شهید نقی ورزلی معاونت پشتیبانی لشکر ۱۶ قدس گیلان
نویدشاهدگیلان: شهید نقی ورزلی معاون پشتیبانی لشکر ۱۶ قدس گیلان بودند ایشان از دوران طفولیت به اسلام و قرآن علاقه داشتند و با توجه به این که نیمی از عمرشان در دوران طاغوت بود و لیکن در همان زمان نیز ایشان فردی مذهبی و با ایمان بودند و حتی در مسجد و عزاداری ها فعالیت داشتند و در دوران انقلاب نیز فعالیت گشترده ای در براندازی رژیم شاهنشاهی داشتند که بعد از پیروزی انقلاب اسلام به عضویت سپاه پاسداران در آمدند و یکی از اولین افراد عضو سپاه بودند که فعالیت های گسترده ای داشتند و در ضمن ایشان در دوران انقاب نیز همیشه هدفشان به مردم و اسلام بود و همیشه پیش قدم کار خیر برای مستمندان بودند و تمامی افراد فامیل و آشنایان را تشویق و راهنمایی می کردند تا از اسلام دست نکشند و همیشه فردی مؤمن و با تقوا باشند.در طول دفاع مقدس نیز ایشان همواره در جبهه فعالیت داشتند تا این که در یکی از روزها ایشان در منطقه کردستان به شهادت نائل آمدند و کسانی که ایشان را می شناختند می دانند که تمامی مطلب این انشا حقیقت و به دور از اقراق است. روحش شاد و یادش گرامی باد.
شهید نقی ورزلی خشت مسجدی را در نهم آبان سال ۳۷ در روستای گوراب لاکان از توابع رشت دیده به جهان گشود و در خانواده ای کشاورز پرورش یافت و با مدرک ماشین ابزار فارغ التحصیل شد. بسیار صبور و نجیب بود. در جذب و هدایت جوانا کوشید با شکل گیری سپاه رشت به عضویت آن در آمد و ملبس به لباس سبز پوشان سر به دار گشت و با جان در این کسوت به نگهبانی و حفاظت از نظام نو پای اسلام، ارزشهای آن و حدود و ثغور کشور صاحب الزمان (عج) قامت برافراشت.
بارها برای دفاع از کیان اسلامی به جبهه های غرب و جنوب عزیمت کرد و سی و سه ماه از ایام عمرش را در میدان های رزم به سر برد و در حالی که جانشین تدارکات لشکر ۱۶ قدس گیلان بود در عملیات مرصاد بعد از مبارزه با منافقین وطن فروش و سر سپرده آمریکایی از ناحیه دست و پا و شکم مجروح شد و در حال انتقال به پشت جبهه بود که در جاده کامیاران – سنندج آمبولانس حامل او دچار سانحه تصادف شد و بدین گونه این ایثار گر عرصه های گوناگون مقاومت و دفاع در راه اعتلای ایران و اسلام به تاریخ ۲۶/۱/۱۳۶۶ به ملاقات معظوق شتافت و آسمانی شد.
قلم از توصیف وجود پاک این شهید بزرگوار ناتوان است به یاری پروردگار امید است شمه ای از زندگانی سراسر خلوص و ایثار این شهید که درسهای زیادی به اطرافیان آموخت باز گو شود. در ۹ آبان سال ۱۳۳۷ در دهکده ای به نام گوراب به دنیا آمد و در همان اوان کودکی نور ایمان در قلب پاک و کودکانه اش وجود داشت و با تمامی مشکلاتی که در گذران زندگی داشت در همان دهکده دوران دبستان را سپری کرد و دوره راهنمایی را هم به علت دوری راه و نبودن مدرسه در ده در خانه خواهرش در رشت پشت سر گذاشت و در این مدت تابستانها کار می کرد تا بتواند خرج درس خواندن خود را بیرون آورد و در آن دورانی که هزاران هزار جوان لاابالی و بی بند و بار در کوچه ها و خیابان ها به فساد و خوش گذرانی می پرداختند شهید ورزلی با تقوا و پایداری در هدف و اعتقاد خود تا آنجایی که توان داشت تلاش می کرد که همکلاسی هایی را که در این مسیر مقدس به همان انقلاب اسلامی و در نهایت جامعه اسلامی بود سوق دهد دوران متوسطه را هم مانند سالهای گذشته با رنج و مشقت فراوان پشت سر گذاشت و به قدری در این دوران رنج کشید و سختی ها دید و خون دل خورد تا آن که بتواند از فامیلها و دوستانش گرفته تا همه آنهایی که به نحوی با او در تماس بودند انقلاب را برایشان جا بیاندازد و در آن زمان تلویزیون نگاه می کردند می گرفت و می گفت حرام است و در این راه بسیار رنج دید تا از حرام بودن وسایل ارتباط جمعی در آن زمان تمامی فامیلین و دوستانش را آگاه کند در چهارمین سال متوسطه بود که به دستور امام به خدمت سربازی نرفت و یک سال بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی به پیروزی رسید و دست سلطه استکبار و استعمار از ایران اسلامی قطع شد و در آن زمان بود که اشک شوق از چشمانش سرازیر شد و احساس می کرد که بال بیرون آورده بود در حال پرواز به سوی آسمان می باشد و در همان سال اول تشکیل سپاه مشغول به کار شد و لباس مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به تن کرد و لباس سپاه خیلی به ایشان می آمد ولی می گفت من خجالت می کشم با این لباس بیرون بیایم من لیاقت این لباس را ندارم او سعی می کرد خدمتگزاری صادق و مخلص برای انقلاب اسلامی و مردم باشد تا این که جنگ با دولت عراق بر ایران تحمیل شد در این موقع شهید ورزلی مهمترین وظیفه خودش رادفاع از انقلاب و حکومت اسلامی و اطاعت از مقام ولایت فقیه می دانست و به سوی جبهه روانه شد و بعد از مدتی برگشت و به کار خویش در سپاه مشغول شدند و در خرداد ۱۳۶۰ در مسجد پیمان مقدس ازدواج را بست زندگی مشترک ما آغاز شد زندگی ساده و بدون آلایش بود .
آن موقع یک شب در میان پاس می دادند و ایشان سخت مشغول بودند از زندگی که با این شهید بزرگوار داشتم درسهای زیادی گرفتم. خلوص،صبر ، صداقت و ایثار از خصوصیات بارز ایشان بود به قدری از خود گذشته بود که مثلاً من که همسرش بودم نمی دانستم که سپاه سهمیه خدمت برای هر کدام از نیروها در نظر گرفته و ما در هر سال سهمیه سوخت داریم من این موضوع را بعد از شهادتش و بعداً متوجه شدم که این سهمیه را به دیگران می داد به آنهایی که واقعاً مستحق بودند نمونه دیگر ایثار این شهید بود که یک هفته از ازدواج ما می گذشت که توسط برادرش متوجه شدم در بیمارستان است و وقتی رفتم به بیمارستان به توسط خودش در بخش مطلع شدم به خاطراین که به پسر بچه ای که با دوچرخه می آمد نخورد خودش را با موتور بر زمین زد و در نتیجه کتف راستش آسیب دید سراسر زندگی ایشان خلوص و ایثار بود بعد از مدتی باز به جبهه اعزام شدند شاید از همان لحظه ایشان با زندگی مادی وداع کرده و خود را برای لقا آماده کرده بودند بعد از مدت ها حضور در جبهه های غرب و جنوب برگشتند و در این مدت همچنان در سپاه در پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی مشغول به کار مقدس خویش بودند و بعد از مدت چند ماه دوباره با حالتی مضطرب گفتند می خواهم به جبهه بروم و در همین موقع نگاهی به ۲ دخترم و پسرم کردند و سرشان را پایین آوردند و در فکر آماده شدن برای رفتن شدند با توجه به ان که در شهر غربت بودم تنها هم بودم ایشان برای چندمین بار به جبهه رفتند ولی من می دانستم که ایشان هم مانند همه پدرها به شدت به زندگی و فرزندان خود از صمیم دل علاقه مند هستند ولی فقط برای اطاعت از امر الهی دفاع از کیان میهن اسلامی و دفاع از حقوق ملت ایران به پا خواستند و با خواسته های دنیوی خودشان مبارزه کرد و بعد به نزد ما برگشتند و در تمام مدت ۷ سال زندگی به یاد ندارم که یک سال پشت ر هم با هم زندگی کرده باشیم مرتب در حال رفتن به جبهه بودند او می خواست همیشه فقیری بی نیاز باشد مادی زندگی او را از زیبایی و عظمت خدایش غافل نگرداند و خوش داشت که گمنان و تنها باشد تا در کشمکشها هیچ مدفون نگردد هم چنان که در زمان حیات و چه بعد از شهید شدن وصیت کرده بود او را در محل خودش دفن کنند و به وصیتش هم می خواست عمل کنند که حتی بعد از شهادتش هم می خواست گمنام باشد.