او مانع پرواز و عروجش را دو چیز میدانست!
چهارشنبه, ۰۷ تير ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۵۶
با معنویتی که در مهدی وجود داشت مهر و محبتش در اولین وهله دیدار هر بینندهای در دلش مینشست، کمال عشق، معرفت و خداشناسی مهدی بود که بچههای رزمنده خود را مرید او میدانستند و پروانهوار گرد شمع وجودش میگشتند و گاه حتی شرط حضور در جبهه را بودن در کنار وی میدانستند.
نویدشاهدگیلان: سردار شهید اسلام، مهدی خوشسیرت در نوزدهم شهریور سال 1339 در روستای چورکوچان شهرستان آستانهاشرفیه دیده به جهان گشود. تحصیلات دوران ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را آن گونه که شایسته بود در زادگاهش شهرستان آستانهاشرفیه پشت سر گذاشت و در سال 1358 موفق به اخذ دیپلم شد و پسازآن لباس مقدس سربازی را به تن کرد.
با معنویتی که در مهدی وجود داشت مهر و محبتش در اولین وهله دیدار هر بینندهای در دلش مینشست، کمال عشق، معرفت و خداشناسی مهدی بود که بچههای رزمنده خود را مرید او میدانستند و پروانهوار گرد شمع وجودش میگشتند و گاه حتی شرط حضور در جبهه را بودن در کنار وی میدانستند.
آقا مهدی از روزی که گام در جبهههای حق علیه باطل نهاد و در مدرسه عاشقان روحالله ثبتنام کرد هرگز تسویهحساب نگرفت و دنبالش هم نرفت در زمان حضورش در جبههها همیشه تلاش داشت در عملیاتها شرکت کند و اگر به دلیل حضور در منطقهای دیگر موفق به شرکت در عملیاتی نمیشد غم تمامی چهره نورانیاش را فرامیگرفت و تا چند روز حال خوشی نداشت.
او با تلاش بیوقفهاش در عملیاتهای افتخارآفرین و غرورآمیز طریقالقدس، فتح المبین، بیتالمقدس، فتح خرمشهر، رمضان، مسلم ابن عقیل، محرم، والفجر 4، والفجر 6، هور العظیم، قدس، بدر، والفجر 8، کربلای 2، کربلای 5 و نصر 4 حضور پیدا کرد.
اعتقاد راسخش به اسلام، امام و انقلاب و شاگردی این مکتب انسانساز هدفی را برایش ترسیم کرده بود که برای رسیدن آن سر از پا نمیشناخت و بهترین دلیل اینکه پس از 13 بار مجروحیت در عملیاتهای مختلف، هیچگاه در استراحت کامل بسر نبرد بلکه پس از ترمیم مختصر، دوباره خود را به صحنه مبارزه و جهاد رساند و در جمع لشکریان اسلام قرار گرفت.
در سفرهای پشت جبهه نیز مهدی با مرخصیهای کوتاهش نهتنها فقط به خانوادهاش میرسید بلکه به شهرهای دیگر حتی به استان مازندران برای تألیف قلوب و سرکشی به خانوادههای محترم شهدا و رزمندگان میرفت.
آنقدر این ارتباط عمیق بود که اغلب خانوادههای شهدا با دیدن چهره نورانی مهدی قوت قلب میگرفتند و همانند فرزندان شهیدشان دوستش میداشتند و شهید خوشسیرت در روزهای پایانی عمر شریفش (اواخر جنگ) از خجالت خانوادههای شهیدان و بخصوص پس از شهادت دو برادرش حسین و رضا خوشسیرت، بعد از عملیات نیز به مرخصی نمیآمد.
او مانع پرواز و عروجش را دو چیز میدانست! یکی ملبس به لباس سبز سپاه شدن تا بر پیشانیاش ستاره بنشیند و دیگری به سنت پسندیده رسول مکرم اسلام صلیالله علیه واله و سلم جامع عمل پوشاندن و او به این تکلیف نیز عمل نمود و پایه زندگی مشترکش را با دختری متدینه در اوج سادگی و صفا بنا نهاد تا آخرین ریسمان تعلق زمین و زمینیان را پاره کند و ثابت کند که این بندها و تعلقات نمیتوانند عاشق و مرغ باغ ملکوت را زمینی کرده و در قفس تن اسیر نماید و حاصل پیوند مقدسش دختر مؤمنهای شد که پس از شهادت آقا مهدی دیده به جهان گشود.
آقا مهدی مسئولیتهای خویش را در جبهه از فرماندهی دسته آغاز و پس از گروهان و گردان، با رشادت و مدیریتی که از خود نشان داده بود به فرماندهی تیپ دوم محرم و معاونت فرماندهی لشکر قدس گیلان برگزیده شد مهدی که در فراق دوستانش هماره میسوخت و در دل و بر لب آرزوی شهادت داشت سرانجام پس از سالها حضور مستمر و مداوم در جبهههای جنگ و رزم بیامان و مجاهدت در دو جبهه جهاد اصغر و جهاد اکبر، در عملیات نصر 4 – فاتح ماووت عراق ساعت 30: 11 تاریخ شش تیر 1366 ندای ارجعی الی ربک را از معشوق حقیقیاش شنید و بیتابانه و لبیکگویان بهسویش پرکشید و به دریای رحمت الهی پیوست و ستارهای، درخشان در آسمان انقلاب اسلامی ایران شد.
وصیتنامه شهید عارف
بسمهتعالی
الا و ان الیوم الحضار و غدالسابق و البسقه الجنه و الغایه النار
آگاه باشید امروز روز آمادگی و آماده شدن است و فردا هنگام سبقت و پیشی گرفتن، بهشت جایزه پرندگان مسابقه و پایان کار (عقبماندگان مسابقه) دوزخ میباشد. (نهجالبلاغه).
به نام خداوند بزرگ که به بزرگی و وحدانیت خودش بر مأمنت نهاد و حیات ما را در فضای روحانی جمهوری اسلامی ایران مقدر گردانید. خدایا عمری است که بر من گذشت ولی من از خود نگذشتم و در مدت حیات بارها خودم را دیدم و پسندیدم و تو را ای خدای مهربان فراموش کردم. خدایا هرروز و هرلحظه از حیاتم، برکات و رحمت تو از بالابر من و ما فرود آمد ولی جواب این خوبیها را من به بدی پاسخ دادم. ای خدای مهربان مدتها بود که غافل و بیخبر از خودم بودم و هم تو کرم کردی و مرا به وظیفه خود آشنا کردی و آن زمان بود که تازه فهمیدم که ای وای چه کردم و چگونه به دست خودم فردای خود را به سیاهی و تباه کشاندم و آنجا بود که جبران آن را بر خود دشوار و سخت دیدم و بازهم لطف تو به دادم رسید و باب توبه و بازگشت را جلوی راهم نمایان کرد چه میگویم نه اینکه نشانم دادی بلکه مرا دعوت نمودی و گفتی اگر برگردی بهسوی من نه اینکه میپذیرم، تو را بلکه دوست خواهم داشت.
حال ای خدای مهربانم عاصیام و گمراهم و آلودهام …؛ و با همه بیآبروئی خود بهسوی تو برگشتم و واسطهای ندارم به همه بدی کردم و از خودم رنجاندم و اینک جز لطف و کرم تو واسطهای نمییابم پس ای خدای مهربان مرا پذیرا باش و در دریای رحمت و کرم خود مرا غرق کن تا نجاتم دهی، خدایا اینک که لحظاتی بیش به عملیات نمانده است بغض گلویم را گرفته و نمیدانم چه اشکی بریزم، خدایا اشک ندامت و شرمندگی بر گونهام روان است و درحالیکه مقربان صالح درگاهت در این زمانها که لحظه وصل است اشک شوق (شوق وصال محبوب) میریزند. خدایا فردایم چگونه است، خدایا روز حساب چه بر من مقدر کردهای، خدایا با این آلودگی و روسیاهی شرم دارم که پیشگاه تو حاضر شوم برای حساب و بازپرسی پس ای مهربان مرا به کرم خود ببخش و رسوایم مگردان خداوند اینک که مدت ۵ سال و اندی از عمر این جهاد مقدس می گذر بهجز عده قلیلی از دوستان کسی را با خود در سنگر نمیبینم زیرا عدهای به لقای تو آمدند وعدهای بر روی تختهای بیمارستان و منزل بستری هستند وعدهای نیز با توجیهات مختلف خود را به کارهای پشت جبهه مشغول نمودند و درد من از گروه سوم است و گویا اصلاً در این دنیا نیستند و فریاد استمداد طلبی انقلاب را از حلقوم امام نمیشوند، خدایا تو خودت به کرم خود دلها و گوشهایشان را بیدار و بینا و شنوا گردان و توفیق پوشیدن لباس رزم مجاهدانت را به آنان بده.
پدرم و مادرم و همه اعضای خانواده مفتخر و خرسند باشید که امروز خداوند به شماها افتخار میکند و اگر در طی این راه مقدس خونم بر زمین ریخت و به رود پرخروش شاهدان پیوست پس طوبیلکم (خوشا به حال شما) که خود را با زهرا (س) همدرد کردید و من هم آنوقت روحم در آرامش است که طوری زندگی کنید که انگار فرزندی به انقلاب تقدیم نگردیده و همیشه خود را بدهکار انقلاب و اسلام و امام بدانید؛ و از زحمات جانفرسای شما که در حقم نمودید از خداوند برایتان طلب اجر و مغفرت دارم و از برادرانم نیز عاجزانه درخواست دارم که با سلاح تقوی و صبر خادم انقلاب باشند و از مواضع تفرقه دوری کنند و از خواهرانم مسئلت دارم که در کردار و افعال خود به زینب (س) اقتداء کنند و در امر جهاد بیتفاوت نباشند.
از برادرم محمد نیز کمال تشکر را دارم و تقاضامندم که هیچوقت پدر و مادر خود را از مهربانی حمایت خود بینصیب مگردان و از همه دوستانم میخواهم که بندگی خود را به خدا در عمل ثابت کنند و وفاداری خود را به امام و انقلاب تا حد نثار جان خود به اثبات رسانند و کسی سنگ دوستی مرا به سینه نزند جز در لباس جهاد و تقوی، ای عزیزانی که زیر تابوت مرا گرفتهاید و قدم در گورستان آستانه نهادهاید از عاقبت کسانی که در اطرافتان در زیرزمین پوسیدهاند عبرت بگیرید. دلتان را از علائق برکنید که روزی شما نیز به آنان ملحق خواهید شد ای قهرمانان انقلاب امت اسلامی آستانه: از کسانی که خود را درصحنه انقلاب دایههای مهربانتر از مادر میدانند بترسید و بر حذر باشید.
همسرم حلم و بردباری را در خود تقویت کن اگر موفق به این کار شدی هیچوقت حوادث زندگی تو را از کوره به درنخواهد کرد در مقابل خطای انسانها حلیم باش و در مقابل کممحبتیها تو مهربانتر باش. قرآن میفرماید که از خصوصیات بندگان خوب خدا این است که در زمین با تواضع راه میروند و از خطای انسانهای جاهل با سلامتی گذشت میکنند.
(و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما) فرقان ۶۲
همسرم اگر میخواهی خدا از تو راضی باشد باید در راهش حرفها و طعنهها و ملامتها را به جان خریدار باشی و در این راه از خود خدا کمک بخواه و بدان که انسان سرنوشتی دارد که هیچچیز نمیتواند آن را تغییر دهد؛ و اگر فرزندی خداوند نصیبمان کرد خوب از او مواظبت کن و او را اهل قرآن و مؤمن و مجاهد پرورش ده حال اگر پسر شد در سنگر نبرد و اگر دختر شد در سنگر عفاف و صبر و اگر تقدیر بر رفتن من از این دنیا باشد در تنهایی خود تکیهبر خدا کن و طوری زندگی کن که خداوند را ازخود راضی کنی.
والسلام
وعده ملاقات ما در قیامت
گناهکار جبههها مهدی خوشسیرت
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
نظر شما