سردار «شهید مجید مرآت حقی» دومین فرمانده شهید گردان قهرمان حضرت اباالفضل فومن

نویدشاهدگیلان: سردار شهید مجید مرآت حقی دومین فرمانده شهید گردان قهرمان حضرت اباالفضل فومن می باشد که با توجه به فرارسیدن سالروز شهادت این سردار سپاه اسلام  زندگی نامه، وصیت نامه و نامه ای از او به خانواده اش را مرور می کنیم.


 شهيد مجيد مرآت، در اول ارديبهشت سال 1340 در شهرستان فومن پا به عرصه وجود گذاشت و در خانواده اي مومن و پرهيزگار پرورش يافت. مجيد از همان دوران کودکي بسيار آرام و صبور و با گذشت بود. و در تمام دوران تحصيل اطرافيان مجيد، را دانش آموزي پر تلاش و جدي مي شناختند و هر ساله با نمرات عالي مدارج تحصيلي را پشت سر مي گذاشت.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مجيد نوجواني متدين و دلير بود و با جسارت و شهامت در تظاهرات حضور مي يافت. و با وجود سن کم خود، نقش موًثري در براه انداختن راهپيمائي هاي اعتراض آميز، عليه حکومت استبداد پهلوي داشت، و به همين علت از سوي ماموران شاه دستگير و مدتي در شهرباني فومن بازداشت و مورد اذيت و آزار عوامل رژيم قرارگرفت.

مجيد کمتر لب به سخن مي گشود و بيشتر فکر مي کرد و رابطه عاشقانه اي با پروردگار لايزال داشت. و دوستانش مي گويند: مجيد شبها به خواب راحت پشت پا مي زد و جان و روحش را به زمزم، زمزمهً نماز شب و حلاوت دل نشين دعاي نيمه شب صفا مي بخشيد، و بسياري از روز ها دست از طعام مي کشيد تا به ضيافت الهي راه يابد وتنها خرما و نان و پنير غذاي افطاري او بود. مجيد انس و علاقه عجيبي با قرآن داشت و با حزني خاص به تلاوت قرآن مجيد مي پرداخت تو گويي حکايت از فراقي مي کرد.

در سال 1360 براي اداي به تکليفي که بر خود واجب مي دانست به دفاع از کيان امت اسلامي خود را کاملا آماده و رو بسوي جبهه ها ي غرب کشور عزيمت نمود و مدت زيادي در منطقه غرب و کردستان بعنوان فرمانده جندالله در مريوان و جانوران و بسياري از محورهاي منطقه کردستان، را بر عهده گرفت و در اکثر عملياتهاي غرب کشور حضوري شجاعانه داشت. او با همت والاي خود توانست موجبات آزاد سازي قسمتهاي از مناطق اشغال شده توسط دشمنان غاسب شود و از اشغال در آوردن دهها روستا از دست گروهکهاي ملحد کومله و دمکرات را فراهم نمايد. در سال 64 با توجه به مديريت و فرماندهي در خورتحسين اين شهيد دلاور و بزرگوار فرماندهي محور ديزلي از توابع شهرستان مريوان را که علاوه بر داشتن گردانهاي عملياتي ، محل استقرار نيروهاي پدافندي نيز بود به وي سپرده شد. خبر رشادتها، دليرمرديها و توانمنديهاي مجيد بگوش فرماندهان بعث عراق نيز رسيده بود، فلذا براي بدست آوردن سرش جايزه گذاشتند.

مجيد، اواخر سال 65 به در خواست دوست و همرزم دليرش شيهد حجت نظري فرمانده گردان حضرت ابوالفضل العباس (ع) به منطقه جنوب هجرت نمود و در کنار او مشغول به مبارزه و نبرد با دشمنان بعثي شد، و در عمليات کربلاي 5 در منطقه شلمچه به شايستگي درخشيد. او پس از شهادت شهيد حجت نظري فرماندهي گردان حضرت ابو الفضل (ع) را پذيرفت و در ادامه راه آن شهيد بزرگوار در عمليات نصر 4، در منطقه ماووت عراق شرکت در ۶ تیر سال ۶۶ به درجه رفيع شهادت نائل آمد و در کنار همرزمان دليرش در مزار شهداي شهرستان فومن در جوار حضرت حق تعالي ماًوا گزيد.


با سلام و درود بر تمام رهپویان مسیر صداقت و سعادت مکتب جهانگیر اسلام و انبیاء مرسل و اولیاء حقیقت. چند جمله ای که گویای سلامتیم می باشد برایتان می نویسم.با این امید که حال همه ی شما خوب باشد و نگرانی از هیچ مسئله ای نداشته باشید و در زیر سایه خداوند متعال زندگی خوش و خرم داشته باشید. مادر و پدر عزیز امیدوارم از اینکه برای شما نامه نداده ام ناراحت نباشید و از آنجا که لطف و محبت شما نسبت به فرزندان زیاد می باشد کمی احساس نگرانی می کنید ، ولی گمان نکنم هرگز این مسئله کوچکترین خللی در اراده مصمم تان راه دهد و همیشه برای پیروزی تمامی حق گویان و مسلمانان دعا نموده و به راستی که دعاهای شما و امثال شماست که هر روز رزمندگان ما هنرنمائی شگفت آور به پا می نویسم دارند و پیروزند.

الان این نامه را باور کنید نمی دانم که چه بنویسم. این قدر که نامه ننوشته ام عجیب در نامه نوشتن تنبل شده ام. ولی خوب چند جمله ای از منطقه مریوان که این روز ها زیاد اسمش را در اخبار می شنوید برایتان می نویسم.شهر مریوانی که مدتی خالی از مردم شخصی بود، به یمن خداوند بزرگ مردم کم کم وارد شهر شدند و می شوند و به همراه این مردم یک سری ضد انقلاب نیز سوء استفاده نموده و هر وقت یک خرابکاری در اطراف مریوان می کنند، که ان شاءالله دیگر آخرین زور خود را می زنند. درست است که این روزها در این منطقه شهید و مجروح زیاد داشته ایم اما خوب این هم خودش سعادت می خواهد و هدیه ای از طرف خداست که نمونه اش همین عبادتی است که رساننده این نامه می باشد. خلاصه ببینیم قسمت ما در این بین چه خواهد شد در هر صورت خواست خداست ما هم ان شاءالله(رضی به رضاک) رضایت خدا را می خواهیم.

در آخر سلام گرم مرا به داداش و زن داداش و آقا حجت و عیالشان و ناهید خانم و نسرین خانم و خواهر و همچنین پسر عمه عزیز و سایر فامیلان و آشنایان و دوستان خصوصا آقا داود و آقا مهران برسانید.



سلام برحسین شهید، امام عزیزی که مظلومانه سرش از تن جدا کردند و ما پیروان خط سرخ شهادت هموراه آرزو می کردیم (یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ) ای کاش بودیم. ندای هل من ناصرینصرنی آن امام بر حق را پاسخ مثبت می دادیم و در رکابش جانفشانی می کردیم.

 قرنها گذشت بسیاری از مسلمان با خودآرزوی جنگیدن و جهاد با دشمنان آرمان حسینی را به گور بردند تا اینکه سیدی گرانقدر چون حسین(ع) بر یزید زمان تاخت وحماسه عاشوراء دوباره زنده شد آنگاه دلباختگان حسین(ع) با درک این مطلب که باید حسین(ع)وار جنگید وارد جنگ شدند و از این آزمایش الهی سرافراز بدر آمدند و همیشه دعایم این بود که: بار پروردگارا من هم جزء شهدا باشم و مرگم را خداوند در راهش قراردهد.(اَلّهُمَّ اجعَل وَفاتَنا قَتلا”فی سَبیلِکَ) خدایا در حد توان سعی کردم در راه تو برای تو کشته شوم هر چند تقصیر و گناه زیاد داشتم اما امیدم به الطاف و فضل توست مطمئنا” می دانم بیشتر از گناهانم می باشد از یک یک برادران دوستان و نزدیکان انتظار دارم دعا کنند تا خداوند از سر تقصیراتم بگذرد و مرا با شهداء محشور گرداند.

اما شما پدر و مادر خوبم هر چند فرزند خوبی برایتان نبودم مرا ببخشید و از خداوند بخواهید شاید قلم عفو بر گناهانم کشیده شود به همه بگویید که فرزندمان سرمشقش حسین(ع) بود و می خواست تا از یاران حسین(ع) باشد وصیتم این است که در پیشبرد اهداف عالیه جمهوری اسلامی بکوشید و امام و سایرخدمتگزاران به دین مبین اسلام را دعا کنید.