بازنشر گفت و گوی اختصاصی نوید شاهد با خواهر شهید ابراهیم هادی
کتاب «سلام بر ابراهیم» را خواندم و در هر صفحه اش مغناطیس این شهید آن چنان به سوی خود جذبم می کرد که از دیرشناسی شهید «هادی» حسرت خوردم. هر خاطره از شهید که در این کتاب نقل شده بود مرا به یاد شعری از «حافظ» می انداخت که گفته است: «بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی/ در سینه های مردم عارف مزار ماست»
کد خبر: ۴۷۸۲۱۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۰۱
«صفرعلی دهقانکار» برادر شهید «نادعلی دهقانکار» از شهدای دوران دفاع مقدس میگوید: «تقاضای ازمایش DNA بدون نوبت دارم. من مطمئن هستم که این شهید گمنام برادرم، نادعلی است.»
کد خبر: ۴۷۷۸۹۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
مدت زیادی بود که شهید پیدا نمی کردیم. شکستن قفل این مشکل و پیدا کردن شهید فقط یک راه داشت. توسل به نام مقدس حضرت زهراء (ص). یک روز صبح با اعتقاد گفتم: امروز حتما شهید پیدا می کنیم!
کد خبر: ۴۷۷۸۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۶
تابستان 75 بود. به واحد تفحص غرب کشور منتقل شدیم. مسئول این گروه بسیجی کم سن و سال اما بسیار پر دل و جراتی بود از اهالی کرج. او را برادر رسولی صدا می زدند. مهمترین شاخصه او صلابت و شهامت در کار بود. به طوری که بسیاری از فرماندهان عالی رتبه نظامی مطیع دستورات او بودند.
کد خبر: ۴۷۷۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
قرار شد سه شهید گمنام را در شهرستان چترود کرمان تشییع و خاکسپاری نمایند. چترود تنها شهری است که به نام فاطمیه (ص) مزین شده. من هم برای مراسم به آنجا سفر کردم. تشییع شهدا قبل از ظهر با شکوه خاصی برگزار شد. عصر همان روز مراسم دیگری برای شهدا برگزار شد. موقع غروب و در حین مداحی جوانی از میان جمعیت برخاست و گفت: می خواهم مطلب مهمی را بگویم! مردم اجازه صحبت به او نمی دادند. اما او با اصرار شروع به صحبت کرد و گفت:
کد خبر: ۴۷۷۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
شهید گمنام/ 72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
چند سال قبل پنج شهید گمنام دفاع مقدس در داخل یک غار در منطقه ولنجک در شمال تهران به خاک سپرده شدند. این مکان اکنون به زیارتگاه شهدای گمنام در آن منطقه تبدیل شده. زیارت مقام معظم رهبری (حفظه الله ) از این مکان در همان اوایل نشانه اهمیت جایگاه شهدای گمنام بود. برای مراسم تشییع و تدفین این شهدا مسائلی بوجود آمد که سردار باقر زاده در همان مراسم تدفین به مواردی اشاره نمود.
کد خبر: ۴۷۷۸۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
چندمین بار بود که دست خالی برمی گشتیم. می دانستیم اینجاشهید داریم اما هرچه گشتیم خبری نشد. برادر غلامی را دیدم. گفتم: امروز شما با ما بیا شاید قدم شما خیر باشد. البته قبلا قدم خیر برادر غلامی را دیده بودم. روز نیمه شعبان برادر غلامی توسل پیدا کرد به امام زمان(عج) اشک می ریخت و از آقا تقاضای کمک می کرد. چرا که چند روزی بود که شهید پیدا نمی کردیم. بعد در داخل دشت حرکت کرد و از ما جدا شد.
کد خبر: ۴۷۷۷۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۴
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
ابراهیم یزدی زاده ساکن روستای کاظم آباد کرمان هستم. در کنار شغل خودم، مداحی اهل بیت و رسیدگی به هیئت روستا را انجام می دهم. مدتی بود که از بیماری خاصی رنج می بردم. شب 23 رمضان سال 1385 بود. تلویزیون مراسم تشییع و تدفین شهدای گمنام در مسجد فائق تهران را نشان می داد. با حسرت به تصاویر نگاه می کردم. همان شب درخواب دیدم که در مراسم تشییع همان پنج شهید شرکت دارم. شخصی به من گفت: شهید سوم را شما باید دفن کنی! تعجب کردم. ازبین این همه جمعیت چرا من!
کد خبر: ۴۷۷۷۳۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۵
شهید «سید مصطفی علوی» جوانی آرام، متین و بی ادعا بود و در عالم بی ریایی و تواضع علاوه بر خدمت خانواده در راه خدمت به خلق خدا نیز می کوشید بدون آنکه کسی آگاه باشد در نهایت گمنام ی با نیازمندان همیار می شد.
کد خبر: ۴۷۷۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۳
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
گوشی را برداشتم. سرهنگ جعفری بود. از مسئولین سپاه گرگان. شروع به صحبت کرد و گفت: چند روز قبل باجناق بنده که عازم تهران بود به خانه ما آمد. 85/6/24 بود. شب برای وداع با شهدای گمنام به حسینیه سپاه آمل رفتیم. قرار بود روز بعد شهدا را تشییع کنند. فردا صبح زود باجناقم به سمت تهران راه افتاد. من هم برای تشییع شهدا به منطقه خوشواش رفتم. وقتی برگشتم نامه ای را دیدم که باجناقم برای من نوشته بود. در آن نامه آمده بود...
کد خبر: ۴۷۷۳۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۹
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
تیر ماه 78 بود. حوادث سیاسی و فرهنگی مردم را دلتنگ شهدا کرده بود. سردار باقرزاده اکیپهای تفحص را جمع کرد و گفت: مردم تماس می گیرند و در خواست می کنند مراسم تشییع شهدا بگذارید تا عطر شهدا حال و هوای جامعه را عوض کند.
کد خبر: ۴۷۷۳۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۹
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
نیمه های تابستان 73 بود. بسیار داغ بود. بچه ها در گرمایی طاقت فرسا در جستجوی پیکر شهدا بودند. نزدیک ظهر بچه ها می خواستند قدری استراحت کنند. چنگک بیل مکانیکی را در زمین فرو کردیم و رفتیم کنار کلمن آب نشستیم. در آن گرمای طاقت فرسا ناگهان دیدم یک کبوتر سفید وزیبا ، بال و پر زنان آمد و روی چنگک بیل نشست. بعد هم شروع کرد به نوک زدن به بیل. همه با تعجب به این صحنه نگاه می کردیم
کد خبر: ۴۷۷۳۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۰
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
هوا صاف بود. مشغول جستجو بودم. داخل گودال یک پوتین دیدم. متوجه شدم یک پا داخل پوتین قرار دارد! با بیل وارد گودال شدم. قسمت پایین پای شهید از خاک خارج شد. خاکها حالت رملی و نرم داشت. شروع کردم به خارج کردن خاکها. هر چه خاکها را بیرون می ریختم بی فایده بود. خاکها به داخل گودال برمی گشت!
کد خبر: ۴۷۷۳۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱
72 روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر
قرار بود در نزدیکی منزل ما پنج شهید گمنام را به خاک بسپارند. من ، یکی از مخالفین دفن شهدا بودم! با این که به شهدا ارادت داشتم. اما حس می کردم منزل ما در کنار قبرستان قرار خواهد گرفت. در نتیجه ارزش مالی خود را از دست خواهد داد.
کد خبر: ۴۷۷۳۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۲۲
اسمش عبدالامیر بود. فرمانده یک گروه سی نفره عراقی. هر روز صبح کنار مرز می آمدند. همراه ما به سمت سه راه می رفتیم. همان سه راه شهادت معروف در شلمچه. به هیچ چیز اعتقاد نداشت. همیشه دهان او بوی شراب می داد. ما را مسخره می کرد. نمی گذاشت در طی مسیر زیارت عاشورا بخوانیم و ...
کد خبر: ۴۷۷۲۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۶
مونس شهیدان گمنام حضرت زهرا(س) می باشند. نوید شاهد استان مرکزی مقبره شهدای گمنام واقع در دانشگاه تفرش را برای مخاطبین خود معرفی کرده است که به مطالعه آن می پردازیم.
کد خبر: ۴۷۷۰۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۴
نوید شاهد استان مرکزی در صدد برآمده تا یکی از مقبره شهدای گمنام واقع در شهرستان تفرش را برای آشنایی بیشتر مخاطبان معرفی نماییم تا شاید اندک فعالیتی در این زمینه کرده باشیم.
کد خبر: ۴۷۷۰۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۱۵
از طرح المان «شهدای گمنام » در پارک مادر شهرستان تنکابن رونمایی شد.
کد خبر: ۴۷۶۷۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۷
اواسط دهه هفتاد بود. در ستاد تفحص مهران در غرب کشور فعالیت داشتیم. عصر بود که یکی از رفقای قدیمی تماس گرفت. او اهل همدان بود. اما از کرمانشاه زنگ می زد. نماز مغرب را خواندیم. شام را هم خوردیم اما از دوست ما خبری نشد. ناراحت بودیم. جاده های مرزی در طول شب رفت و آمد کمتری داشت. نکند در جاده بلایی بر سرشان آمده. اواخر شب با خستگی زیاد و نگرانی خوابیدیم. هنوز چشمان ما گرم نشده بود. یکدفعه با فریاد یکی از بچه ها از جا پریدیم!
کد خبر: ۴۷۶۴۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۹
روزهای آخر سال 79 و سال امام علی (ع) بود. در منطقه عملیاتی رمضان مشغول جستجو بودیم. اما مدتی بود که شهدا خود را نشان نمی دادند. صبح با بچه ها مشغول خواندن زیارت عاشورا شدیم. به یاد امیرالمؤمنین (ع) و به یاد مدینه مشغول خواندن روضه شدم. بعد از پایان روضه به سوی منطقه حرکت کردیم.
کد خبر: ۴۷۶۴۲۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۹