي كاغذ مي آورم كه شايد اين دلم آرام گيرد.
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده