حماسه شهيد، همواره زنده است/خاطراتی از شهيد سيد جلال نور محمدي
شنبه, ۰۷ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۱۲
شهيد چون ديگر همسالان خود به محيط دبستان وارد و پس از پشت سر گذاشتن دوران ابتدايي موفق به اخذ ديپلم گرديد.
نویدشاهدگیلان: شهيد سيد جلال نور محمدي به سال 1337 در يك خانواده متدين مذهبي در شهرستان لنگرود ديده به جهان گشود. شهيد چون ديگر همسالان خود به محيط دبستان وارد و پس از پشت سر گذاشتن دوران ابتدايي موفق به اخذ ديپلم گرديد. در زمان انقلاب فعاليتهاي چشمگيري داشت و يك بار نيز به وسيله ماموران شهرباني (سابق) لنگرود دستگير شد و مورد ضرب و جرح قرار گرفت و پس از پيروزي انقلاب نيز در ارگان هاي انقلابي از قبيل بنياد مسكن فعاليت داشت و سرانجام در ماه رمضان سال 59 عده اي از چپ نماها در فرمانداري لنگرود جمع شده بودند و شهيد همراه با ديگر برادران به فرمانداري رفت تا آن گروهها را بيرون كنند و در اين هنگام مورد حمله گروهكهاي منحرف قرار گرفت و سرانجام بعلت درگيري شديد و جراحات سخت با دهان روزه به درجه رفيع شهات نائل آمد.
خواهر شهيد: شهادت آخرين گامي است كه به خدا مي پيوندد. شهادت زيستن است رها شدن است. رها شدن از زندان تن زندان خاك شهادت پرواز است پرواز مرغي از قفس به آشيانه خويش شهادت آخرين احتياج پويندگان راه خداست، عشقي است كه در دلها خانه كند و نيازي است كه بر جانها افتد.شهادت فريادي است در سكوت، نوريست در ظلمت و چراغ اميدي است در سياهي هاي شب ياس. و شهيد در كالبد مرده و افسرده جامعه روح مي دمد همه را به حركت و اميد دارد رگهاي خشك جامعه را از خون خويش مي دمد. همه را آماده خيزش و قيام مي كند. شهيد چون شمع مي سوزد. آگاهانه مي سوزد، آزادانه مي سوزد. پرتو مي افكند چراغ راه مي شود همه را فيض مي دهد. خود مي رود تا ديگران بمانند خود مي سوزد تا ديگران نسوزند. زندگاني خويش را مي ميراند تا ديگران زندگي يابند. شهيد هميشه حضور دارد. شاهد است الگوست. نام شهيد ياد شهيد مظلوميت شهيد. مبارزه شهيد، حماسه شهيد همواره زنده است و ما امتي شهيد پروريم و شهادت طلب دشمن بداند كه مهياي پذيرش تيرهاشان بر سينه هامان هستيم و آماده سازش و تسليم نه! دشمن بداند كه راه ما تا ابديت است.براي رساندن خويش به آنجا جز فنا شدن در راه خدا و فدا شدن در راهش شوري در سر نمي پرورانيم
اين خاطره به نقل از يكي از دوستان شهيد جمع آوري شده است: سيد جلال نور محمدي در لنگرود متولد شد. ديپلم در رشته تجربي گرفت هنوز انقلاب شروع نشده بود كه در انجمن ها به فعاليت پرداخته بود به امام رحمه الله عليه علاقه بسيار بسيار وافري داشت. قبل از شروع انقلاب در هر گوشه اي در هر جايي كه دوستان و آشنايان خصوصا جوانان را مي ديد آنها را به راه اسلام فرا مي خواند و سخنان رهبر كبير را براي پيشرفت هدفش سرلوحه راه خود قرار داده بود.از رژيم طاغوت بدگويي و مبارزه مي كرد. و خواهران را به حجاب و داشتن عفت نصيحت مي كرد. تا اينكه به دستور امام خود شبانه اعلاميه پخش مي كرد.بدون اينكه كسي خبري داشته باشد. حتي او شبها بيدار مي ماند و اعلاميه هاي امام را كپي مي نمود و پخش مي كرد.يك شب در گير و دار پخش كردن اعلاميه ها بود كه ماموران به او ايست مي دهند و فرار مي كند و كوچه پس كوچه را پشت سر مي گذارد و خود را به خاه يكي از آشنايان مي رساند و از دست آنها جان سالم بدر مي برد و نزديكيهاي اذان صبح بلند مي شود و با خداي خود مشغول راز و نياز مي شود.بارها در نوشتن شعار روي ديوار ماموران سر مي رسند و او باز از دست آنها نجات پيدا مي كند. او روي ديوار مي نوشت نصر من الله و فتح قريب.اين شعارها شعارهايي بود كه در راهپيمايي هم هميشه سر مي داد و شعارهاي ديگري از قبيل: مرگ بر اين سلطنت پر فريب. يا تا شاه كفن نشود اين وطن وطن نشود.
او عقيده داشت نوشتن اين شعارها و همچنين يكپارچگي وحدت مردم نخستين راه مبارزه با رژيم طاغوت است و اين شعارها در واقع زبان انقلاب و پيام مردم حزب الله مي باشد. و از دادن و نوشتن اين شعارها هيچ گونه هراسي نداشت. در راهپيمايي ها او اولين كسي بود كه هميشه پيپاپيش صف حركت مي كرد و شعار مي داد و مردم انقلابي هم با او هم صدا مي شدندبارها مامورين تلاش كرده بودند كه او را از سر راه بردارند. چون حضور او در جمع جرات بيشتري به ديگران مي داد براي همين آنها او را سر راه خود مي ديدند و مي خواستند او را از سر راه خود بردارند كه موفق نشدند.بارها توي خيابان به او تير اندازي كردند ولي تيرشان به خطا مي رفت.او فعاليت خود را همچنان ادامه داد. تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد با به پيروزي رسيدن انقلاب فعاليت هاي او نيز شدت گرفت.او در حزب جمهوري اسلامي فعاليت چشمگيري داشت. كم كم گروهكها مشخص شدند. حزب كمونيست مجاهدين خلق و هر كسي كه خود را مسلمان و طرف دار انقلاب م مي دانست چهره واقعي خود را نمايان كرد. او هميشه با آنها درگيري داشت.
به دستور امام دولت تعيين شد امام جمعه تعيين شد آيت الله طالقاني هم به سمت امام جمعه تهران تعيين شد. تا اينكه يكروز خبر مرگ ناگهاني طالقاني را از راديو شنيد. آن روز بدين مناسبت راهپيمايي ترتيب داد. كه همه از مسجد جامع با پاي پياده به طرف آستانه اشرفيه حركت كردند و در تمام اين مدت بدون خستگي شعار مي داد و فعاليت هاي او همچنان ادامه داشت تا زمان شهادتش.در ماه مبارك رمضان 1356 بود كه مجاهدين خلق آمدند و فرمانداري را به تسخير خود در آوردند و از طرفي ديگر عده اي هم به صدا و سيما حمله ور شده بودند و سيد جلال بيمار بود. و قرار بود كه آن شب را در بستر به استراحت بپردازد كه ناگهان هل من ناصر ينصروني شهيد انصاري را شنيد و يكي از دوستانش نيز براي او پيغام فرستاده بود كه فرمانداري به تسخير گروهكها در آمده است. هنوز كمي زمان تا افطار مانده بود .
او رفت و با تلاش بسيار زياد با كمك مردم و سيل جمعي يكه در خيابانها جمع شده بودند توانستند فرمانداري را از زير چنگال گروهكها در آوردند.آن شب نيز شعار مي داد و مردم هم با او همصدا شدند. حزب فقر حزب الله رهبر فقط روح الله و نهضت ما حسينيه رهبر ما خميني. تنها ره سعادت، ايمان جهاد شهاد ت. بعد از درگيري جمعيت در حين پراكنده شدن بودند كه دست يكي از همين منافقين كور دل بنام شاپور نوربخش با ضربه اي كه به سر او وارد آوردن با دهان روزه به شهادت مي رساند. فورا خون ريزي مغزي مي كند او را به بيمارستان منتقل مي كنند. اعلام مي شود كه احتياج به خون داريم. و دوستان و طرفداران انقلاب نيز اينبار او را بر روي تخت بيمارستان تنها نمي گذارند و هر كدام مايل به كمك او بودند آنها نيز با دهان روزه دست به دعا مي شوند و امن يجيب مي خوانند. ولي انگار خداوند دعاي خود را بر سيل دعا كنندگان ترجيح داد و او را به آرزوي ديرينه اش همانا شهادت و فدا شدن براي انقلاب و براي امام بود رسانيد.او نيز همانند مولاي خويش علي بن ابي طالب با دهان روزه در 15 ماه رمضان ضربت خورد و 17 ماه مبارك به ديدار معشوق و معبود خود و جد شتافت او بسيار مهربان خاضع و شكيبا بود. با وجود سن كمش بسيار شجاع و با تقوا بود او نيز به ياران خود پيوست.
نظر شما